عصر ایران؛ سروش بامداد- هر قدر خبر و فیلم هتاکی به مادر یک کودک دچارِ اوتیسم، آزارنده بود دستور فوری دادستان عمومی و انقلاب تهران برای بازداشت او و اقدام سریع در دستگیری خبر امیدوار کننده و مثبت و شایستۀ تحسین و سپاس است.
ماجرا از این قرار است که ویدیویی در فضای مجازی نشان میداد شخصی بر سر پارک خودرو در محل ویژه معلولان با خانمی در حال مشاجره است و خود را محق می دانسته حال آن که در آن اتومبیل کودکی مبتلا به اوتیسم نشسته بود و مرد به جز فحاشی و هتاکی به اتومبیل هم آسیب میرساند.
در یادداشتی دیگر به نقش و اهمیت شبکه های اجتماعی و فضای مجازی در دیدبانی و نظارت و افشای مواردی از این دست اشاره شده و قصد تکرار این مضمون نیست بلکه وجه دیگر قضیه مد نظر است و آن دستور سریع دادستان تهران در مقام مدعیالعموم است.
سالها قبل هر بار که مدعیالعموم علیه روزنامهنگاری وارد عمل میشد این نکته مطرح میشد که آن روزنامهنگار هم از حیث مصالح و منافع عمومی و نه سود شخصی موضوعی را مطرح کرده و به قول حامد بهدادِ بازیگر ولو به غلط ولی انگیزه، اجتماعی بوده و نه حتی سیاسی با هدف کسب یا حفظ قدرت و اضرار به دیگری و آرزو میشد مدعی العموم علیه اقداماتی که عموم مردم را رنجانده ورود کند نه فعال رسانهای یا مدنی یا اجتماعی که بخشهایی از جامعه را نمایندگی کرده است.
با این وصف دستور دادستان برای بازداشت این شخص، شایستهترین کاری بود که از مدعیالعموم سر زدنی بود و دادی است که باید ستانده شود.
خبر بازداشت و زندان غالباً خوشایند نیست اما نه برای کسی که به دیگران آسیب میرساند و در موردی مانند این فقره نه تنها افکار عمومی رنجیده نمیشود و فردی را از اطلاع رسانی یا کسب و کار یا فعالیت اجتماعی یا مدنی ساقط نمیکند و مهم تر این که بر سر اقدام مدعی العموم اتفاق نظر وجود دارد.
به عنوان مثال میتوان گفت وقتی پلیس یک سارق مسلح را دستگیر میکند مردم همکاری و تشویق و تأیید میکنند ولی وقتی با گشت ارشاد مواجه میشوند همه این حس را ندارند. در این داستان هم اینگونه است.
چه کسی از تماشای آن فیلم نمیرنجد و از شنیدن این خبر خرسند نمیشود؟