عصر ایران- در پی انتشار خبری با عنوان "نقدی بر مجوز اضطراری واکسن فخرا و تولید و انجام فاز بالینی واکسن نورا"، دانشگاه علوم پزشکی بقیه الله در تاریخ 4 مهر سال جاری توضیحاتی را در این خصوص ارائه کرد که وفق قانون مطبوعات با عنوان"جوابیه دانشگاه علوم پزشکی بقیه الله به مطلبی در عصرایران" منتشر شد. اینک دکتر سید محمود ابراهیمی، پاسخی بر آن جوابیه ارسال کرده اند که مطابق با قانون مطبوعات متن کامل آن را در ادامه می خوانید:
متاسفانه دانشگاه علوم پزشکی بقیه الله بجای ارسال جوابیه علمی و شفاف سازی در رابطه با اشکالات علمی و فنی وارده بر روند تولید و فرمولاسیون و حتی انجام فازهای بالینی واکسن خود با نام تجاری نورا آشکارا به مسائل حاشیه ای و خلاف واقع روی آورده و دامپزشکان و متخصصان بهداشت و بیماریهای طیور را ناآگاه به مسائل صنعتی کردن واکسن و بررسی های کنترل کیفی معرفی نموده است. لاجرم برای صیانت از نقش پررنگ و حیاتی متخصصان دامپزشک بویژه متخصصان بهداشت و بیماریهای طیور در تضمین امنیت غذایی و نظام سلامت کشور و برای دفاع از سلامت جامعه، موارد مستند و مستدل ذیل را در قالب جوابیه مطابق با قانون مطبوعات اعلام می دارم تا افکار عمومی بویژه قشر علمی و استاتید دانشگاهی خود به اهمیت موضوع پی ببرد.
مقدمه: بدون تردید، صنعت واکسن و نظام سلامت مبتنی بر نظام پیشگیری بدون ایفای نقش دامپزشکان معنا و مفهومی ندارد. همانطور که نظام سلامت مبتنی بر درمان بدون نام پزشک و پرستار معنا و مفهومی ندارد. امروزه متخصصان دامپزشک در تمام ارکانهای مهم علمی و تولیدی وجود دارند. بطوریکه مدیر عامل شرکت فایزر نیز یک دامپزشک است.
دامپزشکان نه تنها بخشی مهم از کادر علمی انستیتو پاستور را تشکیل میدهند. بلکه انستیتو تحقیقات واکسن و سرمسازی رازی بعنوان خانه دامپزشکان یکی از قدیمیترین مؤسسه فعال در زمینهٔ تولید واکسن در ایران است که در ریشه کنی یا تحت کنترل درآمدن بیماریهای بومی کشور از جمله: فلج اطفال- وبا - سرخک-سرخجه- اوریون- دیفتری- کزاز - سیاه سرفه- طاعون گاوی- طاعون اسبی نقش به سزایی در نظام سلامت کشور داشته است.
اگر به مقوله اهمیت پیشگیری در نظام سلامت کشور توجه ویژه شود در خواهیم یافت که از بعد ویروسهای تنفسی، متخصصان دامپزشک بخصوص متخصصان بهداشت و بیماریهای طیور در راس این هرم اند و انستیتو تحقیقاتی واکسن و سرم سازی رازی یک مرکز استراتژیک با اعتبار بین المللی است که قلب تضمین امنیت غذایی و بهداشتی کشور قلمداد میشود.
مؤسسه تحقیقات واکسن و سرمسازی رازی بعنوان خانه دامپزشکان یکی از قدیمیترین مؤسسه فعال در زمینهٔ تولید واکسن و سرم و فراورده های بیولوژیک حساس در ایران و حتی جهان است که سالانه بالغ بر چهار میلیارد دور انواع فرآوردههای بیولوژیک تولید میکند و سالیان متمادی است که بصورت عملی در خدمت نظام سلامت جامعه است. غیر از ماهیت شغلی دامپزشکان که بیشتر معطوف به پیشگیری است اما باید پرسید که چرا متخصصان دامپزشک بویژه متخصصان بهداشت و بیماریهای طیور در حیطه ویروسشناسی و تحقیقات واکسنسازی موفقترند؟
علت اول، ماهیت شغلی آنان است که همراه با آزمون و خطاهای مکرر در حیوانات مختلف است. دوم، صنعت طیور از نظر سرمایهگذاری بعد از صنعت نفت قرار دارد که هم از بعد تضمین امنیت غذایی کشور و هم از بعد منشاء شیوع ویروس آنفلوانزای حاد و فوق حاد بسیار حائز اهمیت است. بهمین خاطر است که سازمان دامپزشکی کشور و موسسه رازی و دانشکدههای دامپزشکی با تجهیز انواع آزمایشگاههای ویروس شناسی و پاتولوژی و کالبد گشایی توجه ویژه به این صنعت دارند.
متخصص بهداشت و بیماریهای طیور یعنی تسلط عملی و علمی بر ویروسهای ناپایدار و مهم از جمله: آنفلوانزا، برونشیت، نیوکاسل، گامبورو و اینها ویروسهایی هستند که اساس نظام سلامت زیستی کشور از بعد امنیت غذایی و امنیت سلامت جامعه را رقم می زنند. شاید نام کرونا (کووید 19) برای جامعه و وزارت بهداشت ویروسی جدید با ابعاد ناشناخته قلمداد شود. اما متخصصان بهداشت و بیماریهای طیور این فرضیه را رد می کند. چرا که کروناویروس انسانی (کووید ۱۹) همان برونشیت پرندگان است با ساختار و علائم و عوارضی کاملا مشابه. برونشیتی که دامپزشکان بیش از دو دهه است که بصورت مستمر از نظر تحقیق و مدیریت بحران و تولید واکسنهای مختلف برای آن تجارب بسیار خوبی دارند.
متخصص بیماریهای طیور حسب اهمیت تنها ویروس شناسانی هستند که میتوانند با اشراف علمی بین ایمنی شناسی پایه و بالینی و ویروس شناسی پایه و بالینی یک لینک علمی و کاربردی برقرار کنند و به بحث پیشگیری و کارایی کردن واکسن نطر جامع تری مبتنی بر تجربیات کاربردی خود ارائه دهند.
متخصصان بیماریهای طیور کسانی اند که اولویت پیشگیری از عفونت نسبت به درمان را خوب لمس کرده اند. کسانی اند که در مواجه با بیماریها از ابزارهای مهم و کارا از جمله کالبد گشایی، نمونه برداری، کشت ویروس، بررسی حدت ویروس و بررسی عوارض پاتولوژی ویروس بر ارگانهای داخلی و همچنین رصد تاثیرات داروها و واکسنها در همه وقت بهره میبرند.
این مزیت تجربی مواردی بسیار مهم است که سایر رشتههای پزشکی و ویروس شناسی و ایمنولوژی از آن محروم است و بخاطر همین مزیتها و نقش متخصصان دامپزشک در حوزه سلامت عمومی است که امروز موسسه رازی با افتخار در قله تولیدات خاورمیانه قرار دارد و محصولاتش به خیلی از کشورها صادر میشود. دامپزشکان و متخصصان طیور کسانی اند که سالیانه اپیدمیهای مختلف ویروسی از جمله تب برفکی، آنفلوانزا و نیوکاسل و برونشیت و گامبورو را با موفقیت مدیریت میکنند تا بر سبد غذایی مردم خللی وارد نشود.
با توجه به مقدمه فوق در نقش بی بدیل و خبرگی متخصصان دامپزشک در تولید و صنعتی کردن و کنترل کیفی واکسن و فراورده های بیولوژی، بر خلاف ادعای دانشگاه بقیه الله در جوابیه ارسالی باید گفت: اینجانب در تمام مقاطع از دکتری و تخصصی فارغ التحصیل یکی از معتبرترین دانشگاه ایران (دانشگاه شیراز) هستم و از زمان دوره دکتری تخصصی تا سال ۹۰ بمدت ۸ سال مستمر بعنوان محقق علمی در بخشهای تحقیقی و تولیدی موسسه واکسن وسرم سازی رازی کرج وعمدتا بر روی ویروسهای ناپایدار طیور بویژه آنفلوانزا و تولید برخی نانوادجوانتها فعالیت تحقیقی داشته ام و مقالات تحلیلی زیادی نیز در رابطه با فرمولاسیون و ارزیابی و کنترل کیفی واکسنها در معتبرترین ژورنالهای پژوهشی بین المللی به چاپ رسانیده ام.
با اینکه پس از سالیان تحقیق و تجربه در زمینه ویروسهای ناپایدار و واکسن به این نتیجه رسیده ام که در ایران از نظر زیرساختها و نبود حیوانات آزمایشگاهی استاندارد و کمبود اعتبارات لازم ، فعلا شرایط تولید علم و مرجعیت علمی در زمینه ویروس و ایمنولوژی را ندارد و سوق بودجه های علمی بسمت کاربردی کردن علوم و مهیا کردن زیرساختها را بسیار ارزنده تر و ارجح تر نسبت به تولید مقاله می دانم و تکثر مقالات سطحی و تکراری در این حیطه مهم را یک سم مهلک برای آینده علمی کشور می دانم.
اما با اینحال اگر تاریخچه علمی کلیه این افرادی که در ایران مدعی تولید واکسن چه از نوع نوترکیب و چه از نوع کشته شده کرونا هستند را یکجا جمع کنید، از نظر کیفیت و نوع نگاه و تمرکزگرایی و نحوه ارزیابی داده ها و جدید بودن ایده ها حتی به وزن یک مقاله تحلیلی از اینجانب که در رابطه با کاربردی کردن علوم و واکسن آنفلوانزای نسل جدید بوده است و در بهترین ژورنالهای پژوهشی دنیا چاپ شده است ، نمی رسد.
برخلاف تصورات، تولید واکسن و ایده پردازی در زمینه طراحی واکسنها از عهده کسی بر می آید که سالیان با دانش مرتبط در مجموعه تولیدی واکسن کارکرده باشد، در حیوانات مختلف آزمون و خطاهای مختلف و مکرر با تلقیح ویروسها و ارزیابی واکنشهای ایمنولوژیک انجام داده باشد؛ تا اینکه با همکاریهای مداوم با متخصصان با تجربه به درکی از دانش ایمنولوژی ، دانش ویروس شناسی پایه و بالینی و تولید صنعتی واکسن ها رسیده باشد که بتواند در ایده پردازی و تنظیم یک پروژه لااقل این علوم را به هم تلفیق کند تا در مرحله اجرا بتواند از متخصصان مرتبط استفاده ببرد.
غیر از این باشد قضیه همان " فیل در تاریکی" است. مثلا در دانشگاه بقیه الله یک محققی که با دیپلم جذب شده در حین خدمت مدارج علمی را بصورت ضمن خدمتی در خود دانشگاه طی نموده تا اینکه از جایگاه اداری به جایگاه عضویت علمی در آمده است، بر اساس یک تخصص بیوتکنولوژی و بدون اینکه کوچکترین تجربه ای در زمینه تولید و پاتوژنوسیس ویروسها داشته باشد یک واکسن نوترکیب بر اساس پروتئین RBD ساخته است و بدون ارائه مستندات، این واکسن را در شرف ورود به مصرف عمومی رسانده است.
اما بر اساس علم تلفیقی که توضیحات خطا بودن چنین فرضیه ای بصورت مستند در ذیل این گزارش آورده ام، اساس این ایده غلط است. یا مثلاً محققان برکت در تولید واکسن کشته شده فقط به علم ویروس شناسی متکی بوده اند اما به پروسه قابلیت صنعتی کردن آن که صرفاً نیاز به اولتراسانتریفیوژ صنعتی دارد توجهی نداشته اند. قطعاً چنین پروژه هایی که بر اساس یک علم طراحی و اجرا میشود به مرحله تولید و صنعتی شدن نخواهد رسید و همه این اقدامات از تمام جوانب برای کشور خسارت زاست.
لذا حسب تجربه کسی که فعالیت تحقیقی در زمینه ویروس و واکسن دارد بخوبی می داند که تولید واکسن از طریق انجام پروژه محقق نمیشود و در واکسن توجه به زیرساختهای فنی و آزمایشگاهی و نیروی انسانی با تجربه بسیار مهمتر است. چرا که تولید واکسن تولید علم نیست، بلکه تلفیقی از علوم مختلف، فن، تجربه، توجه به پتانسیلهای صنعتی، اقتصاد و سیاست است و نمیشود همه این مقوله های مهم را بصورت آنی در شرکتهای دانش بنیان و برخی پژوهشگاههای مدعی تولید واکسن از جمله پژوهشگاه بقیه الله جمع کرد.
همچنین برخلاف ادعای دانشگاه بقیه الله در جوابیه خود که مدعی عدم تجربه و تخصص اینجانب شده است. مدارک رسمی و اداری پیوستی کاملا خلاف ادعای بقیه الله را به تصویر می کشد. کما اینکه بنده خود مجری و موسس راه اندازی آزمایشگاه واکسن نوترکیب در دانشگاه بقیه الله بوده ام. تدریس واکسن ها در مقطع دکتری تخصصی و انتقال فن آوری واکسنها در دانشگاه بقیه الله بعهده اینجانب بوده است.
نظر به اینکه در واکسنها اثبات علمی عدم ایجاد عوارض جانبی و اثربخشی حاکم است و تبلیغات و بازاریابی برای داروها و واکسنها خلاف مقررات است. باگذشت بالغ بر دو سال و بسیج اینهمه حمایتهای معنوی و اداری و سیاسی و اقتصادی و با وجود اینکه اعلام می فرمایید که واکسن نورا در شرف ورود به بازار است، اما هیچ مستندات علمی برای واکسنهای داخلی بویژه واکسن نورا شاهد نبوده ایم.
در عوض فضای رسانه و خبرگزاریها مملو از تبلیغات و بازاریابی برای واکسنهای داخلی است و بجای ارائه مستندات علمی، برخی چهره ها و مقامات و اشخاص در تزریق علنی برخی واکسنها بعنوان یک شاخصه اثربخشی و ارزیابی کنترل کیفی واکسنها قلمداد میشود.
معتقدم که وظیفه یک محقق فقط آزمایش و تدریس و نگارش مقاله نیست. بلکه صیانت از نظام سلامت و ارائه راهکارهای علمی و جلوگیری از تخطی ها و حتی کشف پتانسیلها و کمک به توسعه زیرساختها به منظور تولید و کاربردی کردن علم از وطایف مهم و اصلی یک محقق است. وقتی موضوع واکسن که نیاز به مستندات بسیار محکم علمی دارد و باید از مجاری علمی دنبال شود، متاسفانه به مثابه مواد شوینده و مسواک از طریق رسانه و پشت اتوبوس و دیوار نویسی مورد تبلیغ قرار می گیرد باید واکنش نشان داد.
این شیوه از تبلیغات برای واکسن نورا دقیقا همانی است که برای پلاسما درمانی در بیمارستان بقیه الله اجرا شد و امتحانش را پس داد. در بدو شیوع کرونا توسط دکتر ابوالقاسمی رئیس دانشگاه بقیه الله پروتکل درمانی مبتنی بر پلاسما درمانی در فاز تحقیقاتی 200 نفر اجرا شد.
اما با تبلیغات و اعلام گزارشاتی دال بر کارایی داشتن آن روش بحدی پیش رفت که حتی دورترین و محرومترین بیمارستانهای کشور از جمله خنج و لار نیز روی به پلاسمادرمانی آورده بودند. یعنی یک روش تحقیقی در سطح محدود چنان با تبلیغات گسترش یافت که خود بخود بعنوان پروتکل درمانی قرار گرفته بود.
این روش کاملا غیر علمی بحدی برای نظام سلامت خسارت بار و پرتلفات بوده است که در نهایت وزارت بهداشت با اقرار تلویحی اعلام نمود: « روش پلاسمادرمانی نه تنها نتیجهای نداشت، عوارض هم داشت و طرح پلاسمادرمانی نه تنها در ایران بلکه در کل کشورها مورد سئوال قرار گرفت؛ بنابراین پلاسمادرمانی از روند درمان کرونا حذف شد». بدون تردید، ایده پردازی و اجرای پلاسما درمانی یا سلول درمانی نیز به نوعی تک جانبی نگریستن (فیل در تاریکی) به علوم در حیطه تولید بود که تاوانش فقط مردم دادند.
اما قضیه واکسن دیگر شوخی بردار نیست و مثل روش پراشتباه پلاسمادرمانی و برخی داروهای درمانی نیست که فقط افراد بیمار و بستری شده را در برگیرد. اما در مورد واکسن به منطور پیشگیری با جمعیت کثیر سالم طرفیم که هرگونه اغماض یا بی توجهی در بررسی واکسنها میتواند امنیت حیاتی یک جامعه سالم را به خطر بیندازد و این اشتباه دیگر قابل جبران و قابل اصلاح نخواهد بود .
حق بر سلامتی جزئی از حقوق بنیادین شهروندان است و شهروندان از هر دین و نژادی قانوناً و شرعاً در نظام مردم سالار دینی حق بنیادین دارند که نگران سلامتی خود باشند و آنان را بر اساس قاعده «حق و تکلیف» به پاسگویی وادارند. بر همین اساس مقام معظم رهبری تکلیف را روشن کردند و ارائه مدارک و مستندات را دلیل اقناع مردم در اعتماد به واکسنهای داخلی دانستند.
دانشگاه و محققان در رفع ابهامات علمی و اشکالات وارده بجای ورود به موارد بی ربط، باید فرهنگ پاسخگویی و اخلاق گرایی را رعایت نموده و با ارائه مستندات باید پاسخگو باشند. نمیشود بدون ارائه مستندات علمی و تشریفاتی کردن مطالعات بالینی ، صرفاً به تریبونهای عمومی ، جایگاههای خاص و استفاده از رسانه ها برای معرفی واکسن هایتان بهره ببرید.
اما دغدغه های بحق و قانونی مردم که از طریق همین رسانه ها منعکس می گردد را بی حرمت کرد. بنده نه به عنوان یک متخصص، بلکه بعنوان یک شهروند عامی، بصورت مستدل اشکالات علمی 7 گانه بعلاوه یک اشکال مستند بر ماهیت طراحی چنین واکسنی را به تفکیک ذیل بر فرایند پیش بالینی و بالینی واکسن نورا وارد می دانم.
دانشگاه بقیه الله که مدعی تولید واکسنی کارا و سالمی است که در شرف مصرف آن بعنوان دوز یادآورد در جامعه است و در جوابیه اخیر خود مدعی بوده است که از متخصصان خبره و با تجربه در زمینه علوم ویروس شناسی و واکسن شناسی بهره می برد. پس قاعدتاً چنین گروه خبره ای باید بتواند برای اقناع عمومی پاسخی مستند و علمی برای ایرادات فنی وارده داشته باشد. به یقین مستندات قوی آن دانشگاه حمایت محققان و اساتید دانشگاههای کشور را بهمراه خواهد داشت که این خود بهترین شیوه به اقناع عمومی برای استقبال از چنین واکسنی خواهد بود.
1- طبق کدام مقررات تولید کننده ، انجام دهنده فاز پیش بالینی، انجام دهنده فازهای بالینی و سرمایه گذار واکسن نورا در طول هم قرار گرفته اند؟ یعنی واکسن ساخت دانشگاه بقیه الله توسط رییس دانشگاه علوم پزشکی بقیه الله در مجموعه بیمارستان بقیه الله در حال گذراندن فازهای بالینی و تهیه گزارشات است ؟ آیا با این تعارض منافع آشکار، سلامت جامعه بخطر نمی افتد؟
۲- در بین اینهمه پلتفرمهای مختلف از واکسن کرونا در جهان، کدام واکسن از روش تولیدی غیر متعارف سیستم پروکاریوتی استفاده کرده است؟ و کدامشان از ناحیه RBD گلیکوپروتئین اسپایک کرونا بعنوان واکسن استفاده کرده اند؟
3- نکته مهم اینجاست که در فرمولاسیون واکسن نورا از غلظت 80 تا 120 میکروگرم بهمراه ادجوانت آلوم بکار رفته است. کسی که حداقل دانش در زمینه واکسن داشته باشد می داند که کاربرد ادجوانت برای ایجاد التهاب و به حداقل رساندن غلظت پروتئینهای واکسن است تا با اینکار هم از عارضه تحمل ایمنی در افراد جلوگیری گردد و هم تولید واکسن مقرون به صرفه ترگردد.
جالب اینجاست که در واکسن نورا غلظت بالای آنتی ژن همراه با آلوم بکار گرفته شده است و تعجب تر از آن، صدور مجوز بالینی برای چنین فرمولاسیونی است. به یاد دارم که در موسسه واکسن و سرم سازی رازی از چنین غلظتی از آنتی ژن بهمراه آلوم برای هیپرایمن کردن اسبها و استخراج سرم ضد عقرب و مار استفاده می کردیم. بدون شک، از نظر علمی بکارگیری چنین فرمولاسیونی هیچ توجیه علمی ندارد و این می تواند از عوامل مهم ایجاد تحمل ایمنی در افراد باشد.
4- از همه مهمتر واکسنی که بر پایه RBD است، چگونه میتواند بعنوان بوستر در جامعهای مطرح شود که تمام واکسنهای مصرفی در آن جامعه بر پایه پلتفورم ویروس کشته و گلیکوپروتئین اسپایکوژن بوده است؟ وقتی که ناحیه RBD ویروسها در معرض لنفوسیتهای B قرار نمیگیرد و حتی آنتی بادیهای مترشحه علیه آن قادر نیست که به ناحیه RBD ویروسها بجسبد، پس واکسن مبتنی بر RBD بعنوان بوستر چه نقشی میتواند ایفا کند؟
بعلاوه اینکه وقتی واکسنی در فاز مطالعات بالینی سوم بعنوان دوز یادآور دیگر واکسنها تزریق میشود. یعنی چنین واکسنی فاز سوم بالینی را طبق حداقل استانداردها را انجام نداده و حداقل اهداف ماهیتی و شکلی فاز سوم بالینی را برآورده نکرده است و در نتیجه چنین واکسنی نمی تواند شناسنامه دار شود. حال چگونه چنین واکسنی می تواند در شرف ورود به سبد مصرف کشور باشد ؟
5- وضعیت انجام فازهای بالینی واکسن نورای بقیه الله توسط رئیس دانشگاه بقیه الله به وضوح در دو لینک ذیل به ترتیب در روز ۹ ام مرداد در خبرگزاری ایرنا https://www.irna.ir/news/84421316 ، و در روز ۲۰ ام مرداد در خبرگزاری مهرنیوز https://www.mehrnews.com/news/5278878 منعکس شده است. ایشان به صراحت در روز نهم اعلام آمادگی برای تزریق دوز دوم از فاز اول کرده است، اما در روز 20 ام رسماً اعلام نموده است که فاز اول به اتمام رسیده است. آخه چطوری تزریق روز ۲۱ ام و ۳۵ ام از فاز بالینی اول و همچنین نمونه گیریها و انجام تستهای ایمنولوژیک و بررسی عوارض جانبی و همچنین گردآوری و بررسی قیاسی نتایج در ۱۱ روز انحام گرفته است؟ این قابل توجیه نیست.
6- واکسن نورا در فاز مطالعات بالینی اول تحت شرکت تولیدی آمیتسن ژن، اما در فاز دوم تحت شرکت تولیدی پلاسما درمان سرو سپید اقدام موفقیت آمیز با اخذ مجوز بالینی نموده است. این خود هم مشکل حقوقی دارد و هم علمی . وقتی واکسنی تحت دو شرکت کاملاً متفاوت معرفی میشوند، معنایش این است که آن واکسن دو خط تولیدی و فرایندهای تولید متفاوت دارد و اینها نمی توایند در طول هم قرار گیرند.
اما از بعد حقوقی، از انجاییکه تولید کنندگان مسئول صحت گزارشات و دادهها و عواقب ناخواسته و تولیدات و تزریقات خود هستند. به فرض اینکه برای دریافت کنندگان چنین واکسنی عوارض شدید یا مرگی رخ دهد کی مسئول و پاسخگوست؟ شرکت آمتیسن ژن یا شرکت دوم که بر اساس صحت دادههای فاز اول، بعنوان تولید کننده جایگزین شده است؟
7- با توجه به اینکه منشاء پروتئین نوترکیب RBD بقیه الله سیستم پروکاریوتی است. اندوتوکسین زدایی غلطت بالای ۸۰ تا ۱۲۰ میکروگرم واکسن نورا نیاز به شفافیت بیستری دارد. کما اینکه امروزه حتی در صنعت آب مقطر و داروهای تزریقی آمریکا که از روش پیشرفته خلوص استفاده میکند آنها مدعی فری از اندوتوکسین بودن محصولات تزریقی شان نیستند و بخاطر همین معضل، حتی FDA تست خرگوشی را لحاظ کرده و نسبتی مشخص از اندوتوکسین در داروهای تزریقی شان را پذیرفته اند.
امروزه خیلی از واکسنهای ویروسی که منشاء تولیدی آن غیرباکتریایی است نیز بخاطر شرایط محلول سازی با آب مقطرها مدعی فری از اندوتوکسین بودن واکسنهای خود نیستند. اینهم بخاطر اینست که پایه کلیه محلولها، آب است و هیچ آبی نمیتواند فاقد باکتریهای گرم منفی باشد. در نتیجه همین باکتریهای گرم منفی، اندوتوکسین را در آب بجای میگذارند که حذف کامل آن از آب مقدور نیست و در برخی شرایط ویژه مثل داروهای تزریقی داخل نخاعی حذف کامل آن به امکانات بسیار خاص نیاز است که بسیار هزینه بردار خواهد بود.
حال چگونه دانشگاه بقیه الله با استفاده از چنین غلظت بالا از پروتئین نوترکیب با منشاء باکتریایی در واکسن خود مدعی فری از اندوتوکسین بودن محصول خود است؟ چگونه با بکارگیری غلظتهای ۸۰ تا ۱۲۰ میکروگرم تستهای مطالعات پیش بالینی و عدم تب زایی آن در حیوانات آزمایشگاهی کوچک از جمله موش و خرگوش و خوکچه انجام گرفته است؟ مگر این نیست که در بررسی کنترل کیفی اولیه سه برابر غلظت نهایی واکسن از طریق داخل رگی به خرگوش تزریق میشود تا وضعیت پیروژنستی آن بررسی شود، حال چگونه غلظت ۸۰ تا ۳۶۰ میکروگرم از این واکسن با منشاء باکتریایی از طریق رگی به خرگوش تزریق شده است؟
ما منکر تولید واکسن و دارو از منشاء پروکاریوتی نیستیم. اما بکارگیری این غلظت بالا از آنتی ژن در فرمولاسیون معنایش تجمع بیشتر اندوتوکسینها در هر دوز تزریقی است و این میزان از اندوتوکسین بهمراه غلظت بالای آنتی ژن واکسن در همراهی ادجوانت آلوم می تواند پرعوارض باشد. وانگهی کسی که تجربه عملی تولید واکسن و تخلیص پروتئین دارد می داند که تخلیص کردن پروتئین های کوچک مثل ناحیه RBD با سایزی کمتر از 40 کیلودالتون از اندوتوکسینهای همراه، بدلیل اینکه سایز مونومر اندوتوکسین حدود 10 کیلودالتون است و در شرایط تخلیص، اندوتوکسینها به راحتی پیوندهای مختلف بویژه دیمری و تریمری را تشکیل می دهند که سایز نهایی آن با سایز چنین پروتئین نزدیک میشود، بسیار سخت است.
غیر از موارد تفکیک شده بالا که بیشتر اشکالات شکلی فاحش در روند فرمولاسیون و انجام فازهای بالینی واکسن نورا بود، اما از بعد ماهیتی تولید و طراحی چنین واکسنی مبتنی بر پروتئین نوترکیب RBD هیچ وجاهت علمی ندارد و با توجیهات علمی زیر چنین واکسنی از نظر علمی نمی تواند اثربخشی داشته باشد. لاجرم ایمنوژن بودن یا تولید آنتی بادی اختصاصی و رصد آن دلیلی بر کارایی واکسن نیست. چرا که هر ماده پروتئینی نیز به موجود زنده تزریق شود، باعث تحریک سیستم ایمنی و تولید آنتی بادی خواهد شد.
هر چند واکسنهای نوترکیب خطر شیوع عوامل توموری ندارند و تخلیص و تغلیظ پروتئین آن با توجه به امکانات موجود و بشرط امکان واردات ستونها و ژلهای تخلیص در ایران قابلیت صنعتی شدن را داراست. اما مشکل فنی و شکلی وارد بر واکسن نورا اینست که چنین واکسنی از لحاط علمی و عملی نمیتواند کارایی داشته باشد و اصلا معلوم نیست که به چه منظوری اینگونه واکسنها طراحی و تولید شده و بر کدام اساس مدعی اثربخشی واکسن خود هستند؟
اگر قرار میبود که واکسنها با کمک آنتی بادیها این ناحیه اتصالی را بلاک کنند که خود سیستم ایمنی این کار را از قبل انجام میداد و اصل بقاء ویروسها از میلیونها سال قبل بخطر میافتاد! بدون تردید طراحی واکسن مبتنی بر ناحیه RBD ویروسها یک اشتباه فنی غیر قابل توجیه است و تمام نتایجی که موید اثربخشی چنین واکسنهایی منتشر میشود نمیتواند قابل اعتنا باشد.
چرا که این ناحیه غیر قندی در فاصله 318-510 امینو اسید از گلیکوپروتئین اسپایک قرار دارد و بقدری کوچک و حتی توسط اپی توپهای فضایی اطراف استتار شده است که برای اتصال به مولکول قندی از رسپتورهای میزبان تخصیص یافته است و بنابراین پروتئینهای بزرگ از جمله انتی بادیهای اختصاصی نمیتوانند به این ناحیه بچسبند.
بنابراین، بر اساس اصل بقاء محل RBD ویروس کرونا محل اتصال ویروس به رسپتورهای قندی میزبان است و این ناحیه در هیچ ویروسی بعنوان یک اپی توپ ایمنوژنیک قلمداد نمیشود و حتی در معرض آنتی بادیها هم قرار نمیگیرد و هیچ آنتی بادی هم قادر نیست به این ناحیه اتصالی بچسبد؛ بنابراین هر ادعایی به اثربخشی چنین واکسنی مطلقا محکوم به رد است.
چرا که اگر قرار باشد این ناحیه بسهولت در معرض سیستم ایمنی باشد در وهله اول بقاء خود ویروس بخطر میافتد! فلسفه موتاسیون در ویروسها نیز برای فرار از سیستم ایمنی و برای تضمین بقاست و اگر قرار باشد که با آنتی بادی علیه RBD، ویروس را خنثی کنیم. پس فلسفه موتاسیون نیز ایجاب میکند که حتی ناحیه RBD نیز دچار موتاسیون پی در پی شود. موتاسیون RBD نیز یعنی کاهش افنیتی اتصال و باز هم بخطر افتادن اصل بقاء ویروس!
از آنجاییکه که بقاء ویروسها مستلزم اتصال پایدار به سلول است؛ لذا هر گونه میل به موتاسیون در این ناحیه اتصال معروف به RBD میتواند استحکام اتصال را سست کند و بقاء ویروس را با خطر مواجه سازد. بویژه این مهم در مورد ویروسهای RNA دار که ماهیت ناپایداری دارند صادق است. پس در تمام ویروسهای ناپایدار RNA دار از جمله آنفلوانزا، هپاتیت، کرونا و عامل ایدز ... برای حفظ توالی ناحیه اتصال، نه تنها این ناحیه RBD در معرض مستقیم ایمنی هیومرال نیست، بلکه این ناحیه توسط چندین اپی توپ فضایی دیگر احاطه شده است که این اپی توپهای فضایی با تداخل آنتی بادی از اتصال آنتی بادی به اپی توپهای مجاور نیز ممانعت میکند.
اپی توپهای پیرامون، علیرغم اینکه گلیکولیزه، ایمنوژن قوی و در معرض ایمنی هیومرال هستند. در موقعیت دور و نزدیک از RBD قرار دارند و بار موتاسیونی ویروسهای ناپایدار نیز به این اپی توپهای مجاور سوق یافته است. به نحوی که اپی توپهای دورتر افنیتی بالاتری دارند تا با جذب بهتر و قویتر آنتی بادیها و با ایجاد تداخل فیزیکی مانع جذب آنتی بادی به ناحیه اتصال و اپی توپهای نزدیک به این ناحیه اتصال شوند؛ لذا عمده بار موتاسیونی ویروسهای ناپایدار معطوف به اپی توپهای نزدیک است تا با حفظ تضعیف افنیتی در جذب آنتی بادی توسط اپی توپهای این ناحیه در مقایسه با اپی توپهای دورتر، این تداخل آنتی بادی حفظ بقای ویروس را تضمین نماید و این تداخل آنتی بادی و وجود اپی توپهای دور و نزدیک در آنتی ژن سطحی آنفلوانزا در شکل زیر آمده است.
این پدیده تداخل آنتی بادی بعلاوه عدم توانایی واکسنهای غیر فعال در عفونت زایی، به حدی حائز اهمیت است که به جرات میتوان گفت که کلیه واکسنهای غیر فعال مبتنی بر گلیکوپروتئین سطحی علیه ویروسهای ناپایدار RNA دار همراه با عدم اثر بخشی خواهد بود. کما اینکه در عمل میبینیم بالغ بر دو دهه است که بصورت مستمر در حال استفاده از واکسن کشته شده انفلوانزا در صنعت طیور و انسان هستیم، ولی کوچکترین توفیقی حاصل نشده است. اما در مقابل، اعمال واکسنهای زنده تخفیف حدت یافته با ریشه کنی همراه بوده است.
از همه مهمتر همه شرکتهای مدعی تولید واکسن کرونای داخلی با اینکه در روند تولید با مشکلات بنیادی و نقصهای غیر قابل توجیه مواجه اند و با اینکه بدلیل فقد حیوان مدل امکان تست چالشی برایشان مهیا نیست. اما بالاتفاق و با استناد به یک روش تست تشخیصی معروف به VNT مدعی اثر بخشی ۹۰ درصد به بالا برای واکسن خود شده اند.
اولاً، ملاک اثربخشی واکسنها الزاماً تست چالشی حیوان مدل ایمن شده در مواجه با ویروس است نه تستهای آزمایشگاهی و تشخیصی.
دوماً، وقتی آنتی بادی پلی کلونال از حیوان ایمن شده غیر SPF تهیه و در شرایط آزمایشگاهی در مواجه با ویروس هدف رقت سازی میشود تا سپس در سلولهای آزمایشگاهی از نظر عفونت زایی مورد ارزیابی تشخیصی قرار گیرد، چطور میتوان پدیده معمول رسوب دهی و آگلوتیناسیون را از بلاک کردن اختصاصی ویروس تفکیک کرد؟؛
سوما، فلسفه واکسیناسیون یا اثر بخشی واکسن معطوف به مهار عفونت زایی ویروس نیست، بلکه معطوف به کنترل و مهار یا تعدیل علائم بالینی ویروس است که این مهم الزاماً باید در حیوان مدل بررسی شود. این در صورتیست که تست VNT صرفاً تشخیصی و معطوف به بررسی کمیت عفونت زایی ویروس است و اتکا به چنین نتایجی دلیلی بر میزان اثر بخشی واکسنها نیست.
در پایان باید گفت که عجین کردن تولید واکسنهای داخلی با منافع ملی و مصون از انتقاد گذاشتن روند تولیدشان کار مدبرانهای نیست. چرا که رکن تضمین منافع عمومی، حفظ سلامت عمومی جامعه است. وقتی چنین میشود و محصولات علمی که نیاز به اثبات اثربخشی و اثبات عدم عوارض دارد، تحت تاثیر شعارهای تبلیغاتی و جو انقلابی گری قرار میگرد، اینجاست که محققان و متخصصان خبره در حیطه ویروس و واکسن و ایمنولوژی جرأت انتقاد را نخواهند یافت.
چنین میشود که هم نظام سلامت یک جامعه قربانی شود و هم تمام پتانسیلهای مهم تولیدی و تحقیقی با صرف هزینههای زیاد در یک مسیر اشتباه هدایت شود. بدون تردید، سیاستهای اشتباه در خبررسانیها که عمدتا همراه با کروناهراسی مداوم در جامعه و اعمال شرایط قرنطینهای که همراه با افراط گریها در رعایت بهداشت فردی در جامعه و استفاده مداوم از ماسک بوده است، مطابق با نظریه هایجین بی پاسخ نخواهد ماند.
قطعا جامعه پس از کرونا باشیوع افسردگی و انواع بیماریهای عفونی و خودایمن و قلبی- عروقی مواجه خواهد شد. متاسفانه این معضلات پسا کرونا در همراهی با سوء تغذیه ناشی از فشارهای اقتصادی روز افزون و استفاده بی رویه از سموم در کشاورزی و آنتی بیوتیک در صنعت دام و طیور نظام سلامت کشور را با مشکلات عدیده و پیچیدهای مواجه خواهد ساخت. شرایط موجود موید اینست که این حیطه مهم دیگر ظرفیت آزمون خطا، سیاسی کاری، باند بازی و تبلیغاتی عمل کردن را ندارد و تا دیرتر نشده باید کاری کرد.
توضیحات فوق یک واقعیت علمی و عینی و مستمر است که اهمیت توجه به امنیت زیستی برای یک کشور و اتخاذ مسیر صحیح علمی و کاربردی برای تضمین آن را به تصویر میکشد.
بعید هم نیست که بخاطر سیاست کنترل جمعیت جهانی، برخی کشورها بویژه در آسیا و آفریقا با مشکلات بهداشتی عدیدهای مواجه نشوند.
متاسفانه شیوع کرونا ثابت نمود که مشکلات بهداشتی میتواند تمام ارکان حیاتی و روانی و اقتصادی کشورها را تحت الشعاع قرار دهد و به ورطه نابودی بکشاند؛ لذا بی گمان میتوان گفت که نزاعهای آینده قطعا بر سر غذا و آب و انرژی خواهد بود و کشورهایی موفق ترند که به نظام سلامت خود و به توسعه زیرساختها و تحقیقات بیولوژی بویژه در زمینه ویروس شناسی و ایمنولوژی اهمیت داده اند.