عصر ایران؛ امید جهانشاهی- هنوز در ذهن و ضمیر غالب مسؤولان کشور، توسعه همان سازندگی و ساختن است با متر و معیار عدد. مدیر خوب کسی است که بیشتر عدد دهد. به جای ایده هم عدد دهد. نگاه عددی به آبادی، اسمش توسعه نیست؛ سازندگی شاید.
گواه بخواهید سخنان آقای جهانگیری در واکنش به اعتراضات مردم خوزستان در سفر به این استان: «به عنوان آدمی که همۀ عمرم را در توسعه گذاشتم. باید بگویم توسعهای که ما اجرا کردیم متاسفانه عوارضش این چنین دارد نشان داده میشود.» این سخنان را کسی مطرح کرده که در طول 20 سال یا وکیل بوده یا وزیر و یا معاون اول رییس جمهور.
واقعیت این است که در دولتهای مختلف اقدامات عمرانی بسیاری صورت گرفته اما در هیچ جای جهان به صرف انباشت فعاليتهاي عمراني نمیتوان سرزمینی به سامان سراغ گرفت.
از همین رو هنوز مسألۀ کمآبی، چالشهای اقتصادی و زیست محیطی و مشکلات معیشتی و نیز حس عمومی بی اعتمادی، واقعیت پیش روی ماست. دلیل آن هم چیزی جز غربت ایران در توسعه ایران نیست. به عبارت دیگر توسعه چارچوب میخواهد و وقتی از توسعه ایران سخن میگوییم متن و محور آن باید شناخت ایران باشد.
توسعه، ساختن سد و ساختمان نیست بلکه تحولي در درون و بطن اجتماع است که شهروند و مناسبات را دوباره تعریف میکند. فرآيندی است که بر پایه مختصات و مقتضيات تاریخی، فرهنگی، اقليمی، هر كشور جلو میرود چراکه اساسا برخاسته از ساختارها و سازوكارهای جا افتاده جامعه است.
کم آبی از دیرباز واقعیت ایران زمین بوده است و مردم بر اساس این واقعیت خود را سازگار میکردهاند. برای مثال در زمان شاه عباس صفوی در مرکز و نواحی کویری کارگاه های بافندگی به اصطلاح سلطنتی در اصفهان و یزد چنان توسعه یافتند که تولیدات این کارگاهها به اروپا صادر میشد. پارچههای یزدی در قرنهای گذشته به اندازهای شهرت داشتند که این شهر را به پارچه هایش میشناختند و ترمۀ یزدی همچنان شهره است.
صنعت نساجی به حدی در یزد گسترده بوده که در دهههای گذشته واژه کارخانه در یزد تنها برای کارگاههای نساجی به کار میرفته و همچنین در بسیاری از خانه های مردم نیز دستگاه های نساجی یا به اصطلاح کاربافی وجود داشته است.
توسعۀ نساجی متناسب با اقلیم خشک و کم آب منطقه کویر بوده است اما متاسفانه با به اصطلاح توسعه بریده از تاریخ و فرهنگ ایرانی و بی توجه به ریشه و پیشینه شهر، آن قدمت و قدرت نساجی بتدریج از بین رفت و به جای توسعه آن و ایجاد اشتغال و جایگزین کردن آن به جای کشاورزی، حالا شاهد توسعه صنایع به شدت آببر مثل کارخانه های متعدد فولاد هستیم که تامین آب آنها از جمله مصائب ملی شده است.
آیا قدرت لابی گری نماینده مجلس باید تعیین کننده محل اسقرار کارخانه فولاد باشد یا برنامۀ توسعه مبتنی بر شناخت ایران؟ اگر شناخت ایران ملاک توسعه بود، با این تنوع قومی و اقلیمی که بهشت گردشگری فرهنگی است، گردشگری به عنوان یکی از اولویت های توسعه کشور لحاظ میشد. چرا ترکیه باید یکی از کشورهای برتر جهان در جذب گردشگر باشد و ایران سهمی ناچیز از این ثروت سرشار و سالم ببرد؟
تاریخ و فرهنگ اصفهان اگر ملاک توسعه اصفهان بود امروز قطب گردشگری کشور بود؛ شهری که از شدت آبادی و آراستگی در افواه عموم و ادبیات عامه به نصف جهان و بهشت ثانی مشهور شده بود و نه تنها در ایران که در جهان به شکوه شهره بود به طوریکه گردشگران بسیاری به قصد اصفهان راهی ایران میشدند.
اگر شناخت ایران ملاک توسعه بود، گردشگری در این شهر اصیل و ریشهدار به حاشیه نمیرفت. و این قصه همه جای ایران است.
بر اساس چه شناختی از شمال، برای به اصطلاح توسعه تلاش اولویت توسعه لحاظ شد که جنگل جایگاهی نداشت و در سی سال گذشته سطح جنگل های شمال از حدود ۳میلیون هکتار به حدود ۲میلیون هکتار کاهش یافت.
توسعه بدون شناخت طبیعت و فرهنگ یعنی نابودی یک میلیون هکتار جنگل. بگذریم از اینکه حتی به توسعه فاضلاب شهری هم بی توجهی شده است که هنوز بسیاری از شهرهای پرجمعیت ترین استان شمالی کشور فاقد شبکه فاضلاب هستند و بخش عمدهای از فاضلاب مازندران به صورت مستقیم یا غیرمستقیم وارد دریای خزر میشود. البته اخیراً تصفیه خانه فاضلاب برای برخی شهرها در حال ساخت است که اقدامی دیر و به دلیل مسائل مالی کند است.
اگر شناخت ایران ملاک توسعه بود، با این طبیعت و اقلیم و تعداد روزهای آفتابی، انرژی خورشیدی نیز به عنوان یکی از منابع انرژی در کنار سایر منابع تامین انرژی مورد توجه جدی قرار میگرفت. مثل عربستان که بر توسعه سیستمهای پیشرفته انرژی خورشیدی سرمایهگذاری کرده است برای کاهش وابستگی به نفت که در دهه های آینده حیاتی است. توجه به منابع جایگزین نفت برای تامین انرژی یک روند جدی جهانی است.
چین، بزرگترین تولیدکننده انرژی خورشیدی جهان است و در نظر دارد تا سال 2030 حدود 20درصد از انرژی مصرفی کشورش را از انرژیهای تجدیدپذیر و سوختهای غیرفسیلی تامین کند. شناخت ایران در توسعه یعنی استفاده از همه ظرفیتها برای تامین انرژی.
منبع انرژی منحصراً نفت نیست که بزرگترین تالاب غرب آسیا را با همه اهمیت اکولوژیکی آن در منطقه، ظرفیتهای اقتصادی و توریستی، و جایگاهی که در معیشت و زندگی مردم منطقه دارد برای استخراج نفت به تدریج خشک کنیم. شناخت ایران اگر محور بود هورالعظیم جایگاهی دیگر داشت. بگذریم از اینکه با فناوریهای جدید بدون نابودی تالاب هم میشد نفت استخراج کرد.
آنچه به عنوان مثال در این مجال برشمرده شد به روشنی گواه آن چیزی است که دکتر عباس آخوندی آن را غربت ایران در ایران مینامد.
آنجا که میگوید: «بعد از يك تجربۀ طولانی کار اجرایی، اصلی ترين مسأله اين است كه اساسا توسعه بدون فهم مساله ایران امكانپذير نيست. مشكل ما اتفاقا غربت ایران در ایران است كه مفهوم ایران، مسألۀ ایران و خود ایران براي ما غريبترين موضوع است و ما دچار اين گرفتاری شدهايم كه فكر میكنيم میتوانيم بدون توجه به مسألۀ ايران، نسخهای براي برنامه توسعه ارايه دهيم.»
اگر به ایران برگردیم و شناخت آنرا محور توسعه قرار دهیم، بیتردید گامهای جدی برای توسعه میتوان برداشت.