نمیدانم هیچوقت چنین صحنهای را از نزدیک دیدهاید یا نه، خدا کند هیچوقت نبینید، همینطور که اکسیژن روی صورت بیمار است، برای هر نفسی زجر میکشد و انگار قفسه سینهاش میخواهد از جا درآید، صحنه دردناکی است، اما نمیدانم چطور طاقت میآوریم که هر روز این صحنه را جلوی چشممان ببینیم.
به گزارش ایسنا؛ دو سال سخت کرونایی بر جهان گذشت؛ کرونا در این دو سال جانهای بسیاری گرفت، بسیاری را به بستری بیماری کشاند و بسیاری را خانهنشین کرد.
از ابتدای شیوع کرونا و در طول این دوران سخت و نفسگیر، از فداکاری کادر درمان بسیار گفته و شنیده شد و هرکسی بهنوعی تلاش کرد تا گوشهای از نبرد شجاعانه و رو در روی سفیدپوشان کادر درمان با کرونا را به تصویر بکشد؛ نبردی که با ساخت واکسن کرونا و واکسیناسیون جمعی جهان را به پایان پاندمی کرونا نزدیک کرده است.
در این دوران به سراغ پزشکان و متخصصان زیادی رفتیم و پای توصیهها و راهکارهای پیشگیری و درمان آنها نشستیم، از پرستاران و سختی کار آنها گفتیم، از کارکنان آزمایشگاه تا غسال هرکسی بهنوعی از سختیها و مشقتهای جدال با کرونا گفت، اما یک قشر گویا از چشم همه پنهان ماند.
نیروهای خدماتی بیمارستان یا همان بهیاران کسانی هستند که در این دو سال کمتر دیده و شنیده شدند، اما اگر نگوییم بار مسئولیت و وظیفه آنها بیشتر از پزشکان و پرستاران بود، کمتر از آنها هم نبود.
در روزهایی که نقشه کشور رنگ آبی به خود گرفته و مرگومیر کرونا در اصفهان بعد از دو سال بالاخره تکرقمی شده و بیمارستانها دیگر از بیماران کرونایی اشباع نیستند، به سراغ دو تن از کمک بهیاران بیمارستان عیسی بن مریم بهعنوان یکی از بیمارستانهای ریفرال کرونا در مقاطع مختلف شیوع کرونا میرویم و پای روایت آنها از شیوع کرونا مینشینیم.
مسعود آقابابایی کمک بهیار، ۲۵ ساله با ۵ سال سابقه فعالیت است. پیش از او، پدرش هم در بیمارستان کار میکرده و مسعود هم این کار را دوست داشته و به انتخاب خودش در بیمارستان مشغول به کار شده است.
اما کار در بیمارستان، آنطور که مسعود فکر میکرده، پیش نرفته و همهگیری کرونا، روزهای سخت و متفاوتی برای او و همکارانش رقم زده است.
مسعود با اشاره به اینکه اوایل همهگیری کرونا همه کادر درمان بیمارستان روحیه خوبی داشتند و تلاش میکردند کرونا را شکست دهند، میگوید: «بعد از یک سال سخت، اوضاعمان خیلی خراب شد، علتش هم دیدن مرگومیر بیماران جلوی چشممان بود. من در بخش آی سی یو کار میکنم که بخش پرکار و سختی است، یعنی جایی که بیماران بدحال میآیند و متأسفانه بیشترشان فوت میکنند. تحمل این وضعیت از نظر جسمی و روحی سخت است».
این کمک بهیار با یادآوری افزایش روزافزون بیماران در موجهای قبلی کرونا، ادامه میدهد: «در برخی مقاطع تعداد تختهای آی سی یو افزایش یافت، درحالیکه نیروی جدیدی اضافه نشد. کار کردن با ماسک و گان و پیشگیری از ابتلا به بیماری هم سختیهای خودش را داشت».
هرلحظه میگفتم کرونا گرفتم!
مسعود خدا را شکر میکند که با وجود شغل پرخطری که داشته خودش به کرونا مبتلا نشده است و در ادامه تأکید میکند: «همیشه مراعات میکردم، اما خدا هم خیلی کمک کرد، آنهم برای ما که هر روز با بیماران بدحال سر و کار داریم. اوایل نگران ابتلا به کرونا بودم، اما بهمرورزمان برایم عادی شد، البته نه اینکه پروتکلهای بهداشتی را رعایت نکنم، ولی نگرانی نداشتم، درحالیکه اوایل از بیماران میترسیدم، زیاد جلو نمیرفتم، وقتی میخواستم به آنها غذا بدهم سرفه میکردند و هرلحظه با خودم میگفتم کرونا گرفتم!»
او با اشاره به اینکه بیماران بخش آی سی یو همراه ندارند و کمک بهیار باید با وجود خطر چنین بیماری مسری به همه امور آنها رسیدگی کند، ادامه میدهد: «در این مدت خدا خیلی کمک کرد که بیمار نشدم و فکر میکنم به خاطر دعای بیماران است. وقتی به خانه برمیگردم همیشه استرس و نگرانی دارم که نکند ناقل کرونا باشم و پدر و مادرم را درگیر کنم. اوایل میگفتم ظرف غذای من را جدا کنید، یا در اتاق جداگانه غذا میخوردم، مخصوصاً در دو ماه اول شیوع کرونا که بیمارستان عیسی بن مریم ریفرال کرونا شد، بهسختی زندگی میکردم، حتی دچار وسواس شده بودم، اما کمکم به شرایط عادت کردم».
هنوز کنار آمدن با این شرایط سخت است
با همه اینها تحمل شرایط کرونایی هنوز هم برای کارکنان بیمارستان که در خط مقدم مقابله با کرونا هستند، سخت است. مسعود در این زمینه اظهار میکند: «از نظر روحی هنوز هم کنار آمدن با این شرایط سخت است».
او به یکی از بیماران که مادری ۳۲ ساله با یک دختر ۸ ساله و دوقلو باردار بوده اشاره میکند و ادامه میدهد: «این خانم ماه ششم بارداریاش بود، روزی که او را پذیرش کردیم، استرس زیاد و تنگی نفس شدید داشت و بعد از ۲۰ روز حالش بدتر شد و زیر دستگاه رفت و درنهایت هم فوت شد. خیلی اتفاق تلخی بود، البته خیلی از این موارد داشتیم که بیماران حتی جوان و سالم به خاطر شدت بیماری فوت میکردند و همین موضوع بر روحیه ما خیلی تأثیر بدی میگذاشت».
شرایط سخت اما باعث نشده مسعود به قول خودش میدان را خالی کند. چنان که میگوید: «سعی میکنم به بیماران روحیه بدهم، شوخی کنیم، بخندیم، سر بیمار را گرم کنیم که به فکر نروند و دچار استرس نشوند، اینطوری روحیه خودم هم حفظ میشود. وقتی بیماران وارد آی سی یو میشوند، بهخصوص جوانترها، ترس و نگرانی از چشمهایشان پیداست، بیمار هم یا خوب و یا بدتر میشود و هیچ قطعیتی وجود ندارد، اما بههرحال محیط آی سی یو استرسزا است، که البته در دوره کرونا بیشتر از قبل استرسزا شده است».
موجهای کرونا همه به یکشکل سپری نشده و به گفته مسعود که از ابتدای کرونا در بیمارستان مشغول خدمترسانی به بیماران بوده، در برخی مواقع تعداد بیماران کم شده و برخی مواقع هم همه تختهای بیمارستان اشغال شده و مثل بیمارستان صحرایی در هرجایی تخت گذاشتهاند و بیمار بستری کردهاند.
این جوان اصفهانی در مورد خاطرات خوب دوران کرونا کمی فکر میکند و پاسخ میدهد: «همین بیمارانی که مرخص میشوند، خاطره خوب است. بهعنوان مثال خانم بارداری پذیرش کردیم، ولی خدا را شکر خوب شد و رفت. یک خانم ۲۹ ساله هم وقتی از آی سی یو به بخش میبردیم، خیلی خوشحال بود و باروحیه بالا به همه میگفت کرونا را شکست دادم. البته خاطرات تلخی هم دارم از جمله بیماری که از بیمارستان مرخص شد، اما بعد از ۲۰ روز شنیدیم فوت کرده و برای ما خیلی ناراحت کننده بود».
احساس میکردم پوست بدنم دارد کنده میشود
او بار دیگر به یاد خاطرات تلخ دوران کرونا میافتد و میگوید: بیشتر خاطرات تلخ است. باور نمیکنید کار کردن در این دوران نهفقط از نظر روحی که از نظر جسمی هم سخت بود. تابستان اول همهگیری کرونا در گانهای مخصوص اینقدر عرق کردم که احساس میکردم پوست بدنم دارد کنده میشود!
او با اشاره به نوبتهای کاری بیمارستان، توضیح میدهد که چون تعداد نیروهای کمک بهیار کم است، گاهی ۲۴ ساعت هم در بیمارستان میمانده، اگرچه مدتی نیروی کمکی به بیمارستان افزوده شد، ولی وقتی بیماری زیاد میشود، همه بیمارستانها نیرو میخواهند.
نه قدردانی میخواهیم، نه پاداش
برای این کمک بهیار جوان، چیزی که اهمیت دارد این است که کرونا تمام شود او ادامه میدهد: «نه قدردانی و نه پاداش میخواهیم، فقط میخواهیم کرونا تمام شود. ما حاضر نیستیم پر پر شدن مردم را ببینیم. نمیدانم از نزدیک دیدهاید یا نه؟ خدا کند هیچوقت نبینید، همینطور که اکسیژن روی صورت بیمار است بهسختی نفس میکشد و زجر میکشد، قفسه سینه از جا درمیآید، خیلی وحشتناک است ببینی چطور مردم پر پر میشوند. دیدن این صحنهها هر روز خیلی سخت است، آنهم وقتی نمیشود کاری برای بیمار انجام داد، البته بیماری هم داریم که خوب میشود، اما بهویژه افراد واکسینه نشده، بیشتر فوت میکنند.
او در خاتمه صحبتهایش گلایههایی هم دارد و میگوید: «ما نیروهای شرکتی هستیم و درخواست تبدیل وضعیت داریم، حقوق ما خیلی کم است، بهطوریکه دریافتی من با این حجم کار ۳ میلیون و ۷۰۰ هزار تومان است که با اضافهکار و کارانه به ۵ میلیون تومان میرسد، آنهم در این شرایط اقتصادی. خیلی پیگیری کردهایم، ولی فقط وعده و وعید داده میشود. امیدوارم شر کرونا تمام شود و بهزودی همه مردم واکسینه شوند و تنها آرزوی من همین است.
مریم یاری، ۳۹ ساله کمک بهیار بیمارستان عیسی بن مریم است که ۱۰ سال سابقه فعالیت در این بیمارستان دارد.
پیش از هر چیز از او میپرسم از کارش راضی است یا نه؟ بعد از مکث کوتاهی میگوید راضی است، اما این یکی دو سال اخیر خیلی به او و همکارانش سخت گذشته و هر آن، زندگی و مرگ را جلوی چشمشان دیدهاند.
روزهای سختی داشتیم
مریم با اشاره به اینکه دو سال اخیری که بیماری کرونا آمده، اصلاً قابلمقایسه با سالهای قبل نبوده، ادامه میدهد: «بچهها روزهای سختی داشتند و از لحاظ روحی بسیار خستهاند. ما بیمارانی دیدیم که امروز خوب بود و فردا میدیدیم وارد فاز بد شده و جانش را از دست میدهد».
او با اشاره به اینکه در دوران درگیری کرونا تقریباً همه نیروهای کادر درمان از پرسنل خدماتی تا پرستار و کمک پرستار، مثل هم بودند، توضیح میدهد: «در بخشهایی مثل آی سی یو و تیم احیا بیمارستان پوششهای متفاوت و سراسری داشتند، ولی بقیه گان میپوشند، کار کردن در این لباسها هم خیلی سخت است، مخصوصاً در فصل گرما پوشیدن گان و ماسک زدن خیلی سختتر میشود».
این کمک بهیار ادامه میدهد: «در دوران کرونا در نوبتهای ۱۲ ساعته کار میکنیم، البته اکنون که وضعیت کرونا بهتر شده، ولی نسبت به زمانهای قبل از کرونا، هنوز هم بیمارستان شلوغ است و هنوز بیمار از تخت خارج نشده، باید سریع ضدعفونی و آن کال کرد تا بیمارانی که در اورژانس بستری بودند، به بخش منتقل شوند، درحالیکه در حالت معمولی زمانهای خاصی مثل عید بخشها شلوغ بود، ولی در این مدت تقریباً همیشه تختهای بیمارستان پر بوده است».
او به خطر ابتلا به کرونا هم اشاره و تصریح میکند: «بیشتر نیروهای بیمارستان کرونا مثبت شدند و متأسفانه یکی از همکاران که آسم داشت، فوت کرد».
مریم درباره نگرانی و ترس از بیماری و مرگومیرهایی که جلوی چشم میبیند، میگوید: «ما همیشه برای خانوادههایمان نگرانیم. روزهای اول کنار آمدن با این موضوع سخت بود و با اینکه خودمان هم مبتلا شده بودیم و مراعات میکردیم، باز هم خیلی میترسیدیم. هنوز هم هر بار که از سر کار به خانه میروم، تمام لباسهایم را عوض میکنم، اول حمام میکنم و لباسهایم را میشویم و بعد پیش بچههایم میروم، خلاصه که روند زندگی ما در این دو سال خیلی تغییر کرد».
روزی نبوده که نگران نباشیم
او با بیان اینکه در این دو سال روزی نبوده که او و همکارانش نگران نباشند، توضیح میدهد: «خیلی روزهای سختی بود و همین ترس و نگرانی کار را سختتر میکند. ناگفته نماند که حقوق و مزایای ما تفاوت خاصی با قبل پیدا نکرده است. در کادر درمان نیروهای پرستاری و خدمات خیلی با بیمار درگیر هستند، درحالیکه پزشک، بیمار را معاینه میکند و میرود، اما مراقبت از بیمار با پرستار و پرسنل خدماتی است و بیشترین بار روی دوش آنهاست، با اینوجود این نیروها دیده نشدهاند».
این کمک بهیار درباره سختترین لحظات این دو سال کرونایی میگوید: «سختترین لحظه شبی بود که شیفت بودم و همکارم فوت کرد. با وجود همه تلاشهایی که شد برنگشت، البته ما از مرگ تکتک مردم ناراحت شدیم، مخصوصاً وقتی جوانی فوت میکرد، تمام پرسنل شیفت گریه میکردند و میگفتند چطور به خانوادهاش خبر دهیم، ولی روزی که علی منصوری، همکارمان شهید شد، خیلی برایمان سختتر بود. خاطرات شیرین هم که مربوط به کسانی است که بهبود پیدا میکنند و به زندگیشان برمیگردند».
مریم یادآور میشود: «یکی از این خاطرات شیرین درباره دختر دانشجویی است که خانوادهاش از لحاظ مالی، توان بالایی نداشتند، او دو شب به آی سی یو رفت و پدر و مادرش در ورودی بیمارستان مینشستند. هر وقت بیرون میرفتیم، سراغ دخترشان را میگرفتند و ما هم به آنها اطلاع میدادیم. خیلی ناراحت بودیم که دختر ۲۴ ساله به آی سی یو رفته، مادر هم از یکطرف نگران بچه و از یکطرف نگران هزینهها بود. بعد از چند روز یکبار وقتی میخواستم وارد بیمارستان شوم، مادر من را بغل کرد و با خوشحالی گفت دخترم خوب شده! آن روز از ته قلبم خوشحال شدم که مادر بعد از چند روز، لبخندی به لب این مادر آمده است».
فکر میکردند ما خود کرونا هستیم!
این کمک بهیار با یادآوری اوایل شیوع کرونا، با خنده میگوید: «برخی افرادی که میدیدند ما از بیمارستان بیرون میآییم، فکر میکردند ما خود کروناییم و از ما فرار میکردند! فکر نمیکردند کرونا برای همه است، ولی برخورد خانوادههایی که بیمار داشتند، فرق داشت و به ما خسته نباشید میگفتند. آنهایی که عزیزی از دست میدهند به زمین و زمان بدوبیراه میگویند و فکر میکنند عامل رفتن عزیزانشان بیمارستان است، اما نمیدانند این ویروس اینقدر وحشی است که پیر و جوان نمیشناسد؛ ولی باید درک شان کنیم».
به نظر مریم، رفتار مردم در این دو سال با اوایل شیوع کرونا تفاوت کرده و توضیح میدهد: «هرچه گذشت مردم آگاهتر شدند، اوایل برخی حتی بیمارشان را میگذاشتند و میرفتند ولی کمکم برخورد با بیماری بهتر شد، ولی بازهم وقتی کسی عزیزی را از دست میدهد، در شرایط سختی قرار میگیرد که فقط باید او را درک کرد. مردم همیشه قدردان هستند و بیماران روی تخت برای ما دعا میکنند که همین باعث دلگرمی است که در این محیط میتوانیم کار کنیم، همینکه یک بیمار را جابجا میکنیم و میگوید خدا خیرت بدهد، ما را سر پا نگه میدارد».
او اضافه میکند: «برخی روزها وقتی شب به خانه برمیگردم پاهایم توان ندارد که از جا بلند شوم و اینقدر فشار کار زیاد است که در شیفت اصلاً متوجه نیستیم، اما وقتی به خانه میرسم تازه میفهمم چقدر خسته شدهام. خیلی از نیروهای بیمارستان هم در همین مدت کرونا مثبت شدند و اگر دعای مردم نبود در بدترین وضعیت قرار میگرفتیم و حتی میتوانستیم زیرخاک باشیم اما دعای خیر مردم به داد ما رسیده است».
جلوی اتفاقات تلخ را بگیریم
مهمترین توصیه این کمک بهیار به مردم این است که پروتکلهای بهداشتی را رعایت کنند و میگوید: «در اینیک سال اینقدر آسیب دیدیم که معلوم نیست تا کی عوارض آن را میبینیم، اما با رعایت پروتکلهای بهداشتی و واکسیناسیون میتوانیم جلوی اتفاقات تلخ را بگیریم. مردم باید بیشتر رعایت کنند و بعد از این مدت فکر نکنند همهچیز عادی یا تمامشده است.
او با یادآوری اینکه اوایل شیوع کرونا برخی به خاطر ترس و نگرانی از ابتلای خود و خانوادههایشان میگفتند که اگر شرایط اینطور باشد ممکن است دیگر سر کار نیایند، خاطرنشان میکند: «با همه این سختیها و مشکلات هیچکدام از پرسنل خدمات بیمارستان انصراف نداد و همه به کارشان ادامه دادند و خدا هم به همه توان و قوت مضاعف برای خدمت به بیماران داد.