امیرحسین دولتشاهی
با توجه به سالها بیابانگردی و کوه نوردی و جنگلرَویهای پژوهشی استاد منوچهر ستوده و با در نظرگرفتن غربت کتابخوانی در روزگار کنونی، پُربیراه نیست اگر در وصف استاد منوچهر ستوده بگوییم و بنویسیم: مردی که بیابانها، کوهها، رودها و جنگلهای ایران او را بیشتر از مردم ایران میشناسند.
مرحوم استاد منوچهر ستوده یکی از پژوهشگرانِ نامدارِ و کمنظیرِ همروزگارمان است که توانست با جهادِ عالمانه و عمری تحقیقِ میدانی و کتابخانهای، بین سه رشته زبان و ادبیات فارسی، تاریخ و جغرافیا پیوند برقرار سازد. او دانشآموختۀ رشتۀ زبان و ادبیات فارسی بود، اما از همان دوران تحصیل نسبت به تاریخ و جغرافیای این سرزمین نیز دغدغهمند بود و این را میتوان حتی از رسالۀ دکتری وی که آن را تحت نظر و اشراف علمی مرحوم استاد بدیعالزمان فروازنفر، تدوین کرده و «قِلاع اسماعیلیله در رشتهکوههای البرز» نام دارد، بهخوبی دریافت.
وصیت استاد فروزانفر به منوچهر ستوده
استاد منوچهر ستوده، حدود صد و سه سال عمر کرد و بهیقین میتوان سالهای طولانیِ زندگانی او را یکی از مصداقهای «عمرِ بابرکت» دانست؛ عمری که همه در راه خدمت به فرهنگ و ادب این سرزمین سپری شد. استاد، خود در مجلسی که برای تجلیل از وی تدارک دیده شده بود، انگیزۀ عمری مجاهدۀ علمی خویش را در نهایتِ تواضع، اینگونه بیان کرده است:
«وقتی خود را با ادبشناسانِ گذشته قیاس میکنم، من بنده کاری را که در شأن ادب فارسی باشد، انجام ندادهام. به یاد دارم که در یکی از شبهای سال ۱۳۴۰ که به اتفاق دوست بیریا، مصطفی مقرّبی، خدمت استاد بدیعالزمان فروزانفر بودیم، پس از اینکه از هر دری سخنی رفت و حدیث ما هم به پایان نرسیده بود، استاد فرمودند ما مهمانیم و رفتنی؛ پاسبانی و نگهبانی ادب و زبان فارسی را به عهدۀ شما میگذاریم و میرویم؛ شما بهقدر وُسعِ خود کوتاهی نکنید. برای اجرای این نصیحت و وصیّت، این ناچیز به کنجی نشست و در به روی غیر بست و از لهو و لعب دوری جست و دست از آنها شست تا وقت بیشتری پیدا کند و صرف مطالعه و تحقیق نماید. درنتیجه توانست حدود ۵۵ مجلد کتاب تألیفی، تصنیفی و تصحیحی به وجود آورد و این کار، با گرفتاریهای روزافزون، از توان و قدرت یک تَن بیرون است. اگر کاری در این زمینه انجام شده است. مرهون لطف الهی و مدیون فضل نامتناهی او است». [۱]
مردی که ادبیات فارسی و تاریخ و جغرافیا را به هم پیوسته است
به نام این آثار که بخشی از کتابهایی است که استاد منوچهر ستوده آنها را تصحیح کرده، بنگریم: «حدود العالم مِنَ المشرق الی المغرب و عجایب المخلوقات و غرایب الموجودات» اثر محمد بن محمود بن احمد طوسی، «جغرافیای اصفهان» اثر حسین بن محمدابراهیم تحویلدار، «تاریخ گیلان و دیلمستان» از سید ظهیرالدین مرعشی؛ «مهماننامۀ بخارا» به خامۀ فضل بن روزبهان خُنجی، «تاریخ بدخشان» از میرزا سنگ محمد بدخشی، «نصف جهان فی تعریف الاصفهانِ» محمدمهدی اصفهانی، «تاریخ رویان» اثر محمد اولیاءالله، «احیاء الملوک» (در تاریخ سیستان) و «هفت کشور یا صُوَر الاقالیم».
این کتابها، همگی مربوط است به تاریخ و جغرافیای ایرانِ بزرگ که از خواندنِ نام بسیاری از این آثار نیز میتوان به موضوع و محتوای آنها پی برد. درواقع یکی از مهمترین نمودهای پیوندی که استاد ستوده بین سه رشتۀ زبان و ادبیات فارسی و تاریخ و جغرافیا برقرار کرده، در همین دست آثار نمودار است. ستوده با آنکه در زبان و ادبیات فارسی و تسلط بر فنونِ گوناگونِ آن، همچون بدیع و بیان و عروض و سبکشناسی و تاریخ ادبیات و امثالِ آنها، «استاد» بود و میتوانسته مانند هر مصححِ استادِ دیگری، متنهای غنایی، تعلیمی و حتی عرفانیِ ادب فارسی را هم تصحیح کند، اما تمرکز خود را بر روی تصحیح آثار جغرافیایی و تاریخیِ زبان فارسی نهاده است. او حتی وقتی به سراغ تصحیح یکی از دیوانهای شعری رفته، گویی عنصر جغرافیا را اولویتِ نخستِ گزینش خود قرار داده؛ از این رو است که به سراغ تصحیح دیوان یکی از نامدارترین شاعرانِ مازندرانی، یعنی امیر پازواری رفته است.
از راست: محمدرضا شفیعی کدکنی، محمد اسلامی، ایرج افشار، منوچهر ستوده، هوشنگ دولتآبادی
جایگاه والای ستوده در جغرافیای تاریخی و ادبی ایران آنچنان است که محمدرضا شفیعی کدکنی، مدرس و پژوهشگر نامدار زبان و ادبیات فارسی، دربارۀ او گفته است که «اشخاصی که در نسلهای آینده در حوزۀ جغرافیای تاریخی ایران بزرگ به مطالعه بپردازند، پژوهشها و مدارکی که توسط استاد دکتر منوچهر ستوده فراهم آمده است، مهمترین مدارک تحقیقاتشان را در آینده تشکیل خواهد داد. تصور نمیکنم که در سده ما هیچ فردی در حوزۀ جغرافیای تاریخی ایران بزرگ بهتنهایی به اندازۀ دکتر ستوده کار بزرگ و ماندنی انجام داده باشد». [۲]
عشق به دیارِ آبا و اجدادی
اگر قدری جزویتر به آثارِ تصحیحیِ منوچهرخان ستوده بنگریم، در مییابیم که استاد گویی معیارِ دیگری نیز در گزینش برخی از آثار برای تصحیح داشته؛ و آن عبارت است از عشق و علاقۀ او به دیارِ پدری. درست است که استاد ستوده در محلۀ عودلاجان تهران به دنیا آمده و در این شهر بالیده و در دبیرستانِ البرز (کالج آمریکاییها) درس خوانده و تحصیلاتِ عالیه را نیز در دانشسرای عالی و دانشگاه تهران پی گرفته و در همین دانشگاه نیز سالها تدریس کرده، اما با همۀ اینها، خطۀ پدریِ او، نورِ مازندران بود و او خود را یک مازندرانی میدانست و به نوارِ ساحلی دریای مازندران دلبستگیِ تمام داشت. همین دلبستگی نیز بیتردید مشوق استاد در تصحیح آثاری بوده که با جغرافیا و تاریخ نواحی مازندران و گیلان پیوند داشته است؛ همچنانکه خود در گفتوگویی بر این نکته تأکید کرده است:
«بنده تمایلم به موطن خود و پدریام بود. اصلیت ما از نور مازندران است. از این رو علاقه داشتم که هرچه این خطه تاریخ و جغرافی دارد، تصحیح و چاپ کنم. اتفاقاً دکتر پرویز ناتل خانلری هم که خود اصالتاً از اهالی ناتل نور بود، به ریاست بنیاد فرهنگ ایران برگزیده شد. ایشان هم به چاپ کتاب درباره این منطقه علاقهمند بود. در دانشکدۀ ادبیات به من پیشنهاد کرد تا روی تمامی نسخههایی که مربوط به منطقه است، کار کنم و ایشان چاپ کند. ما هم افتادیم، توی خط نسخههای خطی». [۳]
در گذشته بیشتر و امروزه، کمتر دیده و شنیده شده است که برخی از افرادی که از روستا یا شهرستانی کمتر برخوردار راهی پایتخت میشوند تا دانشی را در سطحی عالی بیاموزند یا اینکه حرفه و صنعتی را پیشه کنند، به این امید غمِ غربت و زهرِ دوری از عزیزان را به جان بخرند که سالهایی بعد بتوانند با دستی پُر از دانش یا ثروت به ولایت مادری بازگردند و برای زادگاه خویش کاری کنند و به همدیاریهای خود خدمتی نمایند. البته تصوّر مرسوم دربارۀ اینگونه خدمتها به زادگاه اغلب چنین بوده، که فرد میخواسته پزشک شود یا معلم شود یا ثروتی به دست آورد تا از طریقِ آن بتواند کارخانهای برپا کند، اما بزرگمردی چون استاد ستوده با آثاری که دربارۀ تاریخ و فرهنگ و جغرافیای خطه شمال پدید آورده، بهخوبی نشان داده است که آدمی با کاغذ و قلمی که به جوهرِ عشقِ به زادگاه مینویسد نیز میتوان به خطۀ آبا و اجدادی خویش خدمت کند؛ خدمتی ماندگار که «از باد و باران نیابد گزند».
به جز تصحیحها، البته در کتابهای فرهنگِ واژگانی هم که مرحوم استاد ستوده پدید آورده، نقش و نشان جغرافیای تاریخی نمودار است. استاد ستوده کتابهای «فرهنگ گیلکی، فرهنگ سمنانی، فرهنگ نایینی و فرهنگ کرمانی» را با توجه به واژهها و اصطلاحهای موجود در گویشهای محلی پدید آورده است.
پژوهشگرِ بیابانی
استاد ایرج افشار یکی از مفاخر فرهنگ و ادب ایران زمین است و از آن «نادرهکارانی» بهحساب میآید که عمر بابرکت خویش را در راه حفظ و معرفی آثار ادب فارسی و فرهنگ ایرانی صرف کرد و هرچه کوشید، همه خدمت به وطن بوده است. آن دانشیمرد نیز از دید پویندگی در وجب به وجبِ خاکِ میهن و بازدید از نشانههای تاریخی، فرهنگی و طبیعیِ برجای مانده از روزگاران پیشین، روحیهای همچون خلق و خوی استاد منوچهر ستوده داشت و همین تشابه، سبب شده بود که در بسیاری از گلگشتهای وطنی، ایرج افشار نیز در کنار منوچهر ستوده باشد.
ایرج افشار در مجلسِ تجلیلی که در سال ۱۳۷۷ به همت انجمن آثار و مفاخر فرهنگی برای استاد ستوده برپا شده بود، یارِ دیرینِ خود را «ستودۀ بیابانی» خوانده بود و دربارۀ این نحوه خطاب قرار دادنِ منوچهر ستوده گفته بود: «مناسبتش این است که بیشتر ساعاتی را که من با او بودهام، در بیابانها بوده است؛ بر ستیغ کوهها، روی بهمنها، میان سیلابها، کنار دریاها، رودها، درهها یا راهها، گردنهها، کَفَرها، جلگهها، دشتها، کویرها و بسا که بر سر پرتگاهها، یالها، چالها، لتها [۴] و کمرکشها. اوقاتی هم که به دور از این مظاهر و عوارض طبیعی با هم بودهایم، در قلعهها، گورستانها، کاروانسراها، بقعهها، خرابههای پیشینۀ ایران و اَنیران [۵] گذشته است. یک روزه، چند روزه، یک هفته و دو هفته، حتی نزدیک به دو ماه؛ چندین سال تابستانها را با هم در کوهسار لورا که پشت همین کوههای شمالی تهران و به پای پیاده، دو منزلی از اینجا است، گذراندهایم و همین امسال هم؛ «چه بِه از لذت همصحبتیِ دانایی».
استادان ایرج افشار و منوچهر ستوده
این را بدانید که او این همه راهها و کوره راهها را با جوهر ایراندوستی و خمیرۀ طبیعتخواهی و به شور و شوق ایرانشناسی گذرانیده است. پژوهشهای ایرنشناسیِ ستوده نخست با گردآوری و نشر فرهنگ گیلکی که یکیک واژههای آن را از زبان مردم گیلان برگرفته بود، آغاز میشود. اما با انتشار «قلاع اسماعیلیه» که رسالۀ ریاست دریافت درجۀ دکتریِ او زیر نظر تیزبین و بدیعنگرِ فروزانفر انجام شد، به جامعۀ علمی ایران که در آن ایام تقریباً منحصر به دانشگاههای معدود ایران میشد، نشان داد که کارش در تحقیق، تنها پایه و مایۀ بیابانی ندارد. او متون پیشینه و اسناد دیرینه را از هر دست، اعم از محلوک و مسکوک و صُکوک [۶] و هرگونه منقور [۷] و منقوش و مسطور را که در فراخنای وطنش و در زوایای کتابخانهها و گنجینهها دستیاب است، میشناسد و آمادگیِ درست و روشمند دارد برای آنکه در زمینۀ جغرافیای تاریخی به تیزگامی و با توانایی علمی پیش برود». [۸]
بسیاری از ما کم یا بسیار، به سفرهایی با خودرو، موتورسیکلت، هواپیما، قطار یا با کشتی و هواپیما رفته ایم. اما با هر وسیلهای که مسافرت کرده باشیم، درصدِ کمی از ما چه در مسیرِ سفر، چه در مقصد، این کنجکاوی را داشتهایم که به جز تفریح، به جستوجوگری در محدودۀ جغرافیایی سفر نیز (مسیر و مقصد) بپردازیم. به بیان دیگر، شاید، شمارِ بسیار اندکی از میان هزاران و شاید میلیونها افرادی که طی سال در ایران به سفر میروند، بروند و از محلیهای مسیر یا مقصد دربارۀ آداب و رسوم، زبان یا گویش و لهجه و نیز جاذبههای طبیعی، تاریخی و فرهنگیِ کمترشناختهشدۀ ناحیۀ زیستشان پرسوجو کنند. اما استاد منوچهر ستوده اینگونه نبود. او که عمری را در سفر گذرانده بود، همه چیز را در سفر به دیدۀ تحقیق مینگریست. از اینرو است که یارِ همراهش، روانشاد استاد ایرج افشار در وصف او اینگونه گفته است:
«او به هر سنگ تاریخداری که چند منی خاک و خاکروبه بر آن انباشته بود و نشانی از آن را در بیغولهای مییافت، چنان مینگریست که گویی کتاب درشتناک «تجزیة الامصار و تزجیة الاعصار» [۹] را به خواندن گرفته است. به هر راهِ ناشناختهای که درمیافتاد، به یادِ آن میافتاد که شاید تیمور هم از این راه گذر کرده باشد. در قلعهها و کاروانسراهای ویرانهای که به خوردنِ ماحضری مینشستیم، از مسیر سپاهیان و مَعبرِ کاروانیانِ قدیم و نحوه گذرشان در آن ناحیه میگفت و اگر نام آنان را در سَنَدی دیده بود و نشانی از آنها در کتابی خوانده بود، به یاد میآورد... . جغرافیای تاریخی برای ستوده علمی است، جذابتر و مهمتر از تاریخ. او از تاریخ، جغرافیای تاریخی میآفریند. در جغرافیای تاریخی مقامِ هر سرزمین و طبیعتِ آن و آثاری که فعالیتهای ساکنان آنجا برجا گذاشتهاند، هر یک را بهدرستی در جای خود قرار میدهد؛ رود، کوه، بیابان و شهر در صفحات تواریخ ذکرشان هست، اما وصفشان و سرگذشتشان بهطور مُوَبّب نیست.
استادان ایرج افشار و منوچهر ستوده
وقتی قلمروهای دستبهدستگشته در تاریخ را به چشمِ سیر و سیاحت میبیند، درست درمییابد که فلان حادثه به کدام مناسبت در فلان موضع روی داده است و فلان قوم چرا در فلان کوه نشمین داشتهاند. برای ستوده قطعی است که تا موّرخی وضع اقلیمی و طبیعی و پیوند راههای گذشته و تناسب قرارگرفتن قلعهها و آبادیها را به یکدیگر به چشمِ سَر ندیده باشد، براساس کتاب، متن و نقشه دشوار است که چنانکه باید از گیجی و گنگی بهدر آید. ستوده با این اعتقاد بوده که هم جغرافیای تاریخی تدریس میکرد و هم نوشتههای علمی این رشته را در زبان فارسی چه بهصورت تحقیقات تازۀ خودش، چه تصحیح متون پیشینیان دامنهدار ساخت. گزافه نیست اگر بگویم که دستکم یکصدهزار کیلومتر تنها من با او همنشین و همقدم بودهام، پیاده یا سواره (با هوا کار ندارم)، در ایران و سراسر فرنگ و سرزمینهای سند و آناتولی». [۱۰]
از آستارا تا استارآباد
یکی از نامیترین آثارِ تألیفی استاد منوچهر ستوده، مجموعۀ ۱۰ جلدی «از آستارا تا استارآباد» است. این اثر گرانسنگ میوه و نتیجۀ چند دهه پژوهش و کوهپیمایی و درهنوردی و این سو و آنسو رفتنهای استاد منوچهر ستوده در حد فاصل نوارِ ساحلی غرب تا شرق دریای مازندران است. این مجموعه دربردارندۀ عکسها، نقشهها و گزارشهای ارزشمندی است از طبیعت، اجتماع، تاریخ و فرهنگِ بخشی از ایران که در محدودۀ سه استان گیلان، مازندران و گلستان جای گرفته است.
جلد نخستِ این مجموعه که فراهم آمدنِ آن با زحمت و مرارت و صدالبته پشتکارِ عاشقانۀ منوچهر ستوده، ممکن شده، در سال ۱۳۴۹ منتشر شده است. استاد در مقدمۀ جلد نخستِ این کتاب که به آثار و بناهای تاریخی گیلان اختصاص دارد، بهزبان اشاره از بخشی از گرفتاریهای این تحقیق میدانیِ دامنهدار پرده برداشته و در اینباره نوشته است: «سه سال پیش که انجمن آثار ملّی به فکر افتاد، اطلاعاتی دربارۀ آثار باستانی و بناهای تاریخی حاشیۀ دریای خزر گردآوری و چاپ کند، قرعۀ فال به نام من دیوانه زدند و مرا مأمور انجام این کار کردند. نگارنده در تابستان همان سال به نواحی کوهستانی روی آورد و یکی دو ماه در دیلمان، کلاراستاق، نور، کجور و لاریجان به گردآوری و مطالب، عکسبرداری و نقشهکشی خواندن کتیبهها و سنگهای قبور قدیمی پرداخت. معلوم شد که اگر روزی این کار سامانی پذیرد و آنچه ننوشتهاند، نوشته شود، مثنوی هفتاد من کاغذ شود». [۱۱]
به هر روی منوچهر ستوده عزم جزم میکند و پای در راهِ کوهها، درهها و جنگلها مینهد. همچنان که خود نوشته است، «در این سفرها، همواره توفیق رفیقِ راه نبود. همینقدر بگویم که برخوردها، سوءظنها و محبتهای افراد، در ذهن نگارنده اثری محونشدنی برجای گذاشته است. یکی پیش میافتاد و به دورترین نقطه راهنماییم میکرد؛ یکی مرا تعزیهخوان میدانست؛ دیگری گنجگیر میخواند. چهارمی میگفت که برای خرید زیرخاکی آمده است. پنجمی مرا مأمور ادارۀ اوقاف میدید و از کمی زائر و نذر و نیاز مینالید؛ «هر کسی از ظنّ خود شد یار من». دو سه بار کار از گفت وگو به مجادله و مخاصمه کشید، به ژاندارمری محل پناه بردم و از معرفینامه و سفارشنامههایی که انجمن داده بود، استفاده کردم.
گاهی در حوش کار گرفتار بارندگی میشدم و از کار بازمیماندم. یک بار پس از باران خوردنِ فراوان، خود را به ماشین رساندم؛ سیلاب داخل اتاق و موتور آن شده بود و همین امر مرا دو سه روز معطل و سرگردان کرد. در سفری که به اتفاق مهندس پرویز فروزی برای نقشهبرداری به قلعه رودخان میرفتیم، از بالای پُلی چوبین که به عرض چهل سانتیمتر و به طول سی متر بود، با سر به داخل آب افتادم و غوطهای چند خوردم. آب در دوربین عکاسی اثر کرد و آن را از کار انداخت. دفتر بزرگ یادداشت هم روی آب میرفت که همراهان و رهنمایان آن را گرفتند. گرمای روزهای تابستان، نبودن آب گوارا و حملۀ حشرات گوناگون در شب، از گرفتاریهای جانفرسای جلگۀ گیلان است.
شرح این هجران و این خون جگر /// این زمان بگذار تا وقت دگر
با اینهمه نگارنده مدعی نیست کار مطالعه و بررسی خاک گیلان را از نظر آثار و بناهای تاریخی تمام کرده است...». [۱۲]
دریغا که استاد ستوده دیگر نیست؛ مردی که بیتردید البرز استوار دلتنگِ او است. با توجه به سالها بیابانگردی و کوه نوردی و جنگلرویهای پژوهشی استاد منوچهر ستوده و با در نظرگرفتنِ غربتِ کتاب و مطالعه در روزگار کنونی، پُربیراه نیست که اگر در وصف استاد منوچهر ستوده بگوییم و بنویسیم: مردی که بیابانها و کوهها و رودها و جنگلهای ایران او را بیشتر از مردم ایران میشناسند.
ارجاعها:
۱. «آشنایی با مصححان و محققان: منوچهر ستوده»؛ سخنرانی استادان منوچهر ستوده و ایرج افشار؛ مجله آینه میراث؛ پاییز ۱۳۷۷، شماره ۲؛ ص ۸۵.
۲. «استاد منوچهر ستوده»؛ محمدرضا شفیعی کدکنی؛ مجله بخارا؛ خرداد و تیر ۱۳۹۲، شماره ۹۳؛ ص ۳۳۸.
۳. «گفتوگو با دکتر منوچهر ستوده»؛ گفتوگوی ناصر افشارفر با استاد منوچهر ستوده؛ مجلۀ رشد آموزش تاریخ؛ پاییز ۱۳۸۶، شماره ۲۸؛ ص ۶.
۴. لت به معنی دامنه کمشیبِ کوه و دره است.
۵. غیرِ ایران و غیرِ ایرانی را «انیران» گویند (رک: لغتنامۀ دهخدا. «انیران»).
۶. محلوک یعنی مسوّده و سیاهه؛ هم به معنی چرکنویس و پیشنویس است و هم به معنی دستخط. مسکوک نیز یعنی سکه زده شده و مراد از آن، همان پولِ فلزی است. صُکوک نیز جمع صَک است و به معنی سند و چِک و حواله و قباله.
۷. از ریشه «نَقر» است و به معنی کَندهشده و کندهکاری شده. در اینجا منظور از منقور، چیزهای حکاکیشده، همچون کتیبههای سنگی است.
۸. «آشنایی با مصححان و محققان: منوچهر ستوده»؛ سخنرانی استادان منوچهر ستوده و ایرج افشار؛ مجلۀ آینۀ میراث؛ پاییز ۱۳۷۷، شماره ۲؛ ص ۸۱ و ۸۲.
۹. نام کتابی است تاریخی و به نثر متکلّف از شرفالدین عبدالله بن فضلالله شیرازی معروف به وصّاف الحضره که آن را در سال ۶۹۷ هجری قمری در تاریخ ایلخانان مغول نگاشته است.
۱۰. همان. ص ۸۲ و ۸۳.
۱۱. «از آستارا تا استارآباد»؛ منوچهر ستوده؛ تهران: انجمن آثار ملّی؛ ۱۳۴۹؛ ج ۱، ص یک.
۱۲. همان. ص دو و سه.