عصر ایران ؛ کاوه معینفر - امکان نداشت که یک لحظه او را دیده باشی، یا یک تصویر کوتاه از او دیده باشی و احساس نکنی که او فرق دارد و این تفاوتش در ذهنت نمانده باشد، ارشا اقدسی به قول خودش بمب انرژی بود، چهره پر از انرژی، شادی و لبخندش اولین خصوصیت بارزی بود که به چشم میآمد.
جامعه ایران از طریق برنامه خندوانه و شرکت در مسابقه لباهنگ ارشا را شناخت، از طریق این برنامه و اجرای چند آیتم مختلف در آن مخاطبان با او و تواناییهایش آشنا شدند و البته غیر از حرفه و جذابیت کارهایی که میکرد، چهره و حضورپر انرژی او بیشتر در ذهن مخاطبان ماند.
ارشا اقدسی از کودکی ورزش را دنبال کرده و به دنبال فعالیتهای ورزشی اش، آی کیدو را فرا گرفت و مربی آن شد. در سال ۸۴ به دنبال موفقیتش در کسب بورسیه تحصیلی در رشته تربیت بدنی، عازم ایتالیا بود که از طریق یک آگهی برای دورههای بدلکاری با مرحوم پیمان ابدی آشنا و در ایران ماندگار شد و بدلکاری را ادامه داد، تا جایی که توانست سرمربی کلاسهای بدلکاری پیمان ابدی و اولین مربی بانجی جامپینگ ایران شود. سپس اقدسی در بهمن ۱۳۸۵ گروه بدلکاران ۱۳ را تأسیس کرد و فعالیتهای خود را با گروهش در ایران و عرصه بینالملل ادامه داد. هرجا که در هر فیلم، سریال یا ... اگر نیاز به بدلکاری بود اولین گزینه ارشا اقدسی و تیم او بود.
جالبترین اتفاق وقتی رخ داد که ارشا و گروهش در فیلم اسکای فال ( Skyfall ) از سری فیلمهای جیمز باند به کارگردانی سام مندس همکاری کردند، سال 2012 فیلم اکران شد، ارشا و تیمش در یکی از بالاترین سطح بین المللی فعالیت رشته بدلکاری حضور داشتند و انصافا هم با توجه به فیلم و موقعیت حرفه ای آن در سینمای جهان این اتفاق یک دستآورد بسیار بزرگ بود.
در این چند ساعت که مطالب زیادی در دنیای مجازی در ارتباط با ارشا اقدسی منتشر شده است، یکی از جالب توجه ترین آنها را مهراب قاسمخانی در صفحه اینستاگرامش نوشت:
«جنس بعضی از آدما با ما فرق داره. انگار از یه چیز دیگه ساخته شدن. اونایی که سوار موشک میشن و میرن فضا. اونایی که بدون طناب صخره نوردی میکنن. خبرنگارای جنگ. آتش نشانا… اون اتصالی که ما به زندگی داریم رو اونا ندارن. پاشون روی زمین نیست. از یه زاویه ای به زندگی نگاه میکنن که ما بلدش نیستیم. ارشا از اون دسته آدما بود. مثل پیمان ابدی. کافی بود دو دقیقه باهاشون حرف بزنی تا بفهمی چقدر باهات فرق دارن. بفهمی که چقدر ارتفاعشون از دغدغه های تو بالاتره و چقدر نسبت به مشکلات زندگیت ضد گلوله هستن. جوری بودن که با اینکه نمیشد درکشون کنی، ولی نمیتونستی تحسینشون نکنی…»
تنها نکته ای که باقی میماند همانند پیمان ابدی احساسی از دریغ و افسوس برای این کوچ ابدی زود هنگام ارشا اقدسی است، نمیدانم چه حکمتی در کار است که انسانهایی چون ارشا انگار به شکلی ناخودآگاه میدانند که فرصت زیادی ندارند و به همین دلیل از تمام لحظات زندگیش استفاده کرد و هر روز یک تجربه، یا اتفاق جدید را رقم زده است.
روحش شاد، یادش گرامی و ممنون برای تمام آن لبخندهای که بر لبمان نشاند.