دولتها معمولا در ایران با امید زیاد حامیان خود مستاجر پاستور میشوند، اما در سالهای پایانی عمر خود نه تنها مخالفان برای بیرون کردن این مستاجر روزشماری میکنند بلکه حامیان آنها هم منتظر پایان این هشت سال هستند.
به گزارش ایسنا، با وجود آنکه دولت ها در روزهای پایانی با ارائه آمارهای مختلف، خود را موفق و کارآمد جلوه می دهند اما واقعیت با این آمارها متفاوت است. در هر دوره نرخ تورم و آمار بیکاری بیشتر و رشد اقتصادی و درآمد سرانه کمتر شده و در نتیجه سفره ایرانیان کوچک تر می شود. دعواهای سیاسی هیچ گاه پایان نمی یابد. مشکل ترافیک و آلودگی هوا بیشتر می شود. مهاجرت، حاشیه نشینی، کولبری و سوخت بری و سایر آسیب های اجتماعی بیشتر می شود. خودروهای تولید داخل گران تر شده اما کیفیت آنها بهبود نمی یابد. مشکلات زیست محیطی بیشتر می شوند.
هرگاه فشارهای خارجی کمتر است، دولت با استفاده از درآمدهای نفتی آرامشی نسبی در کشور برقرار می کند اما هر بار با اعمال تحریم ها شاهد بهم ریختگی بازارهای داخلی، گران شدن دلار، احتکار و گران فروشی و بروز پدیده «سلاطین» هستیم. نتیجه همه این ها افت سطح کیفیت زندگی ایرانیان است، ولی چرا با وجود دولت های مختلف مشکلات ما کاهش نمی یابد؟ چرا از رسیدن به رشد اقتصادی صفر درصد خوشحال می شویم؟ چرا رقم فسادهای مالی بیشتر و شبکه های فساد ریشه دارتر می شود؟
به نظر می رسد عوامل ثابتی از جمله عوامل اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی، سیاست داخلی و خارجی در بروز مشکلات نقش دارند و هر دولتی با هر گرایش سیاسی در محاصره این عوامل قرار می گیرد به گونه ای که عملکردش هیچ تناسبی با وعده هایش ندارد.
در این فرصت به بررسی نقش سیاست داخلی در بروز ناکارآمدی دولت ها می پردازیم. سیاست داخلی شامل شیوه بازی عناصر سیاسی از جمله احزاب و گروه های سیاسی، نحوه رفتار و تعامل دولت و سایر نهادها و قوا نسبت به یکدیگر، میزان تاثیرگذاری گروه های ذی نفوذ بر تصمیم سازی ها، نوع نگاه جامعه نسبت به دولت و نحوه بیان مطالبات جامعه است که همه این عوامل بر کارکرد و کارآمدی دولت ها تاثیر مستقیمی می گذارد.
خبرگزاری ایسنا در آستانه برگزاری انتخابات ریاست جمهوری در گفت وگو با اساتید دانشگاه، دبیر شورای عالی امنیت ملی، نمایندگان مجلس شورای اسلامی، اعضای مجمع تشخیص مصلحت نظام، فعالان سیاسی، داوطلبان انتخابات ریاست جمهوری و رئیس جهاد دانشگاهی این پرسش ها را مطرح کرده است تا به ریشه و عواملی برسد که مشکلات کشور را ایجاد کرده اند.
مصاحبه شوندگان در زمینه سیاست داخلی به 28 عامل از جمله بی ثباتی مدیریتی، بی ثباتی قوانین و مقررات، نوع تفکر پوپولیستی، موازی کاری، شعارها و وعدههای غیرقابل تحقق، زاویه روسای جمهور با حاکمیت، معقول نبودن نظام تشکیل دولت، فقدان پایگاه مردمی گسترده برای دولت ها، محدود شدن انتخابات، نظام اداری، فرافکنی دولت ها، نبود وفاق ملی برای پیشرفت، سیستم انتخاباتی، پاک کردن اقدامات دولت گذشته، وجود نگاه سیاسی در تصمیم گیری، ناکارآمدی دستگاه های نظارتی، ضعف در رویه ها، در نظر نگرفتن اولویت ها، مرکزگرا بودن نظام تصمیم سازی، فقدان بینش در تصمیم گیری مسئولان، پاسخگو نبودن دولت، اپوزیسیون بودن دولت ها، علمی ندانستن سیاست، دولت حداکثری، ضعف ساختاری و قانون گذاری، اولویت نگاه های محلی، رقابت های سیاسی و باز نبودن دست رئیس جمهور اشاره کرده اند.
در ادامه نظر مصاحبه شوندگان را مرور می کنیم:
- در نظر نگرفتن اولویت ها: برنامه های توسعه ما «چیدن بهترین ها در یک بسته» است که مطابق توانمندی، ظرفیت ها و الزامات توسعه واقعی در کشور نیست. موضوع دیگر در نظر نگرفتن اولویت هاست؛ متاسفانه تاثیر رایزنی های سیاسی در تدوین برنامه های کشور قابل توجه است. این نقیصه مهم باعث می شود که منابع محدود کشور نیز بر اساس اولویت ها توزیع نشود.
- مرکزگرا بودن نظام تصمیم سازی: نظام برنامه ریزی در سازمان های تخصصی ما مرکز گرا است یعنی به میزان فاصله گرفتن از مرکز، بهره مندی از منابع کاهش می یابد و موجب بحران توزیع می شود.
- دولت حداکثری: دولتی کارآمد است که حداکثری نباشد و قانون را ابزار اعمال قدرت خود تبدیل نکند و رفتار قانونی، اخلاقی و انسانی داشته باشد و بتواند ارزشها و امکانات را در جامعه مقتدرانه و عادلانه توزیع کند و اجازه دهد چرخش نخبگان صورت گیرد و از تمرکزگرایی فاصله بگیرد.
- علمی ندانستن سیاست: بسیاری دولتمردان ما سیاست را علمی و عقلی نمیدانند و به صورت کلیشهای یاد گرفتهاند که سیاست یعنی علم دولت و حکومت که این تعریف بسیار کلاسیک از علم سیاست است که در پشت آن انحلال مردم نهفته است و در نگاهش، جامعه به عنوان سوژه منقاد است چون جامعه تبدیل میشود به یک عدهای که حکومت میکنند و علم سیاست در نزد آنهاست و عدهای که حکومت شده و تابع هستند.
- اپوزیسیون بودن دولت ها: دولت پوزیسیون است نه اپوزیسیون. مشکل دولتهای ما این بوده است که در صورت اپوزیسیونی نقشآفرینی کردهاند یعنی خودشان تورم و تلاطم در بازار بورس و ارز و شکافهای مختلف ایجاد کردهاند اما در نقش اپوزسیون ظاهر شده و همه چیز را به دستهای نهان ارجاع میدهند.
- نبود وفاق ملی برای پیشرفت: برای ایجاد وفاق باید یکسری مسائل جدی را در کشور تعیین تکلیف کنیم که اگر این کار را انجام ندهیم اختلافاتی که در کشور با آن مواجه هستیم کماکان ادامه می یابد.
- سیستم انتخاباتی: یک اشکال سیستم انتخاباتی ما است که چون احزاب نداریم برنامه هم شکل نمیگیرد چون در حزب است که برنامه شکل میگیرد، مردم برنامه و عملکرد آنها را نگاه میکنند و آنها ضعفهایشان را در شکستها جبران میکنند و تیم و کادر و نیرو ساخته میشود. احزاب ما صرفا در آستانه انتخابات چند کاندیدا معرفی میکنند و چون فرصت کوتاهی دارند، کاری جز تخریب نمی توانند انجام دهند.
- پاک کردن اقدامات دولت گذشته: یک دولت هشت سال کار می کند اما زمانی که دولت بعدی سرکار می آید نخستین کاری که می کند پاک کردن اقدامات دولت گذشته است، گویی هیچ اقدام موثری پیش از او در کشور نیفتاده و او تنها منجی کشور است و به همین دلیل است که مشکلات هیچ گاه حل نمی شود.
- معقول نبودن نظام تشکیل دولت: اصلا نظامِ تشکیل دولت در کشور ما نظام معقولی نیست. ما احزاب قوی نداریم که اتاق فکر داشته باشند، برای اداره کشور کادرهایی آماده کنند و وقتی قدرت را به دست میگیرند هر پستی را به لایقترین شخص واگذار کنند. دولتی روی کار میآید و افرادی که برای سمتهای مختلف تعیین میکنند بر اساس روابط شخصی، گروهی و جناحی انتخاب میشوند؛ در واقع این روابط است که تعیین کننده است.
- باز نبودن دست رئیس جمهور: دست رییس جمهور هم کاملا باز نیست که هر کسی را که خودش خواست انتخاب کند بلکه نهادهایی هستند که دخالت میکنند. این باعث میشود لزوما شایستهترین افراد انتخاب نشوند و همین در پیشرفت کشور مانع ایجاد میکند.
- نهادهای موازی: نهادها موازی هستند که اختلال ایجاد میکنند و شاید علت اصلی ناکارآمدی همین است که رئیس جمهور اجازه دخالت به آنها میدهد و خود به خود از قدرت و کارآمدی خودش کاسته میشود.
- رقابت های سیاسی: رقابتهای سیاسی باعث شده فسادهای مالی بزرگنمایی شود. هر گروه سیاسی میخواهد رقیب را از میدان به در کند او را متهم به فساد مالی میکند؛ در واقع به شکلی شده که ممکن است عدهای فکر کنند بیشتر مسئولان کشور فساد مالی دارند اما این طور نیست.
- محدود شدن انتخابات: به تدریج در این ۴۰ سال فرآیندهای انتخابات به گونهای پیش رفته که موانع ورود آزاد چه برای انتخاب شونده و چه برای انتخاب کننده بیشتر میشود و این مستقیما روی کارآیی و کارآمدی دولت در جهت اثر خلق سرمایه سیاسی و خلق سرمایه اجتماعی برای توسعه ایران اثر میگذارد. انتخابات سال ۸۴ و بعد از آن را تقریبا با توجه به محدودیتهای ایجاد شده برای انتخاب شوندگان و نحوه گفتوگوی ملی میبینیم که به تدریج نهادهای مدنی تضعیف و برخی نهادهای درون قدرت با عنوانهای ثانویه تقویت میشوند.
- موازی کاری: در ایران تقریبا پنج دولت داریم و وقتی کشوری پنج دولت داشته باشد کارآمدی و کارآیی در آن بیمعنی است. آیا مجلس الان به وظیفهی قانونگذاریاش عمل میکند؟ یا کاملا به عنوان دولت رقیب عمل میکند؟ هر روز مقررهای میگذارد و میگوید اگر این کار را نکنی نقره داغت میکنم و امکان اینکه دولت بتواند در صحنه اجرا عمل کند را از او میگیرد.
- دعوای سیاسی: ما بین جناحهای سیاسی دعواهایی داریم که همدیگر را نابود میکنند اما آداپتور نداریم؛ کسانی که این جریانات را بهم وصل کنند. یکسری جریانات باید در کشور کار کنند اما به هر دلیلی سایه هم را با تیر میزنند.
- ناکارآمدی دستگاه های نظارتی: یکی از مشکلات ما ناکارآمدی دستگاه های نظارتی است. خودشان هم قبول دارند. دستگاه نظارتی هم باید کارشناس باشد و شاخص و معیار نظارت را بداند اما نه خودش می داند نه رئیسش. ضمن اینکه باید متر و معیار دستش باشد.
- ضعف در رویه ها: ما در اصول خیلی مشکل نداریم بلکه در رویه و روش مشکل داریم. همه جای دنیا یک خط قانون مینویسند و دو جلد کتاب رویه و روش مینویسند، ما 10 جلد قانون عالی مینویسیم اما برایش رویه و روش اجرایی درستی نداریم.
- بی ثباتی مدیریتی: در کشورهایی که ثبات مدیریت وجود دارد، مدیر می داند به خاطر یک اختلاف سلیقه تغییر نمی کند و شجاعت در تصمیم گیری پیدا می کند در کشور ما هر جا ثبات مدیریت وجود داشته است، شاهد کارآمدی هم بوده ایم.
- بی ثباتی قوانین و مقررات: گاهی مدیر عوض نمی شود بلکه قوانین و مقررات تغییر می کند و مردم نمی توانند بر اساس مقررات امروز اقدامی را شروع کنند. از سویی ما با «تورم قانون» مواجه هستیم و بیش از حد قانون داریم و این قوانین در مواردی یکدیگر را نقض می کنند.
- شعارها و وعدههای غیرقابل تحقق: معمولا در انتخابات وعدههایی داده می شود که قطعا عملیاتی نیست. نامزدها انتخابات ریاست جمهوری یا مجلس شورای اسلامی یا نمی دانند و چنین شعارهایی می دهند که عموما ناشی از عدم اطلاع آنها از منابع و درآمدها است یا صرفا شعار می دهند و بنابراین عملکردشان با شعار و وعده ای که دادند خیلی فاصله دارد و نتیجه آن ناکارآمدی می شود.
- موازی کاری: هرجا احساس می کنیم کار پیش نمی رود، به جای ریشه یابی مشکل، تشکیلات موازی راه می اندازیم.
-وجود نگاه سیاسی در تصمیمی گیری: جنس رفتار در تصمیمات دولت با نگاه سیاسی گره میخورد. یعنی اگر در نگاه سیاسی و حزبی تصمیمی اتخاذ شود که مبنای علمی، تخصصی و حتی شرعی ندارد این حوزه تصمیمگیری اثر منفی بر عملکرد دولت میگذارد.
- نظام حقوقی و مجموعه قوانین: برای اینکه قانون در کشوری حاکم باشد یعنی نرم افزار اداره حکومت کارا باشد، باید هم قوانین خوب، کارآمد و شفاف باشند و هم قوانین خوب اجرا شوند، اما حجم مجموعه قوانین ما نسبت به سایر کشورها بسیار زیاد است و این قوانین ما را به یک نظام حقوقی شفاف و کارآمد نرسانده است.
- نظام اداری: نظام اداری ما همچنان یک نظام اداری ناکارآمد، پوسیده و توام با فساد و رشوه است. راه حل آن هم مشخص بوده و با بگیر و ببند مشکل حل نمی شود، بلکه با فناوری جدی IT، ICT و دولت جامع و یکپارچه الکترونیک می توان این مشکل را حل کرد.
- فرافکنی دولت ها: دولت ها وقتی سر کار می آیند تا چهار سال فرافکنی کرده و دولت قبلی را متهم می کنند و از سال پنجم به بعد می بینند، دیگر کارساز نیست که مشکلات را گردن دولت قبلی بیندازد و به تدریج جایگاهشان در نزد افکار عمومی افول می کند.
_نوع تفکر پوپولیستی: مسئولان و از جمله دولت ها و به خصوص نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری نوعا در کلام مدینه فاضله را برای مردم ترسیم میکنند؛ در حالی که به صورت بسیار بدیهی قابلیت انجام آن وعدهها و کلمات ادا شده ممکن نیست و به همین دلیل برنامههای پنج ساله که مجلس شورای اسلامی تصویب میکند، هرگز عملی نمیشود.
- زاویه روسای جمهور با حاکمیت: بعد از انقلاب روسای جمهور بدون شک همه بعد از روی کار آمدن با جامعه و بخشی از حاکمیت زاویه پیدا کردند. این مسئله که شخص دوم مملکت کیست و آیا رئیس جمهور باید اجرای قانون اساسی را بر عهده داشته باشد از زمان بنی صدر مسئله بوده و الان هم مسئله است.
- فقدان پایگاه مردمی گسترده برای دولت ها: دولتهایی که روی کار میآیند برآمده از یک پایگاه مردمی گسترده و وسیع نیستند، چرا که متاسفانه ما فاقد احزاب قدر و گستردهتر در جامعه هستیم و این فقدان احزاب موجب میشود که برای دولتها کادرسازی نشود و وقتی دولتی روی کار میآید برآمده از حزب نیست، پس کادر آماده در اختیار ندارد و حالت هاج و واج دارد.
- اولویت نگاه های محلی: نگاهها به جای اینکه ملی باشد محلی است و به جای حل ریشهای و اساسی مشکلات میخواهند مسائل را دم دستی و به صورت فوری حل کنند. این موجب میشود نه مجلس خیلی کارآمد باشد نه دولت.
- ضعف ساختاری و قانون گذاری: ما انباشتگی قوانین را داریم و جالب است هر مجلسی سر کار میآید بلافاصله برای قانون گذاری جدید دست به کار میشود، حال آنکه قانون گذاری نباید دستخوش تغییر و تحول شود. ما باید با ثبات قوانین روبهرو باشیم.
- موازی کاری: نهادهای متعددی داریم که با قوه مجریه موازی کاری می کنند و همین موازی کاری موجب شده است که دولت ها اقتدار لازم برای پیشبرد امور اجرایی کشور را نداشته باشند.
- پاسخگو نبودن دولت: با دولتی شدن نفت و آمدن پول نفت به جیب دولت، دولت از پاسخگویی مستثنا شد. دولت پول نفت را داشت و با آن کشور را اداره می کرد و بنابراین پاسخگو نبود.
- فقدان بینش در تصمیم گیری مسئولان: اکثر دولتمردان ما فاقد vision و mission هستند و در بین روسای جمهور دوره های اخیر تنها کسی که بینش و افق داشت، مرحوم هاشمی بود. چرا اردوغان مهم ترین صدراعظم تاریخ ترکیه بعد عثمانی می شود؟ اردوغان سواد زیادی ندارد اما افق و بینش دارد که شهرهای ترکیه را آباد کرده است. حاکم دبی سواد زیادی ندارد، اما افق و بینش دارد که دبی در مقایسه با ابوظبی پیشرفت کرده است.
به هر حال انتخابات کمتر از یک ماه دیگر برگزار شده و دولت جدید از اواسط مرداد کار خود را آغاز می کند. امید است دولت جدید نگاهی آسیب شناسانه نسبت به عملکرد دولت های پیشین داشته و به درک درستی از عوامل ایجاد مشکلات کشور برسد تا بتواند با برنامه ریزی درست باری از دوش مردم بردارد و در پایان به خاطره خوبی برای مردم تبدیل شود نه اینکه به پایانی تلخ تبدیل شود.