کاترین هایمز
ترجمۀ: محمدحسن شریفیان / فصلنامه ترجمان
مرجع: Atlantic
کاترین هایمز، آتلانتیک - چند وقت پیش، دومین تولد کروناییام را جشن گرفتم. خیلی از چیزهایش عجیب بودند: گشودن کادوها در نرمافزار زوم، یادآوریهای پشتسرهمِ گوشیام از عکسهایی که مربوط به «یک سال پیش در چنین روزی» بودند (هرچند انگار همین ماه پیش بود)، شریک زندگیام که مدام رو به من میگفت «ایکی دوموس»، عبارتی ترکی که معنای تحتاللفظی آن «دو خوک» است.
خب راستش این عبارت «ایکی دوموس» در خانۀ ما کاملاً عادی است. مدتها پیش، برای اولین بار وارد کلاس زبان بزرگسالان شدم و سعی کردم دوست ترکیهای-آمریکاییام را در روز تولدش ذوقزده کنم. جوانتر بودم و، با دستپاچگی، کلمات جدید -اعداد! حیوانها! ماهها- را با هم قاطی کردم و بهجای «ای کی دوغدون» (تولدت مبارک)، گفتم «ایکی دوموس»، هرچند خودمان هم مثل خوک -در آپارتمان کوچک او بیرونِ دانشگاه کالیفرنیا، لسآنجلس- خمار بودیم. حالا بیش از ده سال گذشته و آن لغزش زبانی به تبریک خاص خودمان برای تولدها تبدیل شده است.
خیلی از ما زبانی خصوصی داریم، کلماتی که مختص زندگی خانوادگیمان است. شاید پدر یا مادرتان در کودکی لقبی به شما داده باشند و حالا که بزرگ شدهاید، همچنان آن را یدک بکشید. شاید شوخی قدیمی یا ارجاعی مشترک به ترانهای داشته باشید. این واژگان، اسمهایی که عزیزانتان را با آن صدا میکنید [مثل عزیزم، قشنگم و ...]، شوخیها و میمهای شخصی [عقاید یا رفتارهای مشترکتان در یک گروه] ابداعاتیاند که به خانهگویش یا فامیلکت معروفاند و از دل زندگی در محیط نزدیک و صمیمی سر برمیآورند. در دوران کرونا، ما وقتِ بسیار بیشتری را در چنین محیطهایی میگذرانیم و لذا اصطلاحات درونگروهیمان نیز بهتناسب تغییر کرده است.
سینتیا گوردن، دانشیار زبانشناسی در دانشگاه جورجتاون و نویسندۀ کتاب معناسازی، خانوادهآفرینی۱، بخش زیادی از دوران حرفهایاش را در حوزۀ گفتارهای خانوادگی سپری کرده است. گوردن میگوید «هر گروهی که اعضایش برای مدتها ارتباط گستردهای با یکدیگر داشته باشند و خود را متمایز از دیگران ببینند، رفتهرفته، زبان را به شکلهای خاصی به کار میبرند. گوشدادن به صداهای ضبطشده از خانوادههای دیگر مثل غرقشدن در دنیایی متفاوت است».
همۀ ما، برحسب مخاطب و هدفِ گفتوگو، در شرایط مختلف به شکلهای مختلفی صحبت میکنیم (که جای تعجب ندارد). یک روز سخنگفتنمان رسمی است و برای ارائۀ پروژه برای همکاران به کار میرود و روزی دیگر گفتوگوهای پیشپاافتاده در اولین قرار آشنایی؛ زبان ما همیشه بسته به شرایط و مخاطب تغییر میکند.
خانهگویشها بخشی از سیاق صمیمی زبان هستند، یعنی نحوۀ صحبت ما در «پشت صحنه» با صمیمیترین افراد زندگیمان. خانهگویش درواقع زبان خودمانی خانهمان است و با آن میتوانیم خویشتن غیرعلنی خودمان را با تمام غرابتهایش به نمایش بگذاریم. خانهگویشها از انواع و اقسام خانوادهها به وجود میآیند: بزرگ، کوچک، برگزیده یا، به قول یکی از دوستان، «قرنتیم»۲. به مرور زمان، این اصطلاحات ممکن است در محفل خودمانیمان جا بیفتند و ماندگار شوند.
چه چیزی الهامبخش زبانهای خانوادگی میشود؟ بهصورت کلی، سپریکردن زمان کافی با یکدیگر و تجربیات مشترکی که در یک جمعِ واحد رخ میدهد. کودکان معمولاً معمارانِ واژگان جدیدند، بهخصوص در دوران یادگیری زبان. در آزمون و خطاها و بازیهای کودکان با صداها و معناها، واژهآزماییهای بامزهشان گاهی سر زبان همۀ اعضای خانواده میافتد و گاهی حتی بهعنوان میراث زبانیِ خانواده به نسلهای بعدی منتقل میشود. بسیاری از اصطلاحات خانهگویشی نیز در مرحلۀ ایجادِ روابط صمیمیِ تازه تولید میشوند، یعنی دورانی که زن و شوهرها یا دوستان راههایی خصوصی برای ابراز محبت یا برقراری گفتوگوهای دشوار میآفرینند تا از مرز ناشفاف میان آشنایی و صمیمیت گذر کنند.
مینیون فوگارتی، میزبانِ پادکست «گرامر گِرل»، سالهاست که این واژگان خانوادگی را جمعآوری میکند. شنوندگان پادکست تماس میگیرند تا واژگان خانوادۀ خود و داستان شکلگیریشان را بگویند و به مخاطبان چشمهای از سازوکار روابطشان را نشان دهند. چندی پیش، فوگارتی، در گفتوگویی که با او داشتم، گفت «خانوادهها افراد مشهورِ مختص به خودشان را دارند. خانوادۀ یکی از شنوندگان به پارکی میرفتند تا سگشان را بگردانند و همیشه آنجا زنی را میدیدند که خیلی شبیه سگش استنلی بود. حالا هروقت کسی خیلی شبیه حیوان خانگیاش هست، خب، به این میگویند وضعیت استنلی».
خانهگویشها به ما احساس خانوادهبودن میدهند. زبان خصوصی و درونگروهی حس صمیمیت را میپرورد و هویت ما را میسازد. در پژوهشی با موضوع استفاده از اصطلاحات نامعمول میان زن و شوهرها، پژوهشگران دریافتند که زبان شخصی حس نزدیکی را به وجود میآورد و معمولاً در تلاشهای مربوط به ارتباط یا آشتی بروز مییابد. خانوادهها وقتی از اصطلاحات خانهگویشی استفاده میکنند، داستانها و مناسک و خاطراتی را تقویت میکنند که آنها را در قالب گروه به هم پیوند میدهد. گوردن میگوید «هر بار که از اصطلاحی استفاده میکنند، به تمام موارد قبلیای اشاره میکنند که از آن استفاده کردهاند. با این کار به نوعی ’خانوادهبودنشان‘ را تصدیق میکنند و رابطهشان را بازمیآفریند».
البته زندگی خانگیمان در دوران همهگیری کرونا تغییر کرده است. ازآنجاکه زبانْ رابطِ آشفته و انسانیِ ما برای دستوپنجه نرمکردن با دنیای اطراف است، همراستا با تغییر ما، دگرگون میشود. کووید۱۹ رویداد بزرگی در زندگی جمعی ماست که متأسفانه اصطلاحات جدیدی را برای گوشهایمان آشنا ساخته است: شهربند، قرنطینه، کروکانا۳، قطع زنجیره و دیگر اصطلاحات مربوط به همهگیری.
افراد دورکار، فرهنگ اداری به زندگی خانوادگی تبدیل شده و آدم را به فکر فرو میبرد که زبان این دو محیط چطور ممکن است با هم ادغام شود. برای دیگرانی که با آنها صحبت کردهام، همهگیری کرونا محیط و فرصتی برای شکوفایی خانهگویشها فراهم آورده است: فرصت بیشتر برای آنکه با افرادی که با آنها رابطۀ صمیمی دارید تنها باشید. اما هنوز زود است که کامل بفهمیم نحوۀ صحبتکردنمان چه تغییراتی کرده است. فوگارتی افزایش مشخصی در تعداد واژگانی که شنوندگان طی سال گذشته برایش فرستادند گزارش نداد.
فراخوانی به دوستانم دادم تا ماجراهای خانهگویشی دوران کرونایشان را برایم بفرستند. ایمی فریِر، معلم ۳۸سالۀ کمانچه که ساکن گرَسولی در کالیفرنیاست، کلمۀ «شکمطینه»۴ را توضیح داد که «کلمهای بامزه برای شکمهای جدیداً گندهمان» است. کلمۀ «ترامپکردن» را هم بین خودشان ساخته بودند، تعبیری خوب برای افزایش اضطراب بر اثر زیادخواندن اخبار. «مثلاً میتوانم از شوهرم بپرسم هنوز داری ترامپ میکنی؟ منظورم این است که باید کمکم گوشی را زمین بگذارد و بخوابد».
الکس رابرتس، دانشجوی ۳۱ساله و ساکن جزیرۀ ونکوور کانادا، کلمۀ «سنج» را با من در میان گذاشت، کلمۀ جدیدی میان همخانههایش که به معنای «مقدار کمی قهوه، کمتر از یک فنجان کامل» است. الکس توضیح داد ریشۀ این کلمه «ماگی است که کوچکتر از ماگهای معمولیِ قهوه است و عکس سنجاب کوچکی روی آن است که یک روز من و هماتاقیهایم پیدایش کردیم». سنج در خانۀ او به واحد اندازهگیری مشخصی تبدیل شده است: «نیم سنج قهوه خواستم و برایم آوردند».
خیلیها میگفتند سپریکردن زمان بیشتر با خانواده بیشترین تأثیر را بر زبان خانگیشان داشته است. لیزی استارک، ناداستاننویس و طراح بازی که ۳۹ساله و ساکن بوستون است، در ایمیلی به من گفت «وقت بیشتری داشتهایم تا با هم کارهای پیشپاافتاده کنیم و برای همین فرصتهای خیلی خوبی پیش میآید تا انواع کلمات اختصاری و خودمانی بسازیم که زندگی را ... سروشکل میدهند و جان تازهای در آن میدمند». خانوادۀ او صبح را با «مهمانی» شروع میکنند، کلمهای که او و شوهرش برای رنگوبودادن به فعالیت همهروزۀ نوشیدن متاموسیل به کار میگیرند. آخرین فعالیت روزشان هم «گزارش گوگولی» است، یعنی بازرسی شبانۀ وضعیت خواب کودک نوپایشان.
وقتی تحت فشارِ شرایطی زندگی میکنیم که انگار غوغایی دائمی و تاریخساز است، شاید وسوسه شویم این کلمات را چیزهایی مندرآوردی، سبکسرانه و بعضاً خجالتآور در زندگی روزمره بدانیم. اما با هر کسی صحبت میکردم ارزش زیادی برای خانهگویشهای خودش قائل بود. آنها از گفتنش خرسند بودند و این خانهگویشها را مصداقِ صمیمیت در خانهشان میدیدند. حرف که میزدیم، حس میکردم انرژی میانمان ردوبدل میشود، انگار ترکیبی از غرور و آسیبپذیری بود که با درمیانگذاشتن واژهنامۀ خانوادگیشان به آنها دست میداد. گوردن میگفت همرسانی خانهگویشِ خود به دیگری به معنای راهدادن غریبهای در جمع خودیهاست. «واقعیت این است که ما، لحظهبهلحظه، در زبان روزمره، خانوادههایمان را خلق میکنیم».