چگونه میتوان صحبت از پایان بخشیدن به کار کودکان کرد و یا آرزوی فرصت «رویاپردازی به جای کار» برای آنان داشت؟ چطور کودک ایرانی میتواند بگوید «من خانهام را روی نفت ساختهام، میتوانم امروز بازی کنم»؟!
به گزارش ایلنا، تقریباً همه جا «او» هست؛ در زمانهای مختلف که فراموشش میکنیم، وقتی متروپل فرو میریزد، وقتی یارانه میدهند یا نمیدهند، وقتی آدمها مدام نگرانند که همه چیز گران شده و هر روز با تعجب به قیمتهایی نگاه میکنند که انگار با هم مسابقه گذاشتهاند. «او» اما نه با کسی مسابقه دارد و نه از قیمتها سر درمیآورد؛ نمیداند دلار و طلا و سکه قیمتش چقدر است؛ حتی نمیداند قیمت گوشت قرمز این روزها نجومی شده؛
«او» شاید مدتهاست نه گوشت خورده و نه لذت داشتن هر چیز جدید و کوچکی را تجربه کرده؛ فقط نگران همان دستمال کاغذیها و آدامسهای عسلی و موزی است؛ فقط قیمت همانها را میداند؛ همه جا «او» هست؛ لابلای مردمان خسته و عرق کردهای که میلههای واگنهای مترو را چسبیدهاند؛ در پیادهروهای خیابانهای اصلی شهر؛ در سنگفرش مقابل بازار بزرگ تهران؛ همه جا «او» را میبینی، با همان لبخندِ مغمومِ کودکانه و همان نگرانیهایی که اصلاً کودکانه نیست.
یک روز از سال، روز جهانی مبارزه با کار کودکان است اما این کودکان هر روز کار میکنند. دوازده ژوئن و ۲۲ خرداد باشد یا روز دیگری، چندان فرقی نمیکند؛ با آن جثههای کوچک و لبخندهای کودکانه، بار سنگین یک زندگی بزرگ را بر دوش میکشند، همان باری که بزرگترها را از پا انداخته، اما این کودکان زیر این بار سنگین همچنان ایستادهاند؛ ایستادهاند تا نان دربیاورند و سر سفره ببرند.
هیچ زمان آمار دقیق و قابل اطمینانی از کودکان کار نداشتهایم؛ رسانهها و افراد متولی، اعدادِ مختلف با فاصلههای نجومی را گاه و بیگاه اعلام میکنند؛ یک رسانه مینویسد ۳ میلیون کودک کار در ایران داریم و بیش از ۲۰ هزار کودک فقط در تهران کار میکنند؛ از زبان افراد متولی، تعداد کودکان کار، متفاوت اعلام میشود؛ بین ۷۰ هزار تا ۷۰۰ هزار. اما واقعاً مشخص نیست چه تعداد کودک هر روز در پهنهی جغرافیایی ایران، دربدر دنبال نان هستند و از تمام آنچه باید «کودکی» باشد، محروم!
و مشکل فقط در «خیابان ها» نیست؛ کودکان کار و خیابان، فقط کودکان خیابان نیستند؛ در کارگاههای زیرزمینی، زیر پله ای، مخفی و نیمه مخفی بسیاری، کودکان برخلاف تمام قواعد داخلی و بینالمللی مشغول به کار هستند؛ در بسیاری از شغلهای سیاه که اتفاقاً بسیار سودآور هستند مثل مافیای پرسود زباله، بار اصلی بر دوش همین کودکان است؛ دستهای سیاه و آلوده به زبالهی این بچهها، جیبها و حسابهای بانکی خیلیها را سرشار میکند!
احسان سهرابی (مشاور حقوقی کانون عالی شوراهای اسلامی کار کشور) در این رابطه به ایلنا میگوید: ایران با داشتن ۶۸ نوع ماده معدنی، ۳۷ میلیارد تن ذخایر اثبات شده و بیش از ۵۷ میلیارد تن ذخایر بالقوه به ارزش ۷۷۰ میلیارد دلار در سال ۲۰۱۴ در میان ۱۵ کشور بزرگ غنی از مواد معدنی قرار دارد. بر پایه برآوردها ایران رتبه نخست گاز طبیعی با ۱۸.۳ درصد گاز جهان و رتبه سوم نفت جهان با ۱۵۸.۷ میلیارد بشکه نفت شامل ۹.۳ درصد نفت جهان را که عمر آنها بیشتر از صد سال برآورد میشود، داراست. همچنین ایران ۷ درصد معادن جهان را دارد؛ در چنین کشوری با اینهمه غنا و ثروت، کودکان به هیچ وجه نباید کار کنند.
پیمان جهانی حقوق کودک، یک پیماننامه بین المللی است که ایران نیز به آن پیوسته؛ سهرابی به بندهایی از این پیمان بین المللی اشاره میکند: ماده۳۲پیمان جهانی حقوق کودک میگوید، کودک باید در برابر هر کاری که رشد و سلامت او را تهدید میکند، حمایت شود و دولتها باید حداقل سن کار و شرایط کار کودکان را مشخص کنند. بر اساس ماده۲۶این پیمان، هر کودکی حق دارد از تامین اجتماعی از جمله بیمه اجتماعی برخوردار شود. همچنین ماده۲۷پیمان جهانی حقوق کودک تاکید میکند کودکان باید از سطح زندگی مناسب و شایسته که تامین کننده رشد جسمی، ذهنی و اجتماعی آنها است، برخوردار شوند.
او همچنین اضافه میکند: افرادی که کودکان را در مشاغلی از جمله گندابها، جمعآوری، حمل و دفن زباله، کار در محیطهای با سروصدای بالا، کارهای ساختمانی، کار در قالیبافی، نمدبافی، ریسندگی و بافندگی، دامداری، کار در کورههای آجرپزی، برش فلزات و سنگهای قیمتی به کار گیرند مشمول ماده «۱۷۲» قانون کار و همچنین محکوم به تعلیق پروانه از سه ماه تا یک سال خواهند شد.
اما چرا یک کودک وقتی تمام همسالانش در حال کودکی کردن در خانه و مدرسه هستند، کار میکند و راه مقابله اساسی با این معضل رو به افزایش چیست؛ بدون شک «کار کودک» پدیدهی پیچیدهای است؛ و تا زمانی که فاصلهی سبد معیشت و درآمد دهکهای فرودست مدام رو به افزایش است، کودکان بیشتری پا به کارگاه و خیابان خواهند گذاشت.
سهرابی در این رابطه میگوید: موضوع کودکان کار موضوع نسبتاً پیچیدهای است و عوامل گوناگونی در آن اثرگذار هستند. از جمله خانواده، فقر، وضعیت معیشتی، تغییرات اقتصادی ناگهانی ناشی از جنگ که منجر به مهاجرت به کشورهای همسایه برای کار با دستمزد بیشتر میشود، بیماریها و هزینۀ تحصیل و نظام آموزشی نادرست. کودکان کار در شرایط بسیار نامطلوب از نظر تغذیه، بهداشت و سلامت عمومی به سر میبرند.
این کودکان میتوانند به راحتی بازیچه دست بزهکاران حرفهای اعم از سارقین یا باندهای توزیع مواد مخدر، عوامل ایجاد خانههای فساد و… قرار گیرند. همچنین عدم بهرهگیری از آموزش و تحصیل علم و فن، قدرت رقابت با سایر کودکان در ایجاد یک زندگی سالم را هر چه بیشتر از این کودکان سلب میکند. اما در شرایطی که در اثر سرگردانی فکری و استیصال و البته استیلای تفکرات سرمایه داری خشن، حداکثر واکنشی که از سوی متولیان امر در عرصهی حمایت از کودکان کار شاهدیم، پهن کردن سفرهی مرحمت و یا متوسل شدن به روشهای غیرقانونی نظیر دستگیری و جمعآوری کودکان از سطح شهر است، چگونه میتوان به افق باز رهایی کودکان از چرخهی کار دل بست؟
او ادامه میدهد: کودک برای رسیدن به حداقلهای زندگی، راهکار تحصیل را به اجبار کنار زده و به سمت درآمدزایی میرود و متاسفانه ذهنیت سود و زیانی و تبدیل شدن انسان به عنوان سوژه، کودک را ناخواسته حسابگر کرده و به سمت مادیات میبرد و حتی بسیاری از افراد از این آسیب، آگاه نیستند. بدون تردید یکی از نهادهای موثر در کاهش کار کودک، آموزش و پرورش است؛ ما در مورد آموزش و پرورش حمایت اندکی داریم و حتی هزینه امتحان تعیین سطح نیز تحت عنوان مشارکت مردمی از انجمنهایی که کودکان تحت حمایت آنها هستند دریافت میشود.
علاوه بر آن هنگام تهیه کتاب حتی آمار کودکان کار در نظر گرفته نمیشود و موقع توزیع کتابهای درسی علیرغم تخصیص بودجه از سوی انجمن ها، با نبود کتاب مواجه میشویم در حالیکه این یک وظیفهی تعریف شده برای آموزش پرورش است. به طور کلی، همواره پایدارترین اقدام نهادهای دولتی، همان جمع آوری تکرار شونده کودکان کار بوده است البته بهزیستی سعی دارد با طرح دیگری این روش را تغییر دهد اما متاسفانه نهادهای ما کودک کار را فقط کودک کار در خیابان میدانند در حالیکه ما با انواع دیگر کار کودک نیز مواجه هستیم؛ به علاوه کمبود نیروی متخصص در نهادهای متولی، باعث آزار خانوادهها و کودکان به ویژه در مواقع جمع آوریشان میشود.
مشاور حقوقی کانون عالی شوراهای اسلامی کار کشور، موضوع را در سطحی فراتر و البته بنیادیتر تحلیل میکند: عدم پایبندی تصمیم گیرندگان و متولیان امر نسبت به ابزارهای تعادل بخش اجتماعی نظیر حق تشکلیابی پیشبینی شده در اصل ۱۰۴ و نیز عدم پایبندی به مقاوله نامههای ۸۷ و ۹۸ سازمان جهانی کار در خصوص حقوق بنیادین کار، منجر شده مسیر دسترسی به ثروت و سرمایه، روندی یک سویه و از بالا به پایین پیدا کند و در این فرایند، اصلیترین نیروی خلق کنندهی ثروت و سرمایه در کشور یعنی کارگران، از نقش واقعی و تعیینکننده خود در تعادل بخشی به نظام توزیع ثروتها، محروم مانده و به دلیل نداشتن تریبون و تشکلهای اثرگذار، ناگزیر چشم به دست تصمیم گیرندگان در مورد حقوق و دستمزدی دارند که با واقعیتهای جامعه شکاف گستردهای دارد در بسیاری موارد حتی کفاف اجاره بهای منزل آنان را هم نمیدهد.
در این جولانگاه یکسویه، صاحبان قدرت و ثروت هر روز با بهرهگیری از ابزارهای ابداعی و به ظاهر قانونی خودساختهای نظیر قراردادهای موقت کار، سهم بیشتری از ثروت را نصیب خود کرده و گروههای اجتماعی بیشتری را به ورطهی فقر و ناداری کشاندهاند.
ما میآییم و میرویم؛ ما هر روز در گذریم، از گذرگاهها، از کنار زیرپلهها و از سالنهای مترو، عبور میکنیم؛ اما این کودکان میمانند و به سختی بسیار، با همان لبخندهای مغموم و همان چهرههای گرد نشسته، نان درمیآورند؛ ما میگذریم، روزها میگذرند، حوادث و آسیبها بازتولید و بازتکرار میشوند اما چاره نمیشوند؛ ظاهراً تنها راهکاری که در پیش گرفتهاند، همیشه همان جمع آوری گاه و بیگاه کودکان کار و افزودن رنج مضاغف به زندگی غمگین آنهاست؛ اما آیا برای بهبود واقعی زندگی این کودکان نباید کارهای اصولیتر کرد؛ آیا کاهش بنیادین فقر، ایجاد مشاغل شایسته با دستمزد مکفی و از همه مهمتر، کاهش تضاد طبقاتی شدید که موجب محرومیت گسترده شده است، به خودی خود کودکان را به دنیای کودکی بازنمیگرداند؟