عصر ایران؛ رضا کدخدازاده- ایران به همراه چهار کشور ترکیه، عراق، عربستان و مصر، به علل متعددی، در حال حاضر مهمترین و تاثیرگذارترین کشورهای منطقۀ خاورمیانه و جهان اسلام هستند.
شوربختانه از بین چهار کشور مزبور ما کمتر زمانی بوده که همزمان روابط متوازنی با تمامی آنها داشته باشیم و به همین خاطر در تامین منافع ملّی حدّاکثری خود در منطقه با مشکلاتی روبرو بودهایم.
این مساله -یعنی عدم توازن در سیاست خارجی ما نسبت به کشورها- یکی از معضلات اساسی سیاست خارجی ایران در دهههای اخیر بوده است. مسالهای که بیشتر از همسایگان، در مورد قدرتهای بزرگ جهانی صدق میکند که البته موضوع نوشتار حاضر نیست و در این نوشتار صرفاً به لزوم توجه به برقراری رابطۀ متوازن با بازیگران تاثیرگذار و مهم جهان اسلام و خاورمیانه پرداخته میشود.
آسیبشناسی سیاست خارجی نامتوازن را میتوان بدین صورت سادهسازی کرد: وقتی کشوری روابط خود با بازیگران «الف»، «ب»، «جیم» و «دال» را فقط در بازیگر «الف» خلاصه میکند، دو ضرر بسیار عمده و حتی خطرناک میتواند برایش داشته باشد؛ یک اینکه هم از روابط با سه بازیگر دیگر بینصیب میماند؛ دو اینکه، رابطهاش با بازیگر «الف» ممکن است یکطرفه و در مواردی حتی استعماری شود، زیرا بازیگر «الف» با علم به اینکه آن کشور امکان بهرهمندی از رابطه با سه بازیگر دیگر را ندارد، خود را به درستی در موضع قدرت و آن را در موضع ضعف میبیند. مثلاً اگر کشور مورد نظر فقط از بازیگر «الف» نفت خریداری کند، این بازیگر میتواند به راحتی و هر زمان خواست قیمت آن را افزایش دهد، چراکه میداند آن کشور امکان خرید ارزانتر نفت از سه بازیگر دیگر را ندارد.
در چند دهۀ اخیر، از بین چهار کشوری که در ابتدای نوشتار حاضر از آنها نام برده شد، ما فقط با ترکیه روابط نسبتاً خوبی داشتهایم که البته همین رابطه نیز در مقاطعی –از جمله در سالها و به ویژه در ماههای اخیر- دچار تنش شده است. بر اساس همین تنشهای اخیر میتوان گفت در مقطع کنونی، بهترین رابطۀ ما از بین این کشورها با عراق است.
کشوری که کمتر از سه دهۀ پیش، بزرگترین جنگ کلاسیک جهان پس از جنگ جهانی دوم، میانمان رُخ داد. با عربستان نیز در مقاطعی -به ویژه در دولت سازندگی به جهت روابط شخصی خوب رئیس جمهور وقت ایران -هاشمی رفسنجانی- و پادشاه عربستان روابط نسبتاً دوستانهای برقرار بود، اما این دوستی به میزانی نبود که منجر به روابطی پایدار و حتی شبیه به روابطمان با ترکیه شود.
در مورد مصر نیز که وضعیت مشخص است و تیرگی روابط میان طرفین از پیش از انقلاب آغاز و در اوایل انقلاب به صورت کامل قطع شد و صرفاً در مقطعی با به قدرت رسیدن محمد مُرسی نشانههایی از آغاز روابط تهران-قاهره پدیدار شد که عمر آن به چند ساعت بیشتر نرسید!
تیرگی روابط ایران با مصر و عربستان در این چند دهه به میزانی بوده است که نتوان امید به رفع فوری آن داشت. اما حالا تحولاتی در جهان و به ویژه در خاورمیانه رُخ داده که میتواند فصل نوینی در روابط میان این سه کشور مهم در جهان اسلام آغاز شود. روابطی که با توجه به توضیحاتی که بالاتر در مورد اهمیت توازن در سیاست خارجی داده شد، بدون شک بیشترین آورده را برای تامین منافع ملّی ایران خواهد داشت.
این تحولات را میتوان در دو بخش عمومی و اختصاصی تقسیمبندی کرد؛ بخش عمومی شامل چهار مورد است و روابط هر سه کشور را متاثر کرده و بخش اختصاصی نیز روابط خاصّۀ دوجانبه بین «ایران و عربستان» و «ایران و مصر» را متاثر کرده است.
الف- تحولات عمومی برای تغییر روابط ایران با عربستان و مصر
1 -خروج آمریکا از افغانستان: این مساله سبب شده که کشورهای منطقه، دیگر بر خلاف گذشته خیلی نتوانند روی آمریکا حساب کنند.
به عنوان مثال، دولتمردان عربستان و مصر با خود میگویند وقتی آمریکا دولت کابل را در برابر یک گروه شورشی تنها گذاشت و نیروهای نظامی خود را بیرون کشید، قطعاً اگر منافعش ایجاب کند، با ما نیز چنین کاری خواهد کرد. به همین خاطر این تحول میتواند در مناسب کشورهایی مانند عربستان و مصر با سایر کشورها تغییر ایجاد کند و دیگر مثل گذشته، برای برقراری رابطه با کشورهای دیگر، ملاحظات آمریکا را خیلی دخیل نکنند.
2- عادّیسازی بیسابقۀ روابط کشورهای اسلامی با رژیم صهیونیستی در سالهای اخیر: این امر به ویژه در مورد رابطۀ ایران با مصر برای ما میتواند قابل توجه باشد. روابط سطح بالای مصر با اسرائیل، اصلیترین عامل قطع روابط ایران با مصر است. از سالهای آغازین انقلاب اسلامی ایران تا یکی دو سال پیش، تنشزدایی روابط کشورهای اسلامی منطقه با رژیم صهیونیستی فقط در مصر انجام شده بود، به همین خاطر، ایران با توجه به یکی از اصول سیاست خارجی انقلابی خود نمیتوانست با چنین کشوری رابطه داشته باشد.
آن زمان سایر کشورهای مسلمان منطقه چنین اقدامی نکرده بودند و ایران میتوانست در دیپلماسی خود چشماندازی برای قرار دادنِ سایر کشورهای اسلامی در کنار خود و در برابر مصر تعریف کند. در واقع این مصر بود که استثناء بود. حالا اما اغلب کشورهای اسلامی منطقه، تنشزدایی در روابط خود با اسرائیل را به بالاترین سطح در طول تاریخ رسانده و برخی حتی اقدام به افتتاح سفارت در پایتختهای طرفین کردهاند.
با توجه به چنین واقعیتی، ایران دیگر نمیتواند رابطۀ آنها با اسرائیل را دلیل قطع روابط کامل با کشورهای اسلامی منطقه کند؛ امری که در عمل هم اتفاق نیفتاد. البته ایران همچنان میتواند اعتراض خود به این موضوع را به صورت دیپلماتیک و در سیاستهای اعلانی خود، به آنها داشته باشد؛ امری که در عمل نیز اتفاق افتاد.
3- بحران اقتصادی در خاورمیانه: کرونا، فرسایشیشدنِ جنگهای منطقه، کاهش قیمت نفت و ...، جملگی باعث شده کشورهای خاورمیانه به شکل جدّی با بحرانهای اقتصادی دست و پنجه نرم کنند و دیگر نتوانند با خزانههای پُرپول گذشته پیگیر سیاستهای حدّاکثری خود باشند. به همین خاطر هم هست که زمزمۀ پایان جنگ یمن نیز به گوش میرسد. در چنین شرایطی دولتها برای برقراری رابطه با سایر کشورها انعطاف بیشتری نشان میدهند و کمتر در پی دستیابی به سیاستهای حدّاکثری مورد نظرشان در روابط خارجی خود هستند.
4- جدی و علنی شدن رویکرد نوعثمانیگری در ترکیه: در نظم کنونی جهان امروز، اگر بخواهیم یک عامل را به عنوان «خط قرمز قطعی» تمامی کشورها بدانیم، بدون شک «تمامیت ارضی» است. امروزه هیچ کشوری تمامیت ارضی خود را حتی محل مذاکره نمیداند. ریشههای این مهم را اگرچه میتوان در کلّ تاریخ بشر پیدا کرد، اما دستکم از «پیمان وستفالی» به بعد و آغاز رسمی نظام ملت-دولت در جهان، عامل بیشترین و بزرگترین جنگها، ماجراجوییهای ارضی بوده است.
این امر در حال حاضر نیز یکی اصلیترین عوامل تنش میان کشورهای خاورمیانه است. در مورد موضوع بحث حاضر، در سالهای دورتر اگر بحث احیای مرزهای عثمانی صرفاً توسط برخی از تئوریسینهای تُرک در کتابها و مقالاتی عرضه میشد، در حال حاضر مقامات رسمی ترکیه صراحتاً و علناً این موضوع را اعلام و در مواردی حتی اجرا نیز میکنند. همین چند روز پیش بود که اردوغان طی یک سخنرانی از لزوم «بازگشت به مرزهای تاریخی» سخن گفت. از نظر عملی نیز در حال حاضر، اردوغان بخشهایی از خاک عراق، سوریه و یونان را رسماً اشغال کرده و در شمال رود ارس حضوری نواستعمارگرایانه دارد.
از سویی هر از گاهی ارمنستان و یونان را به اشغال نظامی تهدید میکند. این رویکرد ترکیه باعث شده که برخی از افراد و جریانهای سیاسی در عربستان و مصر نسبت به تُرکها حساس شوند؛ چرا که اگر قرار بر احیای امپراتوری عثمانی باشد، استقلال و حاکمیت عربستان و مصر -و همچنین عراق- در کانون ماجراجویی ارضیِ نوعثمانیگری ترکیه قرار خواهد گرفت. این حساسیت، امروز هم در اظهارات مقامات این سه کشور دیده میشود و هم تا حدودی روابط آنها با ترکیه را متأثر کرده است. به طوری که بسیاری از ناظران، اختلافات ریاض و آنکارا در سالهای اخیر را بیسابقه میدانند. از آنجایی که هرگونه تلاش برای احیای امپراتوری عثمانی، تهدیدی برای ایران نیز خواهد بود، در مجموع، این عامل به عنوان خطر مشترکی برای عربستان، مصر، عراق و ایران، میتواند عاملی برای همکاریهای مشترک میان آنها باشد.
ب- تحولات اختصاصی برای بهبود روابط ایران و عربستان
ایران و عربستان بدون شک دو کشور مهم و تاثیرگذار در خاورمیانه هستند. ریشههای تضادها و تقابلهای طرفین در طول تاریخ از یک سو، و همکاریها و تعاملهای آنها از سوی دیگر، خود بحث مفصلی را میطلبد. اما در حال حاضر تحولاتی رُخ داده که میتواند باعث تغییر رویکرد تقابلی آنها شود. از بهمن 1389 که بحران سوریه آغاز شد، به ویژه از دی سال 1396 و در پی حملۀ نابخردانه به سفارت عربستان توسط عناصر خودسر –بخوانید بیسر!- که منجر به قطع روابط دیپلماتیک میان تهران و ریاض شد، هیچ زمانی مانند امروز نبوده که دو کشور در شرایطی قرار داشته باشند که موضوعات مشترک میان آنها بیش از موضوعات اختلافآمیز باشد.
همین امر سبب شده که در آخرین نشست سالانۀ مجمع عمومی سازمان ملل –هفتاد و ششمین نشست این سازمان- بسیاری از ناظران روابط بینالملل، از مشاهدۀ بارقههای احیای روابط تهران و ریاض سخن بگویند.
این امر را به خوبی میتوان در اظهارات و مواضع مثبتِ هم سید ابراهیم رئیسی –رئیس جمهوری ایران- و هم سلمان بن عبدالعزیز – پادشاه عربستان سعودی - دریافت کرد. خاصّه در سخنان پادشاه سعودی که نه تنها دیگر مواضع تندِ ضدّ ایرانی به مانند سالهای گذشته در آن وجود نداشت، بلکه به صراحت اظهار کرد: «ایران کشور همسایۀ ما است و عربستان امیدوار است که مذاکرات سعودی-ایرانی به نتایج قاطعی در زمینۀ اعتمادسازی و همکاری بر پایۀ احترام به حق حاکمیت و عدم دخالت در امور داخلی یکدیگر منجر شود.»
علاوه بر این، در روزهای اخیر خبر بسیار غافلگیرکنندهای از توافق میان ایران و عربستان منتشر شد که اگر محقق شود میتوان آن را یکی از مهمترین پروژههای خاورمیانه در قرن حاضر دانست. خبری که یک دیپلمات بلندپایۀ عراقی اعلام کرد و به پایگاه خبری «عربی پست» گفت: «پیشنهاد احداث جادۀ مشهد-کربلا-مکه و همچنین مسائلی مربوط به سرمایهگذاری عربستان در عراق و سوریه از موضوعات مورد بحث در چهارمین دور مذاکرات ایران و عربستان در بغداد بوده است.»
این جاده میتواند علاوه بر اهمیت اقتصادیِ بسیار مهم، سه شهر مقدس مسلمانان شیعه و سنّی را به هم وصل کند و از این جهت دارای معنای نمادین مهمی در روابط سه کشور تاثیرگذار خاورمیانه باشد.
در نهایت اینکه اگرچه اختلافهای ایران و عربستان -به ویژه با نگاه مبتنی بر نظریات سازهانگارانه در علم سیاست- ریشههای بنیادین هویتی دارد، اما تنش مضاعف در روابط طرفین در سالهای اخیر بیش از هر چیز، به ترتیبِ اثرگذاری، در چهار عامل خلاصه شده است: سیاست خاورمیانهای آمریکا، جنگ یمن، موضوع هستهای و نفوذ منطقهای طرفین در کشورهای منطقه. در ادامه به شرح تحولات رُخداده در هر یک از این موارد پرداخته میشود:
1- سیاست خاورمیانهای آمریکا: آمریکا از مدّتها پیش حرکت خود برای خروج از خاورمیانه را آغاز کرد. این مهم از دوران ترامپ هم شروع شد و بر خلاف آنکه برخی آن را صرفاً به سیاست خارجی جو بایدن ربط میدهند، مسئله را باید کلانتر از تغییر دولت در آمریکا دانست. به نظر میرسد استراتژی ایالات متحده برای تقابل با چین سبب شده که بیشترین تمرکز سیاست خارجی واشنگتن صَرف تقابل با چین شود. نیویورک تایمز چند روز پیش از پایان مأموریت میز مستقل ایران در سازمان سیا خبر داد که بسیاری از ناظران، این تصمیم را در چارچوب تمرکز گستردۀ واشنگتن برای مقابله با پکن تبیین کردند.
همین سیاست جدید ایالات متحده در مورد خاورمیانه است که باعث شده بر خلاف اینکه تا پیش از این، آمریکاییها -که مخالف جدّی کاهش تنش بین تهران و ریاض بودند- اکنون برای احیای روابط میان ایران و عربستان به طرف سعودی چراغ سبز نشان دهند. این مهم به این خاطر است که واشنگتن برای این که خاطرش از امنیت همپیمانان خود مانند مانند عربستان در خاورمیانه آسوده شود، به دنبال آن است که ریاض را به سوی به کاهش تنش و احیای روابط با ایران سوق دهد تا علاوه بر تامین و تضمین امنیت متحد خود، با فراغ بال بیشتری تقابل با چین را دنبال کند.
2- جنگ یمن: با توجه به تحولات هفتههای اخیر، به نظر میرسد یکی از طولانیترین جنگهای خاورمیانه، به پایان خود نزدیک شده یا میشود. خبرگزاری رسمی عربستان سعودی (واس)، شامگاه روز هشتم مهر ماه سالجاری، جزئیات دیدار «محمد بن سلمان» -ولیعهد سعودی- با «جیک سالیوان» -مشاور امنیت ملی کاخ سفید- را منتشر کرد که در آن، طرف سعودی برای پایان دادن به بحران یمن بر اساس طرحی که شامل آتشبسِ فراگیرِ تحت نظارت سازمان ملل متحد باشد، تأکید کرده است. بن سلمان حتی به موافقت سعودیها با ورود کشتیهای حامل فرآوردههای نفتی به بندر الحدیدۀ یمن و بازگشایی فرودگاه بینالمللی صنعاء نیز اشاره داشته است.
این امر نشان میدهد که ریاض، خودش هم خیلی مایل نیست بیش از این در باتلاق جنگ هفت سالۀ تقریباً بینتیجه با یمن فرو برود. چه آنکه با توجه به کاهش قیمت نفت در مقایسه با سالهای آغازین جنگ یمن، منابع مالی عربستان نیز برای ادامۀ این جنگ فرسایشی شرایط خوبی را برای مقامات ریاض مهیا نخواهد کرد.
3- موضوع هستهای ایران: یکی از موانع جدّی در تنش میان تهران و ریاض، موضوع هستهای ایران است. با این وجود، بیراه نیست اگر بگوییم که مسالۀ هستهای ایران، اساساً برای هیچ کشوری در جهان و منطقه «مساله» به حساب نمیآید و در واقع این موضوع را باید مسالۀ دیپلماتیک ایران و آمریکا دانست! بدینسان هرگونه موضع مثبت و منفیِ کشورهای منطقه در مورد موضوع هستهای ایران تابعی از موضع واشنگتن است. کشورهای منطقه اگر واقعاً با اصل موضوع هستهای مشکل داشتند، باید با هند و پاکستان و رژیم صهیونیستی مشکل میداشتند که موضوع هستهای آنها صراحتاً و عملاً نظامی است. تحولات اخیر حاکی از آن است که موضوع هستهای ایران به زودی در سطوح بالا مورد مذاکره قرار خواهد گرفت و در این راستا وزیر امور خارجۀ ایران از بازگشت تهران به مذاکرات هستهای خبر داده است. اتفاقی که با توجه به تغیر رویکرد سیاست خارجی آمریکا در مورد خاورمیانه و همچنین نیاز تهران به حل مسالۀ تحریمها، احتمال توافق هستهای را به بالاترین میزان در ماههای اخیر رسانده است. اگر مسالۀ هستهای ایران با کشورهای 5+1 حل شود، عربستان با توجه به تجربۀ ناموفق خود در مخالفتش با برجام، این موضوع را از عوامل اساسی رویکرد تقابلی خود با ایران، دستکم به صورت موقت کنار خواهد گذاشت.
4- نفوذ منطقهای طرفین در کشورهای منطقه: در مورد این مسأله، تحلیلمان را باید با اندکی چاشنی خوشبینی همراه کرد! بر این اساس میتوان گفت هم ریاض و هم تهران در این یک دهۀ اخیر به دلایل مختلف به این باور رسیدهاند که دستیابی به «نفوذ منطقهای مطلق» برای هیچ یک از طرفین امکانپذیر نیست و هر دو طرف باید به «نفوذ منطقهای نسبی» بسنده کنند و هر یک، سهم دیگری را به رسمیت بشناسند. البته که چنین چیزی در شکل حداکثری و ایدئال شاید میسر نباشد، اما در شکل حداقلی خود نیز میتواند تنشها میان دو کشور را به میزان قابل توجهی کاهش و تعاملات میان آنها را افزایش دهد.
ج- تحولات اختصاصی برای بهبود روابط ایران و مصر
ایران و مصر دو کشور بسیار مهم در خاورمیانه اند که علیرغم اشتراکات فراوان فرهنگی و تاریخی، سالهاست نه تنها تعامل قابل توجهی بین دولتهای طرفین وجود ندارد، بلکه به دلایلی میان ملتهای آنها نیز روابط چندانی وجود نداشته است.
از این منظر میتوان این نقد را به جامعۀ مدنی دو کشور وارد دانست که در زمان تیرگی روابط میان تهران و قاهره، تلاش چندانی برای روابط میانفرهنگی بین مردم دو کشور صورت ندادهاند.
به طور کلّی در تاریخِ مناسبات نیم قرن حاضر میان ایران و مصر، عامل «گرایش به صهیونیسم» همواره یك عنصر بازدارنده بوده است. این پدیده را هم پیش از انقلاب در تیرگی روابط میان حكومت «جمال عبدالناصر» و حكومت «محمدرضا پهلوی» به دلیل اتحاد شاه ایران با اسرائیل؛ و هم پس از انقلاب در قطع رابطۀ جمهوری اسلامی از حكومت مصر به دلیل «پیمان كمپدیوید» به روشنی میتوان مشاهده كرد.
این رویکرد از همان ماههای آغازین انقلاب تا مدتهای زیادی در سیاست خارجی ایران وجود داشت. اما از دولت دوم هاشمی رفسنجانی به بعد، در مقاطعی تلاشهایی برای بهبود روابط تهران و قاهره صورت گرفت. از جمله در زمان ریاست جمهوری سید «محمد خاتمی» که او پس از ۲۰ سال قطع کامل روابط ایران و مصر، در ژنو با «حُسنی مبارک» رئیسجمهور وقت مصر دیدار کرد. در همین دوران تلاشهایی در زمینۀ تغییر نام خیابان «خالد اسلامبولی» -که از عوامل مهم تنشهای میان دو کشور است- صورت گرفت که با ایجاد مانع توسط برخی افراد و جریانهای سیاسیِ بیتوجه به منافع ملّی کشور ناکام ماند.
در اردیبهشت ۱۳۸۶ نیز تلاش برای رفع این مانع بزرگ از سوی محمود احمدینژاد -رئیسجمهور وقت ایران- آغاز شد اما باز هم به جایی نرسید. وی در آن سال، طی یک اظهار نظر قابل تامل، اعلام کرد که: «آماده هستیم تا اگر همین امروز دولت مصر اعلام آمادگی کند، سفارتمان را در قاهره دایر کنیم». در نهایت اما این اتفاق در دورۀ او هم رُخ نداد و در دورۀ هشت سالۀ ریاست جمهوری حسن روحانی نیز تحول بنیادنی در روابط تهران و قاهره انجام نشد و دو کشور همچنان فاقد روابط دیپلماتیک با یکدیگر هستند.
حالا اما به نظر میرسد، تهران و قاهره بیش از هر زمانی میتوانند برای برقراری رابطه با یکدیگر گام بردارند. اگر تصمیمسازان و تصمیمگیران دو کشور، با رویکردی کاملاً عقلانی و مبتنی بر منافع ملّی خود به رابطه با یکدیگر بنگرند، خواهند دید که هیچ دلیل قانعکنندهای برای تداوم وضع موجود وجود ندارد. چنانچه پیشتر نیز توضیح داده شد، امروزه، بحث تمامیت ارضی، مهمترین و اصلیترین عامل تنش میان کشورها با یکدیگر است و مباحث ایدئولوژیک -با اختلافی که هر روز نیز بیش از پیش میشود- در درجۀ بعد قرار دارند. این مهم را «تیم مارشال» در کتاب «جبر جغرافیا» به خوبی تبیین کرده است.
اگر منافع ملّی کشورها را به ترتیب اهمیت در چهار دستۀ «منافع وجودی»، «منافع حیاتی»، «منافع مهم» و «منافع حاشیهای» قرار دهیم، تمامیت ارضی کشورها بدون شک جُزو منافع وجودی آنها به حساب میآید. منافع وجودی، به هیج وجه حتی قابل مذاکره هم نیست. به همین خاطر است که به ندرت پیش میآید اختلافات ارضی به درگیری نظامی ختم نشود.
بر همین اساس، دولتمردان ما به شکل جدی باید تامل کنند که چرا امروزه ما با یک کشور مهم منطقه که هیچگونه اختلاف ارضی با آن نداریم، فاقد رابطۀ دیپلماتیک هستیم؟! جالب اینکه با عربستان هم تقریباً هیچگونه اختلاف ارضی قابل توجهی نداریم. این مهم یعنی در حوزۀ منافع وجودی، تضاد منافعی میان تهران با ریاض و قاهره نیست و اختلاف میان ما با این دو کشور در سه حوزۀ دیگری است که تمامی آنها قابل مذاکره هستند.
اینکه «نام یک خیابان» سالهاست به عنوان مانعی جدّی در برقراری روابط ما با یکی از کشورهای مهم منطقه شده است، برای دستگاه دیپلماسی کشور به هیچ وجه نمیتواند قابل توجیه باشد.
منافع ملّی ما در حوزههای مختلف اقتصادی، امنیتی، سیاسی و فرهنگی نباید پای موضوعی پیشپاافتاده در حدّ نام یک خیابان در تهران ذبح شود. مصر را از یک سو، به علت جایگاه ویژهای که در میان کشورهای اسلامی و عربی دارد و از سوی دیگر، به علّت برخورداری از تمدن و فرهنگ دیرینه -که از این نظر، این کشور را شبیهترین کشور منطقه به ایران میتوان قلمداد کرد- باید کشوری با اهمیت بسیار بالا برای ایران دانست.
اهمیت ژئوپلیتیکی مصر -از آنجاییکه این کشور درگاه ورود به قاره آفریقا به شمار میرود- عاملی است که به خودیِ خود بایستگی والایی برای سیاست خارجی ایران دارد. از نظر اقتصادی نیز، مصر با توجه به جمعیت بیش از یکصد میلیون نفری میتواند بازار مصرف خوبی برای کالاهای ایرانی باشد. ضمن اینکه در بحث انرژیهای فسیلی نیز این کشور میتواند از بازارهای هدف ما در صادرات گاز و نفت و مشتقات آن باشد. علاوه بر این موارد، چنانچه در بخش دیگری از این نوشتار هم تاکید شد، وجود «رقیب مشترک»ی به نام ترکیه -که با توجه به ماجراجوییهای نوعثمانیگرایانۀ رئیس جمهور کنونیاش، با واژۀ «دشمن مشترک» نیز میتوان از آن یاد کرد- فرصت مناسبی پیش روی تهران و قاهره قرار گرفته تا به نیم قرن نداشتن رابطۀ دیپلماتیک پایان داده شود.
فراموش نکنیم که در روابط میان کشورها، نه دوست دائمی وجود دارد، نه دشمن دائمی؛ بلکه آنچه دائمی است، منافع ملّی است. حالا منافع ملّی ما ایجاب میکند که در رویکرد سیاست خارجی خود در خاورمیانه، به ویژه در مورد دو کشور عربستان و مصر طرحی نو دراندازیم...!