عصر ایران؛ مهرداد خدیر- 37 سال پیش و در 9 آبان 1363 خورشیدی (31 اکتبر 1984) ایندیرا گاندی اولین نخستوزیر زن در هند و از مشهورترین سیاستمداران زن در تاریخ معاصر و شاید قرون اخیر، به قتل رسید.
سیاستمداران و قدرتمندان بسیاری در جهان به مرگ طبیعی از جهان نرفته و به قتل رسیدهاند اما داستان مرگ خانم گاندی به دلایل گوناگون متفاوت و قابل یادآوری است و غرض تنها این نیست که نکتهای تاریخی را در سالروز آن بگوییم و بگذریم.
از همان کودکی با کتاب «نامههایی به دخترم» آشنا شدم و زود دانستم که جواهر لعل نهرو یار مهاتما گاندی در دوران مبارزات سیاسی و در زندان برای فرزند خود – ایندیرا- نامه می نوشته اما به جای آن که به احوالپرسی یا امید به آزادی یا جویا شدن از درس و زندگی بسنده کند آرام آرام او را پرورش میداده و آگاه میکرده وبا این نامهها فاصله را پر میکرده است.
دختر نهرو که به خاطر نام خانوادگی همسر، گاندی بود و نسبتی با مهاتما گاندی رهبر نهضت آزادی هند نداشت، به رهبری حزب کنگره و نخست وزیری هم رسید و با همین عنوان کشته شد اما کارنامۀ او و شمار دیگری از زنان سیاستمدار نشان داد این تصور که زنان، الزاماً عاطفیتر از مردان، دنیا را اداره میکنند نیاز به اثبات دارد اگرچه به صراحت قابل انکار نیست.
کما این که گاندی در هند و تاچر در بریتانیا نخستوزیر شدند اما گاه فراموش میشد اینها زن هستند و انگار روح قدرت، مردانه است!
ترور و قتل خانم گاندی از حوادث بسیار قابل تأمل است چرا که همان قدر که نزد کثیری از مردم هند، محبوب بود از چشم شماری هم نه تنها افتاده که سزاوار مرگ بود.
داستان از آنجا شروع شد که ارتش هند به دستور خانم گاندی برای سرکوب سیکها در جنبش خالصتان، عملیاتی به نام «ستاره آبی» انجام دادند و در پنجم ژوئن همان سال به معبد مقدس سیکها (آمریتسار) حمله کردند و 555 نفر از پناه جویان را کُشتند و بذر کینی کِشتند که انگار جز با قتل ایندیرا گاندی آرام نمیشدند.
سیکها از گاندی بزرگ، رهبر استقلال قول گرفته بودند ایالتی را به صورت خود مختار اداره کنند اما روابط گرم آنان با انگلستان این شایبه را ایجاد کرد که قرار است استخوانی در گلوی هند مستقل باشند.
سیکها اما قابل حذف نبودند چرا که غالب آنان در پزشکی و مهندسی تحصیل کرده یا در استخدام ارتش بودند یا در کار تجارت و اصطلاحا نخبه به حساب میآمدند و هنوز تصور غالب ما ایرانیان از هندی ها سیکهاست در حالی که اقلیتی است در جامعۀ هند.
جالب این که پس از جدایی پاکستان از شبه قاره هند و وقتی به خاطر اختلاف بر سر زبان ( پاکستانیها اردو و پاکستان شرقی زبان بنگالی) پاکستان شرقی جدا و به نام بنگلادش اعلام وجود کرد اولین رهبری که این استقلال را به رسمیت شناخت ایندیرا گاندی بود.
ایندیرا، دختر یکی یک دانۀ جواهر لعل نهرو بود. پدر او را به سوییس و انگلستان فرستاد تا تحصیل کند و از آکسفورد فارغالتحصیل شد و در بازگشت به سرعت به اشتهار و محبوبیت رسید تا جایی که نخستین زنی شد که در هند جامۀ نخستوزیری پوشید.
بی نگرانی از انگ گرایشهای سوسیالیستی بانکها را ملی کرد و برای نجات مردم از فقر به احیای کشاورزی پرداخت و نیز در دوران او بود که هند، اتمی شد.
در روز حادثه – 31 اکتبر 1984- پیتر یوتسینف، بازیگر مشهوری که دربارۀ زندگی او فیلم مستندی می ساخت در ساختمانی کمی دورتر منتظر خانم نخستوزیر بود تا مصاحبۀ متفاوتی را شروع کنند اما در میانۀ راه، دو محافظ ایندیرا گاندی که سیک بودند اما به خاطر اعتماد فوقالعاده نخست وزیر از پاکسازی جان سالم به در برده بودند گاندی را کشتند. فرد اصلی به مأمورانی که او را بازداشت کرده و احتمالا زیر کتک گرفته بودند با اعتماد به نفس گفت: من به وظیفه ام عمل کردم. شما هم از عمل به وظیفه تان هیچ کوتاهی نکنید و حاضر نشد کلمه ای برای ابراز پشیمانی بگوید.
همه جور تدابیر امنیتی برای آن بود که احتمال ترور را دستگاه امنیتی هند پیش بینی میکرد ولی از جایی ضربه خوردند که قرار بود حفاظت کند؛یک محافظ او را کُشت. نه در دَم که برای نجات او بسیار کوشیدند و دوام نیاورد.
30 سال بعد فیلم «الماس مردم» دربارۀ زندگی دو محافظ طراح و مجری این ترور ساخته اما توقیف شد. بزرگترین دموکراسی دنیا این یکی را دیگر تاب نیاورد کما این که کشور 72 ملت (مذهب) اجازۀ جغرافیایی مستقل به سیکها را نداد.
تجربه پاکستان تا مسلمانان کشور خودشان را داشته باشند هم با جنگ بعدی خونین شده بود و زیر بار خالصتان برای سیکها نرفتند و پا به معبد مقدس شان گذاشتند.
مرگ خانم گاندی چنان فضای احساسی ایجاد کرد که پس از پدربزرگ (نهرو) و دختر (ایندیرا) نوبت به نسل سوم برسد و حالا «راجیو» نخستوزیر شد اما او هم قبل از آن که هفتمین سالگرد قتل مادر را برگزار کند در 21 مه 1991 ترور و کشته شد و این بار «ببرهای تامیل» مسؤولیت آن را بر عهده گرفتند.
بیوۀ اتالیایی راجیو اما زن تامیلی را از مجازات مرگ نجات داد هر چند گویا در همان زندان با مرگ خود خواسته به زندگی اش پایان داد. رهبر حزب شد اما جان خود را از نخستوزیری دوستتر می داشت هر چند برخی اعضای حزب تبار ایتالیایی را به رغم آن که منع قانونی نداشت بهانه کردند.
نام گاندی هر چند در وهلۀ نخست یادآور مهاتما گاندی رهبر استقلال هند است اما در مرتبۀ بعد ایندیرا دختر نهرو و اولین نخست وزیر زن هند را به خاطر می آورد که نخست وزیر شد اما سیاست را زنانه نکرد و بعدتر در جاهای دیگر دنیا هم اگر زنانی به این جایگاه یا کمی پایین تر رسیدند کمتر حس و حال زنانه را به این منصب تزریق کردند.
مارگارت تاچر و کاندولیزا رایس تنها نمونه هایی متأخرند و همین خانم نخست وزیر بریتانیا که قبل از بوریس جانسون در ساختمان شماره 10 مستقر بود مثالی دیگر است و جالب این که آن که از همه زن تر و مادرتر بود (بینظیر بوتو) در شکل گیری طالبانی نقش داشت که در ضد زن بودن، شهرۀ آفاقاند.
با این توصیفات این سؤال شکل می گیرد که آیا دل بستن به زنان برای تلطیف سیاست از ابتدا خطا بوده است؟
مثل نقض آن هم البته هست و از آنگلا مرکل و توجه ویژۀ او حقوق بشر و زنان یا وزیران زن در چند کشور اسکاندیناوی نام برده می شود یا عملکرد خانم گاندی هم در مجموع مثبت ارزیابی می شود و او را قربانی رقابت روس و انگلیس در هند می دانند.
10 سال قبل، فیلم «بانوی آهنین» زندگی مارگارت تاچر را به تصویر کشید. فیلم به خاطر کارگردانی فیلیدا لویدن و بازی بسیار باورپذیر و تماشایی مریل استریپ بسیار تحسین شد.
هر چند دربارۀ بابی سندز و جنگ فالکلند کم لطفی شده اما آخرین سکانس آن که خانم تاچر به منشی خود می گوید تمام قرارهای روز را لغو کند در ذهن من نشسته است. آنجا که روسری به سر میکند و مثل یک شهروند عادی و سالمند انگلیسی به خوار وبار فروشی میرود و شیر میخرد و به زندگی واقعی باز میگردد.
اگر گاندی یا بی نظیر بوتو را نکشته بودند می توانستیم دریابیم به زندگی عادی و زنانه و مادرانه بازمی گردند یا نه. هر چند که بی نظیر می کوشید سیمای او به عنوان زنی شرقی و مادر تحت الشعاع وجه سیاسی قرار نگیرد. در سفر به ایران به زیارت امام رضا در مشهد رفت و در تهران در خیابان دکتر شریعتی ساعتی را در یک لوسترفروشی بزرگ و چند طبقه گذراند و واقعا خرید کرد. کاری که از هیچ مقام ارشد سیاسی قبل و بعد او سر نزد!
با این حال کشتار خونین ژوئن 1984 به سیمای زنانه و مادرانه ایندیرا گاندی آسیب زد و به بهای جان او تمام شد و نقش احتمالی بینظیر بوتو در شکل گیری طالبان نیز به وجهۀ او آسیب زد هر چند معلوم نشد کار که بوده است.
روزگاری چنان به صدارت زنان امید داشتم که وقتی بینظیر را کشتند تحلیل هفتگی را با این شعر بامداد شاعر به پایان رساندم:
ای زنی که صبحانه خورشید در پیراهن توست
پیروزی عشق نصیب تو باد!
از برای تو، مفهومی نیست -
نه لحظه ای:
پروانه نیست که بال میزند
یا رود خانهای که در حال گذر است -
هیچ چیز تکرار نمی شود
و
عمر به پایان می رسد:
پروانه
بر شکوفه ای نشست
و رود به دریا پیوست...
اتفاقات بعدی و روی کار آوردن طالبان در افغانستان اما به ذهنیت عمومی از بوتو هم آسیب زد. ضمن این که هم بینظیر و هم ایندیرا جدای قابلیت شخصی از نردبان اعتبار پدر هم بالا رفته بودند.
اگر این نوشته شما را اندکی به این فکر برده باشد که آیا زنانه کردن سیاست به صلح و عطوفت بیشتر کمک میکند یا نه یا ابتدا باید سیاست را صلحآمیز کرد تا زنان در آن ببالند، این نوشته به هدفی که دنبال میکرده رسیده است وگرنه از یک یادآوری تاریخی فراتر نمیرود.
همانطور که سیاستمداران زن مادرند، مردان سیاستمدار نیز پدر هستند
ورود به دنیای سیاست یعنی همنشینی با دروغ و خشونت و دو رویی