۱۰ تير ۱۴۰۳
به روز شده در: ۱۰ تير ۱۴۰۳ - ۱۱:۳۸
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۸۲۸۱۰۲
تاریخ انتشار: ۰۸:۳۷ - ۰۳-۱۲-۱۴۰۰
کد ۸۲۸۱۰۲
انتشار: ۰۸:۳۷ - ۰۳-۱۲-۱۴۰۰

عباس عبدی: رشد جسمی برای ازدواج کافی نیست/ مردان هم بازنده‌اند

عباس عبدی: رشد جسمی برای ازدواج کافی نیست/ مردان هم بازنده‌اند
آن زن ۴ سال بود که ازدواج کرده بود و دو فرزند هم داشت، ولی به دست پدر و برادرش کشته می‌شود، زیرا به این نتیجه رسیده بودند که این دختر پیش از ازدواج با همین همسرش رابطه داشته است!
عباس عبدی در روزنامه اعتماد نوشت:
 
قتل فجیع یک خانم در اهواز و انتشار فیلم آن مطابق انتظار بازتاب بسیار گسترده‌ای داشت، که به ابعاد آن باید پرداخت. یکی از نکات مهم در این باره سن ازدواج این خانم بود که در ۱۲ سالگی ازدواج کرده (با پسر عموی خود) و اکنون نیز یک پسر سه ساله دارد و در ۱۷ سالگی کشته شده است. 
 
به همین علت عده‌ای وضعیت پیش آمده را محصول کودک‌همسری او دانستند و از سوی دیگر مقامات رسمی و نمایندگان که طرفدار کاهش سن ازدواج هستند، مدعی شدند که این وضعیت ربطی به کودک‌همسری ندارد و خواستند که تقصیر را به گردن فضای مجازی بیاندازند. در این یادداشت به نکته اول یعنی کودک‌همسری اشاره می‌کنم. 
 
این جنایت مورد منحصر به فرد نیست و نبوده است. ریشه‌های اجتماعی و فرهنگی قدیمی دارد و حتی منحصر به زنانی که متاهل هستند نیز نمی‌شود، چه بسا دختران مجرد نیز دچار این وضعیت می‌شوند، و ربطی به سن و سال زن نیز ندارد. اگر چه چنین وضعیت یا اتهامی برای زنان با سن بالاتر از متوسط به طور معمول رخ نمی‌دهد. 
 
در مطالعه‌ای که در دهه ۱۳۶۰ در باره مسایل اجتماعی قتل در ایران انجام دادم، یکی از نمونه‌هایی را که ذکر کردم و باعث تأسف بود، کشته شدن یک زن به دست پدر و برادرش بود، و اتفاقاً شاکی علیه این قتل نیز شوهر آن زن بود. 
 
آن زن ۴ سال بود که ازدواج کرده بود و دو فرزند هم داشت، ولی به دست پدر و برادرش کشته می‌شود، زیرا به این نتیجه رسیده بودند که این دختر پیش از ازدواج با همین همسرش رابطه داشته است! 
 
بنابراین وجود این پدیده ربطی به کودک‌همسری ندارد، ولی در مورد خاص خانم اهوازی، می‌توان با قاطعیت گفت که ازدواج او در سن ۱۲ سالگی، عامل اصلی در رفتارهای بعدی وی و فرار از خانه و رفتن به ترکیه و حتی برگشتن به ایران بوده است. 
 
درست است که در قدیم دختران در سنین پایین ازدواج می‌کردند، مادران نسل ما عموماً با میانگین سنی ۱۵ سالگی ازدواج می‌کردند، همسران نسل ما هنگام ازدواج عموماً بالای ۱۸ و ۲۰ ساله داشتند، ازدواج دخترانی که فرزندان نسل ما هستند عموماً بالای ۲۵ و حتی ۳۰ سال است. 
 
آیا این روند زیان‌بار و نادرست است؟ آیا توطئه‌ای در کار است؟ پاسخ این است که این روند طبیعی است و تقریباً به نقطه نهایی خود نیز رسیده است. این روند محصول تحولات اجتماعی است و ضرورت‌های خاص خود را دارد. همان گونه که در عصر خودرو نمی‌توان با چهارپا سفر کرد، در جامعه امروز نیز نمی‌توان و نباید دختران را در ۱۲ سالگی شوهر داد. 
 
سعی می‌کنم به طور خلاصه علت جامعه‌شناسانه این تحول را توضیح دهم. انسان از یک جهت تفاوت مهمی با سایر حیوانات دارد. این تفاوت در دوره وابستگی نوزاد انسان به پدر و مادر و به طور مشخص خانواده و جامعه است که دوره‌ای بسیار طولانی است. 
 
برخی از حیوانات به طور کلی وابستگی ندارند، به محض متولد شدن روی پای خود می‌ایستند، مثل حشرات، برخی دیگر نیز مدت زمانی را با مادر خود هستند تا آموزش ببینند و روی پای خود بایستند، ولی در نهایت به طور معمول این زمان بیش از یک سال نیست. مثل گربه‌سانان، فیل و... هر چه این مدت بیش‌تر باشد، یعنی دوره توانمندی و آموزش دیدن آن حیوان بیش‌تر است، در نتیجه بعداً که بالغ شد، قدرتمندتر خواهد گردید. 
 
این فرآیند را در باره انسان می‌توان اجتماعی شدن نامید، که شامل رفع نیازهای اولیه، یادگیری زبان و سواد ارتباطی، آموزش موضوعات گوناگون و توانمندسازی در زندگی شامل کار، خانه‌داری، فرزندآوری و نیز انتقال ارزش‌های اجتماعی و ... است. 
 
در مورد انسان این فرآیند بسیار طولانی است، و هر چه جامعه پیشرفته‌تر می‌شود بر مدت زمان این دوره افزوده می‌شود، و البته انسانی هم که به جامعه تحویل می‌شود بسیار قدرتمندتر از پیش است. 
 
در گذشته این فرآیند به گونه‌ای بود که دختر یا پسر در فرایند اجتماعی شدن در «خانواده گسترده» و در کنار پدر و مادر و حتی پدربزرگ حضور داشتند و زندگی می‌کردند، و اگر زودتر ازدواج می ‌کردند بخشی از فرآیند اجتماعی شدن را در طول ازدواج طی می‌کردند. اکنون چنین چیزی رخ نمی‌دهد، یا خیلی کم است.
 

امروز اغلب و قریب به اتفاق ازدواج‌ها مستلزم مستقل شدن زندگی زوجین جوان از خانواده پدری است و مدیریت این خانواده و شکل دادن فضای مناسب در میان زن و مرد و تربیت کودک، نیازمند آموزش‌ها و تجربیات بیش‌تری است و دختر یا پسر پیش از ازدواج باید وارد مرحله‌ای شوند که خودکنترلی و استقلال رفتاری کامل داشته باشند. زیرا بر خلاف گذشته، بلافاصله پس از ازدواج و تشکیل خانواده از حوزه نظارت پدر و مادر و سایر بزرگان خانواده خارج می‌شوند. بنابر این لزوم گذراندن فرایندهای آموزشی و توانمند شدن فکری، موجب شده که دوره کودکی و پیش از ازدواج طولانی‌تر شود.

اگر در قدیم دختری ۱۳ یا ۱۵ ساله با پسری ۱۸ ساله ازدواج می‌کرد، آنان در خانواده و در یک اتاق کنار پدر و مادر و حتی پدر بزرگ و در مسکن مشترک زندگی می‌کردند و نیازی به طی کردن دوره‌های آموزشی و درس خواندن هم نداشتند و اشتغال آنان هم عموما خانوادگی بود، و نیاز اقتصادی خاصی بیش از توان خانواده نداشتند. حتی سفره آنان هم تا سالهای زیادی مشترک بود. ولی اکنون همه این شرایط تغییر کرده است، پس در این ساختار جدید نمی‌توان سن ازدواج را پایین نگهداشت.

نکته دیگری که مکمل همین بحث است ممنوعیت اشتغال کودکان است. در نظام‌های قدیم ممنوع کردن کار کودکان پدیده نامفهومی بود، بویژه این که کودکان عموما کارکن فامیلی و در خانواده بودند. ولی اکنون این پدیده مذموم و حتی غیر قانونی شده است. چرا؟

چون مسأله فقط رعایت حقوق کودک نیست، بلکه حقوق جامعه نیز ضایع می‌شود. کودکانی که از چند سالگی کار کنند، فرسوده شده و آموزش نخواهند دید، و بدون توانمندی برای حضور در جامعه جدید شده و زندگی متعارفی نخواهند داشت، و همه نتایج آن علیه منافع عمومی و علیه جامعه است.

بنابراین هر گونه کوششی برای پایین آوردن سن ازدواج، موجب اختلال در نهاد جدید «خانواده هسته‌ای» می‌شود. قتل مزبور و رفتار آن خانم نیز دقیقاً در همین قالب قابل تحلیل و فهم است.

این خانم هنوز از دوره کودکی خود عبور نکرده بود که او را بناچار به ایفای نقش همسرداری و مادری واداشته‌اند. از ظاهر وی و پدر و عمویش می‌توان حدس زد که جزو طبقه متوسط هستند، ازدواج دختران این طبقه در سن کمتر از ۱۸ سال (عدد منظور نیست، بلکه رسیدن به یک مرحله از رشد و بلوغ فکری است) بسیار خطرناک است. در رفتار این خانم نوعی از خامی کودکانه را به روشنی شاهدیم.

در قانون موجود حداقل سن ازدواج ۱۳ سال است ولی فارغ از این قانون، اغلب پدران و مادران بویژه در طبقه متوسط و به درستی با ازدواج فرزندان خود در سنین پایین موافقت نمی‌کنند، در نتیجه کوشش‌های قانون‌گذاران و برنامه‌ریزان برای پایین آوردن عملی سن ازدواج از رقم ۱۸ سال، آب در هاون کوبیدن است.

باید دید آیا آقایان قانونگذاران و دیگر افراد حکومتی نیز حاضرند دختران خود رادر سنین پایین مثل ۱۳ سالگی به عقد ازدواج دیگران درآورند یا فقط این بدبختی را برای دیگران می‌خواهند؟ فراموش نکنیم که در دنیای امروز، بلوغ جسمی بخش کوچکی از شرایط لازم برای ازدواج و تشکیل خانواده است.

بطور کلی کوشش برای پایین آوردن سن ازدواج بازگرداندن مسیر توسعه به عقب است و اقدامی علیه جامعه از طریق تضعیف نقش و‌ نادیده گرفتن موقعیت زنان است. این فرایند به زیان همه از جمله مردان نیز هست. این دو قاتل و دو پدر و حتی دیگر اعضای خانواده نیز قربانی این وضع هستند و باید تا پایان عمر داغ چنین رفتاری را تحمل کنند. جامعه نیز بازنده این سیاست اشتباه است.

اشتباه سیاستگذاران برای پایین آوردن سن ازدواج از آنجا ناشی می‌شود که گمان می‌کنند با این کار نهاد خانواده تقویت و فرزندآوری زیاد خواهد شد و افراد دنبال روابط خارج از ازدواج نخواهند رفت.

هر سه فرض نادرست است. فقط ذهن‌های ساده چنین تحلیل‌هایی می‌کنند زیرا تجربه نشان داده نهاد خانواده هسته‌ای در این ازدواجها ضعیف می‌شود حتی پیش از قوام یافتن متلاشی می‌شود. فرزندآوری نیز مرتبط با وضع اقتصادی است. خانواده انسان با کارخانه یا ماشین جوجه کشی فرق می‌کند.

همین مورد خانم اهوازی نشانه‌ای از آن است که چگونه ازدواج کودکان موجب جری شدن در روابط جنسی می‌شود هم در میان مرد جوان و هم زنان کم سن و سال. زنان کودک‌سال، قادر نیستند بر رفتار شوهرانشان نظارت کنند و مانع روابط نامناسب آنان شوند.

بطور کلی باید گفت سن ازدواج یک امر اجتماعی و تابع موقعیت زن در جامعه و خانواده است آن را نمی‌توان دستوری کم یا زیاد کرد. سیاستگذاری دستوری موجب نتایج منفی و معکوس این اهداف خواهد شد.

ارسال به دوستان