عصر ایران؛ مهرداد خدیر- خبر محکومیت علیرضا افشاری کنشگر میراث فرهنگی در دادگاه تجدید نظر به حاطر شکایت مدیر میراث یک استان، از این نظر تأسفبار نیست که 20 سال است او را میشناسم و در ایراندوستی و پاسداشتِ میراث فرهنگی زبانزد است و پارسی را نیکوتر از بهترین استادان ادبیات مینویسد و بی آنکه به ورطۀ ناسیونالیسم افراطی بغلتد ایران را با تمام تنوع آن دوست دارد و تبلیغ میکند.
اطلاع حقوقی هم ندارم و چه بسا به لحاظ حقوقی رییس و مستشار دادگاه شعبۀ 10 تجدید نظر استان آذربایجان غربی ملاحظه کرده باشند که به جزای نقدی دو میلیون تومانی بسنده شده باشد اما نفس کار و شکایت از یک کنشگر میراث فرهنگی که دغدغۀ عمومی دارد زیبنده نیست و پیام مثبتی با خود ندارد.
تأسف اصلی به خاطر سکوت یا حمایت وزارت میراث فرهنگی از شکایت ادارۀ کل میراث استان آذربایجان غربی است که به رغم حکم دادگاه بدوی که محکوم نکرده بود، یک سال تلاش کردند تا حکم محکومیت کسی را بگیرند که تمام زندگی خود را وقف میراث فرهنگی کرده و کاملا شناخته شده است. حال آن که میراث فرهنگی را همین آدمها و از سر علاقه حفظ کرده اند و در قبال تخریب نمادهای آن در جای جای ایران هشدار میدهند نه دستگاه فربه بوروکراسی اداری.
یک بار شکایت کردند و تبرئه هم شد اما دست برنداشتند. دوباره یک سال دیگر تلاش کردند تا دادگاه تجدید نظر را مجاب کنند بازنشر یک خبر از رسانهای قانونی نشر اکاذیب است و با این که خبر را از کانال انجمنشان برداشتند اما شاکی پیگیر بود تا فعال میراث را محکوم کند. آیا اگر این فعال علاقهمند دو میلیون تومان جریمه و سرخورده شود و دیگر کاری به کار میراث فرهنگی نداشته باشد و مثل کثیری دیگر فقط به کار خود مشغول باشد این حوزه امنتر است یا بهتر آن بود که مدیر کل میراث یا وزیر که باخبر شده بود اعلام می کردند به خاطر خدمات دیگر و فعالیت های رسانه ای و فرهنگی و دغدغه های ایران دوستانه صرف نظر می کنند؟ علایق اجتماعی و فرهنگی را باید تقویت کرد یا سرکوب و منکوب؟
بحث بر سر جزییات خبر نیست. اصل شکایت میراث فرهنگی از یک کنشگر و دیدهبان میراث فرهنگی مد نظر است که درست نیست و تکذیبیه کافی بود. این که مدیر کل از خبری علیه خود به خشم آید البته طبیعی است اما انتظار میرفت به تکذیبیه بسنده میشد یا خطای نقل یک خبر را در کنار خدمات فراوان و اشتهار به خیرخواهی نادیده میانگاشت.
کاری که مهندس افشاری در این سالها حوزۀ میراث فرهنگی انجام میدهد و مدام رصد میکند مثل کاری است که علی دهباشی در حوزۀ ادبیات با بخارا انجام میدهد یا یادآور نقش مژگان جمشیدی در محیط زیست است.
شباهت از این منظر که اگر هم خطایی هم از آنان سرزند از شدت علاقه به حوزۀ مورد توجهشان است نه آن که انگیزههای فردی در میان باشد.
بیم این است که این تصور درگیرد که در این مُلک، علاقهمندان میراث فرهنگی را نه تنها پاداشی نیست که نقرهداغشان میکنند. چرا که دهها برابر را باید به خاطر فعالیتهای او جایزه و پاداش میدادند.
بار دیگر این تأکید لازم است که ممکن است به لحاظ حقوقی امکان تبرئه در دادگاه تجدیدنظر وجود نداشته یا حکم صادره با لحاظ خدمات، خفیف باشد یا چون حاضر نشده محکوم شده باشد. اما بحث بر سر اینها نیست.
این است که شک ندارم علیرضا افشاری بیش از هر مدیر دولتی میراث فرهنگی از وزیر تا مدیر کل و کارمند دغدغۀ میراث فرهنگی دارد کما این که دو سه ماه دیگر وزیر و مدیران چه بسا به دنبال کار دیگر بروند و علیرضا و علیرضاها این حساسیت و دیدهبانی را فرو نخواهند گذاشت. چون زندگی خود را با این دیدهبانی و علایق فرهنگی معنی دادهاند وگرنه مهندس متالورژی مثل دیگران مدرک خود را کوپن نان میکرد نه این که دنبال فوق لیسانس تاریخ برود و تمام وقت و انرژی خود را صرف دغدغه های میراثی کند.
رنجش مدیر کل میراث استان از خبری دربارۀ شخص خود قابل درک است اما باید تفاوتی قایل میشد بین کسی که بی مزد و منت در حال خدمت است با دشمنان میراث فرهنگی. او هم نه. از وزیر انتظار میرود طرف کل میراث باشد نه شخص مدیر.