عصرایران؛ محمد جلالی- چندی پیش مصاحبهای از ایلان ماسک صاحب تسلا پخش شد که بسیار جالب توجه بود. او میگفت: «ما قانونی در تسلا داریم که اگر کسی در جلسه باشد و احساس کند که این جلسه نمیتواند در کارش کمکی به او کند و خودش هم کمکی از دستش بر نمیآید بهتر است جلسه را ترک کند!
مجری با تعجب از او پرسید: یعنی همینطور بلند شود، جمع کند و برود؟!
ایلان ماسک در پاسخ گفت: بله همینطوره، بلند شود و برود!
مجری که از این مسئله متعجب شده بود بار دیگر پرسید: آن وقت این کار در فرهنگ سازمانی شما بیادبی تلقی نمیشود؟
و باز صاحب تسلا گفت: نه قانون همینه اگر بماند بیادبی است!»
به عنوان خبرنگار بارها به جلساتی رفتهام که مدیران بسیاری در آن جمع شدهاند و موضوع جلسه ربطی به بسیاری از آنها نداشت.
مسئولان ادارات بسیاری را میشد دید؛ از آب و برق و گاز گرفته تا راه، محیط زیست، اورژانس و هواشناسی و... از امور عشایر تا جهاد کشاورزی. البته برخیها مرتبط، برخیها نامرتبط و اگر بخواهیم جانب انصاف را بگیریم کم مرتبط.
وقتی هم پرسیدم که چرا همهی مسئولان را به جلسه دعوت کردهاید؟ پاسخ دادند که حضور مسئولان در جلسه الزامی و عدم حضور «تخلف اداری»است.
در حالی که نقش برخیها کمتر از ۵ درصد بود و میشد در انتها مصوبه آن جلسه را ارسال کرد تا پیگیری شود.
همان جا به یاد سریال «عالیجناب» افتادم. سریالی که این روزها از طریق یکی از پلتفرمها به صورت رایگان درحال پخش است.
در بخشی از آن فردی که به مقام وزارت رسیده وقتی وارد وزارتخانه میشود، مشاور ارشد آن وزارتخانه در همان گام نخست میگوید از ساعت ۹ تا ۱۰ صبح به صرف صبحانه دعوتید و سرپیچی از آن جایز نیست و جزو «تخلفات اداری» ثبت میشود!
در جلسهای که برای پوشش خبری آن رفته بودم یکی از مسئولان ادارات از دیگری دعوت کرد تا کنار او بنشیند و او گفت: کلی مسائل کاری روی سرم ریخته؛ میخواهم جایی بنشینم تا زیاد جلوی چشم نباشم و بتوانم از طریق گوشی برخیها را انجام دهم.
در ادامه کنار من نشست... من کنجکاو شدم و دائماً او را رصد کردم از واتساپ به پیامک از پیامک به دیگر شبکههای اجتماعی و پاسخ دادن به گوشی، آن هم به صورت آرام و مخفیانه!
به یکی میگفت بررسی میکند؛ دیگری زنگ زد و گفت: آنجا که قرار بود فلان طرح را اجرا کنیم با مانع روبرو شده و دهها سؤال اداری و شخصی دیگر که او جواب داد و در جلسه ۲ ساعته جسمش بود اما روحش نه!
جالبتر آنکه در طور جلسه مسئولان مرتبط یک به یک مسائل خود را مطرح کردند، اما رئیس آن جلسه وقتی نوبت به این فرد رسید از او گذشت و نفر بعدی را مورد خطاب قرار داد! شاید او هم میدانست که حضور او چندان الزامی نبوده و نیست.
جلسه که تمام شد با سرعت آنجا را ترک کرد. شاید اگر از او می پرسیدند نقشتان در آن جلسه چیست؟ خودش هم نمیدانست.
در نظام اداری ما تا چشم کار میکند از این جلسات بیفایده و بدون خروجی مثبت دیده میشود، اینکه بخواهیم خودمان را با جایی که روز بهروز در حال پیشرفت است و کسی که یکی از ثروتمندترین مردان دنیاست، مقایسه کنیم کمی مضحک است و شاید تا رسیدن به آنجا حالا حالاها فاصله داشته باشیم؛ اما ماهی را هر وقت از آب بگیریم تازه است، به شرطی که به دنبال تغییر باشیم و خود را از بروکراسیهای زائد اداری رها کنیم.
در پایان بد نیست این خاطره را از شاه قاجار یک بار دیگر بخوانیم:
«برای ناصرالدین شاه، آرایشگری از فرنگ آوردند که سر و سبیل و چهرهاش را پیراست و آراست و شاه قاجار از تردستی او جمالی متفاوت از گذشته یافت. پس در برابر آینه ایستاد و چون خود را دیگرگونه دید، جملهای گفت که برای همیشه در تاریخ ایران ماند و به ضربالمثل تبدیل شد: "به راستی که همه چیزمان به همه چیزمان میآید".»
همین مدیرعامل داره مدام سیگنالهای کاذب برای رمزارزها میفرسته.