۰۳ دی ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۳ دی ۱۴۰۳ - ۰۷:۰۰
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۸۰۵۸۷۵
تاریخ انتشار: ۱۳:۴۱ - ۱۰-۰۷-۱۴۰۰
کد ۸۰۵۸۷۵
انتشار: ۱۳:۴۱ - ۱۰-۰۷-۱۴۰۰
تبعات سیاسی و اقتصادی پروژۀ انتقال گاز از روسیه

آنگلا مرکل؛ نگاه به غرب، تعامل با شرق/ نگاهی به پروژۀ نورد استریم-2

پروژه انتقال گاز روسیه به آلمان موسوم به نورد استریم ، خط لوله‌ای بود از شهر"ویبورگ" روسیه که گاز این کشور را از طریق دریای بالتیک به" گرایفسوالد "آلمان انتقال می‌داد.

  عصر ایران؛ احمد جزایری - بحران سوخت و انرژی در سال 1973 که در پی تحریم نفتی اعراب علیه کشورهای غربی اعمال شد و قاره اروپا را در بحرانی عمیق و فلج‌کننده قرار داد، رهبران اروپایی را به صرافت بررسی راه‌های جایگزین سوخت‌های فسیلی و منابع تأمین آن انداخت.

  فرانسه از همان سال‌ها به دنبال تأمبن انرژی از نیروگاه‌های هسته‌ای برآمد و هم‌اکنون بیش از 70 درصد از تولید برق سالیانۀ خود را از این طریق تأمین می‌کند. اما برخی کشورهای اروپایی دیگربه ویژه در شمال به دلیل شرایط سخت آب و هوایی و نیز ممکن نبودن تأمین انرژی و سوخت از منابع دیگر با شکل جدیدی از بحران رو‌به‌رو شدند.

  اگرچه نروژ و هلند تازه به منابع نفت و گاز رسیده و می‌توانستند بخشی از مشکلات این کشورها را حل کنند، اما نیاز صنعت فراتر از آن بود که این منابع کافی باشد و بتوانند گلیم خود را از آب بیرون کشد. بحرانی فراگیر اروپا را در نوردیده بود: امنیت عرضۀ انرژی.

  از منظری دیگر مشکلات اروپا به انرژی و تامین آن ختم نمی‌شد؛ قارۀ اروپا در میانۀ جنگ سرد قرار داشت؛ جنگی که بیشتر در زمین اروپا بازی می‌شد و شرق و غرب این قاره تبدیل به ابزار اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده آمریکا برای رسیدن به اهداف نظامی و سیاسی خود شده بود.

   این دو پارگی و عدم انسجام در قارۀ‌کهن تصمیم‌گیری را به شدت کُند و تحت‌تاثیر خود قرار داده بود. شاید این مهم‌ترین دلیل برای حرکت کشورهای اروپایی و تعریف روابطی تازه و مشخص برای غلبه بر بحران انرژی بود که گرچه توانست بحران را تا حدودی مدیریت کند، اما به واقع راه حلی حتی میان مدت برای رفع نگرانی این کشورها نبود.

  "بازار مشترک اروپا "و بعدها "اتحادیه اروپا "در حال شکل‌گیری بود و بحران، شکل جدیدی به خود گرفت و بر خلاف روند سیاسی حاکم ، از اوایل دهه 80 میلادی کشورهای غربی اروپا نیز به فکر تأمین انرژی و گاز خود از طریق مسکو برآمدند.  فضای بین‌المللی در پی «گلاسنوست» - اصلاحات گورباچوف-  شکسته شده بود و این امکان را به اروپا می‌داد که برای تأمین انرژی خود به سوی شرق و مشخصا مسکو دست یاری دراز کنند.

قاره پیر، اتحاد جوان

  موضوع مربوط به سیاست‌گذاری در حوزه انرژی و به‌کارگیری ابزارها در روابط سنتی برای رسیدن به اهداف مورد نظر قاره سبز امری است که دو دهه بیش از این رهبران اروپا بصورت جدی در خصوص آن برنامه ریزی کرده‌اند.

   بحران فعلی سوخت در لندن و  یا افزایش بی‌سابقه قیمت گاز که برای اولین بار در تاریخ رقم بی‌سابقه هزار دلار به ازای هزار متر مکعب برآورده شده چالشی نیست که مسألۀ امروز اروپا باشد ، بلکه از اوایل قرن اخیر" اروپای متحد" با انواع چالش‌ها و بحران‌ها روبرو شد و یکی از مهم‌ترین آنها" بحران انرژی "است.

  "اقتصاد کم کربن"؛ "امنیت عرضه"، "حرکت به سمت سایر منابع انرژی"، "کاهش وابستگی به واردات" از مهمترین بحث هایی هستند که اتحادیه اروپا برای رفع بحران انرژی و مدیریت منابع به طور جدی به آنها پرداخته وبه نوعی "دیپلماسی انرژِی "خود را بر پایه این موارد بنا نهاده است.

  اما دست‌یابی به این مهم، با توجه به حضور کشورهایی با ادعای مدیریت جهانی و پیشینه‌ای تاریخی در روابط خارجی آن‌هم در یک ساختار متحد، تحت عنوان اتحادیه اروپا کارچندان آسانی به نظر نمی‌رسید.

  انگلستان که آفتاب در سرزمین های امپراتوری‌اش غروب نمی‌کرد، فرانسه‌ای که 200 سال حاکم مطلق اروپا بود و آلمان که خود را موتور محرکه اقتصاد و سیاست اروپا می‌داند چگونه می‌توان تحت یک ساختار متحد، قوی و هماهنگ درمی‌آمدند به طوری که منافع ملی هر کشور درتضاد با منافع اتحادیه قرار نگیرد و از سوی دیگر نظام بین‌الملل به این اتحادیه به عنوان یک کشور مستقل و متحد ، بنگرد.

  موضوع مذکور مهمترین چالش اتحادیه اروپا در باز تعریف سیاست ها و اهداف در حوزه های مختلف و به ویژه "بحران انرژی "بود که با تدوین برنامه ای مشخص علیرغم موانع بسیار تا حدودی به توفیق رسید.

  از دهه 1990 که اتحادیه جماهیر شوروی فروپاشید، درهای چین به روی کشورها باز شد و انرژی و روابط آن به شدت تحت تاثیر سیاست قرار گرفت ، روابط ژئوپلتیک و اقتصادی بین الملل را به طور گسترده ای تحت تاثیر خود قرارداد. اما اروپا نه بطور کامل که تاحدودی توانست با ایجاد موازنه‌ای منطقی بین امنیت قاره و سیاست خارجی خود به دست آوردهای قابل قبولی دست یابد.اما این پایان کارنبود و مشکلاتی نظیر فرآیندآزادسازی بازارهای انرژی اروپا که ازهمین دهه آغاز شده بود، در دهه بعد از آن نیز به طور تصاعدی ، اتحادیه را تحت تاثیر قرار داد.

   تحقق یکپارچگی اقتصادی و پولی در سال 1999، گسترش اتحادیه اروپا و پیوستن 12 عضو جدید در سالهای 2004و 2007 ، اتحادیه اروپا را چالش های پیش بینی نشده ای روبه روکرد که اوج آن در ژانویه 2008 بود. اتفاقی تاریخی و مهم در اروپا و به نوعی جهان انرژی روی داد."روسیه گاز خود را بر اروپا بست".

   اتحادیه اروپا تا پیش از آن 25 درصد گاز مصرفی خود را از روسیه وارد می کرد و به نوعی شریان حیاتی حوزه یورو تحت تاثیر مسکو قرارداشت. شاید این اتفاق مهم باعث شد تا دیپلماسی انرژی جدیدی در اتحادیه اروپا شکل گیرد و تمامی آنچه که در 20 سال گذشته برنامه ریزی شده بود، در کمترین زمان ممکن به مرحله اجرا درآمد.

  "دیپلماسی انرژِی" اتحادیه اروپا رنگ جدیدی از مفهوم" شرق" بخود گرفت و به نوعی شکل بندی تعاملات و روابط خارجی اتحادیه اروپا تحت تاثیر گازطبیعی، دچار دگرگونی ساختاری قرار گرفت و نگاه به غرب به تعامل مشخص با شرق تبدیل شد.

  تغییر در ادبیات بین الملل ، بازارهای بین الملل انرژی ، فضای داخلی اتحادیه اروپا و در نهایت عملیاتی کردن این سیاست خارجه برپایه انرژی از مهمترین دستاوردهایی است که اروپا بعد از سال 2008 از طریق دیپلماسی گاز به دنبال دستیابی به آن بود.

  اما تعاملی چنین گسترده آن‌هم با شخصی بنام" ولایمیر پوتین" که سیاستی مشخص در حوزه انرژی انرژی برای سیطره بر بازارهای بین المللی طراحی کرده بود، چطور و از طریق چه شخصی امکان‌پذیر بود؟ شخصی که از یک سو توانایی هدایت و رهبری قاره اروپا را داشته باشد و از سوی دیگر پوتین سخت‌گیر که دست بالا را در مناسبات خارجی با اروپا دارد، بتواند تحت تاثیر قرار دهد.

   فقدان رهبری در اروپای هزاره سوم ، باعث شد دهه اول قرن 21 به سختی بگذرد. اما چهره‌ای تازه نفس، خونسرد و در عین حال مصمم پا به عرصه سیاست اروپا در سطح رهبری قاره گذاشت، شخصی که به نظر می‌رسید تاثیر عملکرد وی در سیاست خارجی چه با غرب و چه تعامل با شرق تا سالها بعد ،میراث گران‌قدری برای اتحادیه اروپا تلقی شود: «آنگلا مرکل».

روسیه، بازیگر اصلی انرژی اروپا

  نگاه به شرق اروپا و تامین انرژی از طریق مسکو نیاز انرژی اتحادیه اروپا رامی توانست تا حدی رفع کند و درصدر راهبرد سیاست خارجی اروپا قرار گرفت. اما برای پس لرزه های این تصمیم مهم،باید فکری جدی می شد.

   از مهم‌ترین عواقب این تصمیم دو پاره شدن اروپا ،دقیقا بر خلاف جهت دوران جنگ سرد بود. حال ، غرب اروپا روی خوش به مسکو نشان داده و شریک تجاری خود رادر کرملین یافته بود، اما شرق اروپا برخلاف سلف خود، به سوی غرب و ایالات متحده دست یاری دراز کرد تا از این این راه منافع خود را بتواند تامین کند.

   لهستان، اوکراین و کشورهای حوزه بالتیک آلمان را برای تبدیل به "هاب" انرژی وتوزیع کننده گاز روسیه در اروپا را از ریشه معیوب می دانستند ، اما در سوی دیگرصدراعظم آلمان افکاری بلندپروازانه داشت.

   "مرکل "نه تنها در صدر حل همه جانبه بحران انرژی اروپا برآمد، بلکه به دنبال ورودآلمان به فضای تجارت حوزه انرژی به ویژه گاز طبیعی بود که به شدت مورد حمایت ولادیمیر پوتین رئیس جمهورروسیه بود.اما برای انجام این مهم مرکل، راهی سخت دشوار و حتی غیرقابل دست یابی پیش روی خود داشت.

آنگلا مرکل؛ نگاه به غرب، تعامل با شرق

   چراکه در این راه مخالفان این تصمیم طیف مختلفی را شامل می شدند، ابتدا کشورهای حوزه بالتیک که به شدت منافع اقتصادی خود را تحت تاثیر این تصمیم می دانستند، دوم طرفداران محیط زیست که برای تصمیم و پروژه مرکل خط و نشان های بیشماری می کشیدند و سرانجام و مهمترین مخالف "ایالات متحده" که شریک سنتی خود یعنی اروپا را پشت درهای کرملین
می دید و این به معنی از دست دادن نفوذ و قدرت خود در اروپا بود.

   تا پیش از تکیه زدن "آنگلا مرکل "بر صندلی صدراعظمی آلمان، در سال 2004 سهم اتحادیه اروپا ازنفت روسیه 36 درصد، از گاز طبیعی 29 درصد و از زغال سنگ 8 درصد بود. در سال 2019 برپایه اعلام شرکت گازپروم روسیه سهم گاز وارداتی اتحادیه اروپا از روسیه 43 درصد تحمین زده شد.. این جهش قابل ملاحظه ،که به حدود 168 میلیارد مترمکعب در سال 2019 برآورد شد، متاثر از تصمیم های بلندپروازانه آنگلا مرکل بود.

   پروژه انتقال گاز طبیعی روسیه به آلمان موسوم به نورداستریم ، خط لوله‌ای بود به طور تقریبی 1200 کیلومتر از شهر" ویبورگ" روسیه، گاز این کشور را از طریق دریای بالتیک به" گرایفسوالد "آلمان انتقال می‌داد. ظرفیت انتقال این خط لوله 150 میلیون مترمکعب در روز بود که علاوه بر مدیریت بحران انرژی اروپا و انتفاع آلمان ازاین پروژه، این کشور در ساختار جدید سیاسی خود به نوعی از شرکای تجاری و سیاسی روسیه محسوب می شد.

آنگلا مرکل؛ نگاه به غرب، تعامل با شرق

    گرچه انتقال گاز روسیه از طریق اوکراین و همچنین خط لوله یامال-اروپا که حدود 90 میلیون متر مکعب در روز گاز روسیه را از طریق بلاروس به لهستان می رساند، می توانست میزان کمبود انرژی اروپا را تامین کند، اما آنگلا مرکل تصمیمی تاریخی در خصوص حل بحران انرژی اروپا از طریق" شرق" گرفته بود، اراده ای که به نوعی با زندگی شخصی او، که 35 سال زندگی ابتدایی خود را در آلمان شرقی گذرانده بود، درتضاد قرارداشت.

   در سال 2011 ، "نورداستریم "بامدیریت شرکت"AG Nord stream " ، که 51 درصد از سهم آن متعلق به شرکت گاز پروم روسیه بود، به بهره برداری رسید تا فصل تازه ای درروابط انرژی، سیاست خارجه و ترکیب بندی منطقه شکل گیرد. اوکراین سود 2 میلیارد دلاری خود ،ناشی از حق ترانزیت گاز به اروپا را در خطر می دیدو لهستان با همین تصور گاز دریافت شده به این کشور از روسیه را بدون مقصدی مشخص دریافت می کرد، اما" مرکل "با مذاکراتی مشخص و هدفمند تلاش می کرد تمامی مخالفان را متقاعد کند که این پروژه رقیبی برای آنها محسوب نمی شود، در راس این مخالفان "باراک اوباما" رئیس جمهور ایالات متحده قرار داشت که به شدت نگران روابط مسکو-برلین بود.

"اوباما"، بیشترین تمرکز را دردوران ریاست جمهوری خود بر برلین و روابطش با شرق داشت و حتی آخرین سفر خارجی خود را نیز در این شهر به پایان برد، توجهی که اکنون و پس از گذشت 6 اهمیت ان را به خوبی می توان درک کرد. مرکل توانست تا حدودی رقیبان سیاسی و اقتصادی این پروژه را متقاعد کند و برای شرکت های مختلف در این پروژه سهمی نیز قائل شد(0mv اتریش، وینترشال و یونیپر آلمان، شل هلند و انگی فرانسه).

  آنچه مهم است، گاز طبیعی به پایانه های در آلمان منتقل می شد و این به معنی دست بالای آلمان برای توزیع سوخت به سایر کشورها بود. از منظری دیگر با بهره برداری از "نورداستریم 1"، 81 درصد از گاز صادراتی روسیه به اروپا روانه بخش غربی این قاره می شد، و این امر پیروزی تاریخی برای کرملین بود، بعد از سه دهه از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی ، حال غرب اروپا در تسخیر انرژی مسکو بود، رویایی که به واقعیت تبدیل شد.

منقدان چه می گویند؟

   نگرانی های منتقدان پروژه نورداستریم 2 از دو منظر قابل بررسی است. ابتدا امنیت انرژی حوزه اروپا ،که با احداث و بهره برداری ازاین خط لوله وابستگی اروپا به گاز طبیعی روسیه بیش از پیش خواهد بود. از این منظر هر لحظه این امکان که" امنیت ملی" در منطقه یورو به خطر افتد، وجود دارد.از این این دیدگاه، روسیه بدون هیچ جنگی اروپا را در تسخیر خود می دید.

   در سال 2019 تقاضای گاز طبیعی 27 عضو اروپا 390 میلیاردمتر مکعب برآورد شد. از این میزان مصرف، روسیه رقمی بالغ بر 168 میلیارد متر مکعب (43 درصد) ازگازمصرفی اروپا را تامین کرد. آمارها نشان میدهد در سال 2021 میزان گاز صادراتی از روسیه به سمت اروپا 135 میلیارد متر مکعب خواهد بود که این میزان در سال 2030 به 120 میلیارد متر مکعب کاهش می یابد.

  این کاهش محسوس ، به دلیل راه اندازی واحدهای هسته ای آلمان به منظور تولید برق و روی آوردن کشورهای اروپای مرکزی به مصرف زغال سنگ است که به معنی کاهش 40 میلیارد متر مکعب واردات گاز اروپا از روسیه در 10 سال آینده است.

   گرچه آمار به نفع مدافعان پروژه در جریان است،اما نگرانی منتقدان هنوز پابرجاست و آن ، براین نکته مهم دلالت دارد که اگر پروژه "نورداستریم2 "به بهره برداری برسد روسیه در خصوص انتقال گاز ازطریق اوکراین و لهستان (خط لوله گاز یامال- اروپا)دست باز خواهدداشت و به راحتی می تواندکار نیمه تمام سال 2014 خود در اوکراین را به نتیجه رساند و لهستان را که مناسبات انرژی – نظامی بسیار خوبی با ایالات متحده برقرار کرده را تحت کنترل درآورده و از همه مهم تر به بهانه کنترل و حفاظت از خط لوله، نیروی نظامی خود را درسراسر دریای بالتیک مستقر کند که این امر برای اروپا و آمریکا غیرقابل درک و تحمل است.

آنگلا مرکل؛ نگاه به غرب، تعامل با شرق

   اما نگرانی بعدی منتقدان، صف بندی جدید ژئوپلتیک است که از طریق این پروژه انجام خواهد شد. کشورهای غرب اروپا و درراس آنها آلمان –اتریش و هلند که از این انرژی بیشترین بهره را می برند در جبهه روسیه گردهم خواهند آمد و انرژی بعنوان عامل مهمی برای این پیوند است که می تواند زمینه پیمان های منطقه ای در آینده نیز باشد.

   گرچه بسیاری از این منتقدان دل در گرو ترک" آنگلا مرکل "از ساختمان صدرات عظمای آلمان بسته و به امید اینکه حزب "سوسیال دموکرات" با ائتلاف سبزها بتواند بر سیطره 16 ساله حزب دموکرات مسیحی ، پایان دهد، مقدمات خروج آلمان از این پیمان را در ذهن می پردازنند.

   از یاد نبریم که "گرهارد شرودر" صدراعظم پیشین آلمان از حزب سوسیال دموکرات بلافاصله بعد از ترک صندلی صدراعظمی آلمان توسط شخص پوتین به ریاست هیات مدیره کمیته نورداستریم منصوب شد و پیش از ان ، در واپسین روزهای صدارت عظمای خود، انجام این پروژه را امضاء کرد.

   از این منظر در دو حزب مهم آلمان توافقی نانوشته در خصوص انجام پروژه مذکور وجود دارد که تا حدودی مخالفت های داخلی را بی اثر نماید. از سوی دیگرمنتقدان و مخالفان "نورداستریم 2" منطق محکمی برای مخالفت با این پروژه ارائه می دهند، مخالفان می گویند؛ خط لوله ای که از اوکراین عبور می کند ظرفیت 120 میلیارد متر مکعب انتقال سالانه گاز طبیعی را دارد، خط لوله دوم یعنی یامال-اروپا که از بلاروس و لهستان عبور می کند، ظرفیتی سالانه بالغ بر 33 میلیارد متر مکعب را دارد، ظرفیت نورداستریم 1 و 2 بالغ بر 110 میلیارد مترمکعب در سال می باشد و علاوه بر این، در خط لوله پروژه "ترک استریم "ظرفیت سالانه انتقال 31.5 میلیاردمترمکعب گاز را در خود می بیند که نیمی از آنها یعنی 15.75 میلیارد مترمکعب به اروپا اختصاص دارد.

   از مجموع این پروژه ها چنین برداشت می شود که خط لوله انتقال گاز از روسیه به سمت اروپا سالانه ظرفیتی برابر 319 میلیاردمتر مکعب گاز طبیعی را داراست که از این میزان سالانه 135 میلیارد متر مکعب به صورت واقعی به اروپا انتقال می یابد.

   سوال اینجاست؛ اختلاف میان ظرفیت اسمی و ظرفیت انتقال واقعی بیش از آنکه اقتصادی-تجاری به نظر برسد، کاملا سیاسی- ژئوپلتیک است. امری که در صورت تحقق آن حتی با کمترین درصد، خطرجدی برای امنیت قاره اروپا محسوب می شود.اما منتقدان ، بحث ظرفیت و منبع تامین را هم لحاظ می دارند و معتقدند که اگر اروپا به این میزان گاز طبیعی نیاز دارد، چرا باید این ظرفیت مورد نیاز را از منبع روسیه تامین نماید، درحالیکه دو منبع تامین کننده مطمئن ترکمنستان و خط لوله نوباکو (با منبع گاز طبیعی ایران) می توانند براساس زمانبندی مشخص گاز طبیعی مورد نیاز اروپا را تامین نمایند اما هر دو منبع تامین کننده به دلایل نامشخص از لیست منابع گاز اروپا خارج شده اند تا روسیه به عنوان یکه تاز صحنه تامین انرژی مصرفی اروپا باقی بماند!

   مواجهه با این حجم از استدلال ، مخالفت و اعتراض برای آغاز عملیات اجرایی "نورداستریم2 " مضاف بر فشارهای بین المللی چون تحریم های اولیه و ثانویه که از سوی ایالات متحده علیه این پروژه و شرکت های همکار در آن اعمال شده بود عملا امیدی را باقی نمی گذارد.

   "آنگلا مرکل "که در حل بحران 2014 اوکراین و مذاکره مستقیم با پوتین به موفقیت در خورتوجهی دست یافت، به همان میزان نیز دارای اعتبار بین المللی بود تا برای اجرایی شدن این پروژه دیپلماسی فعال خود را آغاز کند. فرآیندی سخت که در نهایت برای آلمان شیرین بود.

میراث مرکل؛ دیپلماسی خط لوله

  رابطه گازی مسکو-برلین به اینجا ختم نشد، گرچه یک سوم گاز اروپا یعنی معادل 55 میلیاردمتر مکعب در سال از طریق نورداستریم 1 تامین می شد، اما رویای مرکل خیلی فراتر از این عدد بود.

    نورداستریم 2 پروژه‌ای بود که این‌بار نه تنها مخالفان پروژه قبلی را به همراه دارد، بلکه پارلمان اروپا نیز به طور واضح با آن مخالف بود. مخالفان اعتقاد داشتند که امنیت اروپا دو دستی تقدیم پوتین شد و تجربه 2008 و قطع ارسال گاز به اروپا مجدداً با تبعات به شدت بیشتر تکرار خواهد شد.

   اما مرکل با اتحاد تجاری – سیاسی تلاش کرد تابرلین را به قطب انرژی اروپا تبدیل کند و در این راه "امانوئل مکرون" رئیس جمهور جوان فرانسه که با حمایت مستقیم مرکل ، رقیب راست افراطی خود (مارین لوپن) را پشت سر گذاشت و پیروز انتخابات شد، را در کنار خود می دید. زمان" خیز نهایی "و رسیدن به جایگاهی که سلف مرکل در رویا می دیدند ؛ اینبار با سلاح تجارت- دیپلماسی فرا رسیده بود.

 

   دیپلماسی انرژی مرکل در این مرحله به اوج خود رسید و علاوه بر چهار سال نبرد با تصمیمات ناگهانی و دفعتی دونالدترامپ رئیس جمهور وقت ایالات متحده و مخالفت صریح وی و دیگر اعضای تاثیرگذار مجلس سنا همانند" تد کروز" با ابن خط لوله ، سرانجام در روزهای پایانی تصدی صدراعظمی آلمان توانست نظر مساعد "جوبایدن" را جلب نماید و رسماً با بهره برداری "نورداستریم2" در پایان سالجاری میلادی، موافقت کند.

   رابطه سیاسی مناسب مرکل با" دموکرات ها " ، حمایت او از به قدرت رسیدن " ماکرون" در فرانسه و نیز حمایت مستقیم از "بایدن" در انتخابات گذشته ایالات متحده باعث شد تا باب گفتگوهای مرکل –بایدن به منظور رفع تحریم های که ایالات متحده از 2017 بر" نورداستریم 2 "، اعمال شده بود، دوباره باز شود و این بار هم مانند "نورداستریم 1" که اوباما متقاعد شده بود، بایدن نیز نظر مثبت خود را اعلام کرد و در 19 می سال جاری دستور رفع تحریم ها را صادر نمود اما در عین حال اعلام کرد که همچنان تحریم های ثانویه علیه این پروژه پابرجاست.

   از سوی دیگر، آمریکا طی توافقی با ورشو ، لهستان را بعنوان " هاب " صادرات LNG خود به این کشور خوانده و منابع مالی مهمی برای تحقیق در خصوص کشف "نفت شیل" در این کشور تخصیص داده است تا نفوذ خود را اینبار در شرق اروپا و هم مرز با روسیه ادامه دهد و مخالفت این کشور و حتی تهدید به وتوی خط لوله نورداستریم 2 رااز سوی لهستان بعنوان کارت برنده داشته باشد. این ، پیامد همان صف بندی جدید ژئوپلتیک بود که خط لوله گاز نورداستریم برای اروپا به ارمغان آورده بود. ساختار منطقه ای و یارگیری کاملا متفاوت و حتی متضاد با دو دهه پیش از این ، در جر یان بود.

   دیپلماسی فعال مرکل به منظور مذاکره و متقاعد ساختن رهبران ایالات متحده ، کشورهای حوزه بالتیک و فعالان محیط زیست و در راس آنها حزب سبزآلمان که از مخالفان سنتی حزب دموکرات مسیحی (حزب مرکل) محسوب می شوند، دست آورد بزرگی در حوزه دیپلماسی انرژی محسوب می شود.

   در طول 16 سال گذشته دست آوردهای آنگلا مرکل را در حوزه های مختلف ستوده اند، از رشد اقتصادی آلمان و کسب جایگاه چهارم با تولید ناخالص ملی بالای 4 تریلیون دلاری تا رهبری اروپا و مبارزه موفقیت آمیز در مبارزه با کرونا ، باعث تحسین کارشناسان خارجی و داخلی شد و مرکل را یکی از موفق ترین صدراعظم های آلمان می دانند. اما به واقع مطلب، آنچه میراث به یاد ماندنی او محسوب می شود ، پیمان استراتژیک مسکو-برلین است که منجر به احداث دو خط لوله و تامین انرژی اروپا شده است.

   گرچه این پروژه به ظاهر 2 خط لوله انتقال گاز طبیعی محسوب می شود، اما به واقع نظم اقتصادی-سیاسی میان دوقدرت بزرگ اروپا و جهان یعنی مسکو-برلین با این خط لوله گاز کاملا متحول شده و آلمان تا سالها بعد ، میراث مرکل و انتفاع اقتصادی حاصل از آن را به خود اختصاص می دهد.

   میراث دیگر آن به نوعی مقابله و رویارویی با ایالات متحده در عین مصالحه و روابط حسنه میان دوکشور تلقی می شود. در حالیکه امانوئل مکرون از پیمان دفاعی آمریکا-بریتانیا-استرالیا تاب نیاورده و به صراحت اعلام کرده است:

   "اروپا از بی عرضگی در مقابل آمریکا باید دست بردارد." اما با رویکردی کاملا متفاوت ، از منظر اقدام عملی مرکل منافع آلمان و اروپا را بدون هیچ رویارویی به بهترین شرایط ارتقاء داد و این نمود عینی دیپلماسی است.

   آنگلا مرکل در دیپلماسی خط لوله تمام تلاش خود را برآن داشت تا مخالفان را متقاعد کند که تمامی کشور ها و مخالفان می توانند به تناسب از این پروژه منافعی داشته باشند و این تنها یک پروژه اقتصادی است و نه سیاسی! مرکل تمام تلاش خود را برآن داشت تا از این پروژه تمامی گروههای درگیر را به صورت برنده نشان دهد.

  منافعی که آلمان از گاز روسیه به دست می‌آورد طولانی‌مدت و بسیار قابل توجه است و رهبری آلمان در اروپا را نیز تثبیت می‌کند ؛ "زیرا شریان حیاتی انرژی اروپا ، این بار در دستان آلمان است."

ارسال به دوستان