عصر ایران؛ مهرداد خدیر- نوشتۀ قبلی دربارۀ سید محمود دعایی با این دریغ و افسوس همراه بود که استاد باستانی پاریزی نیست که دربارۀ او بنویسد.
آقای دکتر رضا شاهملکی تاریخپژوه گرامی اما قطعات مختلفی از اشارات استاد فقید به مرحوم دعایی را از کتب مختلف فرستاده و جا دارد نقل کنیم.
8 سال قبل از دعایی و در فروردین 1393 تاریخنگار مردمی و طناز چشم از جهان بست اما چنان که اشاره شد باستانی پاریزی در حیات خود و طبعاً دعایی دربارۀ او نوشته بود.
باستانی پاریزی در کتاب «پوست پلنگ» مینویسد:
«در باب حجتالاسلام سید محمود دعایی تاریخ در آینده قضاوت خواهد کرد. او یکی از معدود شخصیتهای جمهوری اسلامی است که از صدر انقلاب تا امروز موقعیت ممتاز مردمی خود را حفظ کرده و به قول انگلیسی ها مرد چهار فصل است:
Man for four seasons
او پیش از انقلاب مدتها در عراق و ایران فعالیت سیاسی داشت. مدتی در رادیو بغداد برنامۀ فارسی را اجرا میکرد. او فرزند سید محمد زارچی (یزدی) است. پدرش هنگام تبعید به کرمان، زن کرمانی گرفت. بدین جهت پسربخش یزدی است- چون مادرش کرمانی است. زنی که در کمال شهامت و فداکاری بود. با کارکردن در کارخانۀ خورشید فرزند خود را بدون کمک پدر که به یزد بازگشته بود از «خاک اَو» درآورد. ما کرمانیها هم میگوییم: "اصل، شیر مادره." مادر دعایی مورد عنایت امام خمینی قرار داشت و وقتی در عراق درگذشت امام بر او نماز خواند.
دعایی در صدر انقلاب، سفیر ایران در عراق بود و بر اثر بهانهجوییهای صدام به ایران بازگشت. سپس مسؤول ادارۀ روزنامۀ اطلاعات شد و در عین نمایندگی مجلس، این مؤسسۀ بزرگ را به خوبی اداره کرد و ساختمان عظیم جدید آن را در میرداماد به پایان رساند.
ماشینهای غول پیکر وارد کرد و روزی که تأسیسات جدید را افتتاح میکرد از بهرام مسعودی پسر مسعودی نیز دعوت کرده بود و از پایهگذار اطلاعات به نیکی یاد کرد و در عین ظرافت گفت: "آقای بهرام مسعودی، پدر شما در یادداشتهای خود گفته است که اطلاعات را از صفر شروع کرده من باید بگویم که روزی که ما به اطلاعات آمدیم از زیر صفر شروع کردیم زیرا مؤسسه بیش از 200 میلیون بدهی داشت". من بارها شاهد گذشت و و فداکاریها و شفاعت دعایی در مورد مظلومان بودهام.»
استاد باستانی پاریزی در «همزاد تاریخ» هم از دعایی نام میبرد:
«بارها و بارها حجتالاسلام آقا سید محمود دعایی - نیمه همشهری بنده - در مقام گلایه و البته به حق در حضور اهل قلم و بر سر سفرۀ هیأت تحریریه روزنامۀ اطلاعات به مخلص طعنه زده و فرموده است: "این آقای باستانی پاریزی که میبینید بدانید تخمهای طلاییاش را پیش از انقلاب، سالها در سبد تخم مرغیِ اطلاعاتِ مسعودی میگذاشت و حالا بعد انقلاب قُدقُدهایش را تحویل ما میدهد! اشارۀ او به به مطالب من در اطلاعات دهۀ 30 با عنوان "دو زرده" یا "زردۀ طلایی" بود که در کتاب "زیر این هفت آسمان" بارها چاپ شده است.»
در « شاهنامه، آخرش خوش است» و در فصل «هزاره برون مرزی» هم به نامۀ خود به دعایی دربارۀ خانم «ایران علاء» اشاره کرده دربارۀ درخواست تخلیۀ خانم آذر دخترشان و این که نامه مؤثر بوده است.
در «حصیرستان» هم باز به مادر او که یکه و تنها و بی پدر، سید محمود را بزرگ کرد اشاره میکند:
«... طلاق صورت گرفت و مادر فداکار کرمانی در کارخانۀ ریسندگی خورشید به کار پرداخت و در محیطی گَردآلود، طفل را از خاک و گِل درآورد و تسلیم مدرسۀ معصومیه کرد. طفل، سپس به قم رفت و در جریان فعالیتهای مذهبی - سیاسی قرار گرفت و مادر پیر را نیز همراه بُرد و او نه تنها فرزند خود، بل بسیاری از تبعیدیها و آوارگان را نگهداری میکرد... این پسرِ صاحبدل، اکنون از اولیای صاحبنفوذ و صاحبنَفَسِ جمهوری اسلامی است و همه کار میتواند بکند و همه کار میکند جز این که مضایقه میکند از این که مگر صاحبدلی روزی ز رحمت، به قول سعدی: کند در حق درویشان، دعایی.
او در حق مادر خود همان کاری را کرده است که برادران "آرگیو" کردهاند...»
در کتاب «فرمانفرمای عالم» هم به پیام تسلیت سید محمود دعایی به خاطر درگذشت « محمد تقی تاجالدینی» با توصیف او با عبارتی چون « تجسم فروتنی و تحمل» اشاره میکند و مینویسد: «تنها یک کرمانی محکوم میتواند در ترحیم قاضی حاکم دادگاه خود چنین عباراتی را به کار برد».