عصر ایران؛ سروش بامداد- طی همین 36 ساعت - کمتر از دو روز - که از درگذشت ناگهانی سید محمود دعایی می گذرد تمام ستایندگان و سوگواران او در عین توصیف با صفاتی چون مهربانی، ادب، فروتنی و نگاه انسانی و فراگیر به جای قضاوت سیاسی و ایدیولوژیک دربارۀ شهروندان خصوصا اهل فکر و فرهنگ و هنر، به سوابق ممتد انقلابی و مبارزاتی او هم اشاره میکنند و این یعنی می توان انقلابی بود و پرخاش نکرد. می توان انقلابی بود و مرگ این و آن را نخواست.
منتها یک مشکل جدی پدید میآید و آن هم این که اگر سید محمود دعایی قایل به حذف و طرد و طعن و لعن نبود، چگونه انقلابی بود و چرا کسانی با ادعای انقلابیگری دغدغهای جز این ندارند که دیگران را از قطار پیاده کنند تا خودشان بر مناصب و مسندها بنشینند؟
ماجرا وقتی شکل قابل تأملتری به خود میگیرد که ببینی انقلابیِ دیرین از توسعه، ایران، مردم، آزادی و آشتی میگفت و انقلابیهای بعد انقلاب و بعضا پس از جنگ خود را عین انقلاب توصیف میکنند و اصرار دارند از این عنوان برای توصیف خود استفاده کنند، مدام به دیگران انگ غیر انقلابی میزنند.
اگر دعاییِ صبور و اهل مدارا و متخلق به اخلاق، انقلابی بود پرخاشگرانِ این جماعت و نه همهشان، چگونه میتوانند انقلابی باشند؟
چون حق با جماعت نورسیده است، پس نتیجه میگیریم دعایی، انقلابی نبود!
ولو گوشت و پوست و استخوان او با انقلاب عجین بوده باشد. ولو در تمام صحنه های پیش و بعد حاضر و نمایندۀ 6 دورۀ مجلس شورای اسلامی و رکورددار طولانی ترین مدیریت در جمهوری اسلامی بوده باشد.
پارهای مدعیان انقلابیگری به جای فهم درست واژۀ "انقلابی" که به معنی فراتر از ملاحظات معمول سیاسی بودن و حفظ روحیات سالهای صدر انقلاب است، انقلابیگری را به معنی نفی و طرد گرفتهاند و به این اعتبار دعایی، انقلابی نبود و گرنه کیست که نداند دعایی از جنس خود انقلاب بود اما انقلاب را با قوۀ جاذبه تعریف میکرد.