کیفیت پایین:
کیفیت خوب:
عصر ایران؛ محسن ظهوری ـ نوروز مشهورترین شادمانی ایرانیان است؛ شادمانی؟ جشنی است کهن، آئینی بهجا مانده از سالیان دور برای آمدن سال جدید. جشنی که امروز در ۱۶ کشور جهان برگزار میشود. شادی آمدن سال جدید. شادی؟
شادمانی در گذشتههای دور امری واجب بوده. نه اینکه ایرانیان باستان همیشه شاد بودهاند و دور از غم، اما شادی را جزئی از زندگی میدانستند. جشن و پایکوبی را نه کاری بیفایده، که محترم میشمردند. معتقد به اینکه آدمی نه فقط به سلامت تن که به سالم ماندن روان هم نیاز دارد. باید شادی کند تا بتواند غم را دور کرده و زندگی را دوام بیاورد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بیشتر ببینید:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نوروزی که از اجداد ما برایمان به جا مانده، تنها یک نمونه از جشنهای آئینیشان است. از معدود جشنهای باستانی که امروز در سرتاسر کشور برگزار میشود؛ البته یلدا را هم داریم که دورهمی و خوشگذرانی است در بلندترین شب سال، یعنی آخرین روز آذرماه و رسیدن زمستان. و «چهارشنبه سوری» را، که وداع با زمستان است و برافروختن آتش به نشانه گرما و نور. گرچه امروز رسمی خطرناک شده و باید کمی آن را بهسازی کرد.
اما جشنهای ایران باستان به همین سه آئین خلاصه نمیشوند؛ برخی از آنها هنوز هم در برخی از نقاط ایران زنده ماندهاند و شادی و شادمانی را میتوان در آن دید؛ مثلا «نوروزبل» در گیلان؛ مراسمی شاد که نوید آمدن سال تازه است و آن را مطابق با گاهشماری دیلمی در اواسط تابستان برگزار میکنند؛ آتشی میافروزند و شادمان و هلهلهکنان تا فصل کوچ دامداران آغاز شود.
کمی آنطرفتر در مازندران؛ «تیرماسیزده شو» را داریم که نمایشی است شاد از آئینی کهن. رسمی است که با «گاهشماری تبری» در اواسط آبانماه برگزار میشود برای زایایی و تندرستی. فردی بهنام «لال» که حق حرف زدن ندارد، با ترکهداران همراهش به در خانههای روستایی رفته، اهالی را با ترکهای نوازش میکنند تا تندرست و سالم بمانند.
در همین سرزمین سرسبز، در حاشیه جنوب دریای خزر، آداب کهنی بهجامانده که کمکم رو به فراموشی میروند؛ اجرای نمایش «عروسگولی» یا همان عروس گلها که نوید آمدن بهار است و «عید مردگان» که کشتی گرفتن است و دورهمی در قبرستان برای یادآوری اموات.
آنسوی ایران در ساحل خلیج فارس هم ردپای آئینهای کهن دیده میشود؛ مثلا «نوروزصیاد» در اواخر تابستان، که برای اهالی روستای «سَلخ»ِ قشم، قدردانی از دریاست؛ روزی که طبق تقویم کهن خود، باید صید را متوقف کرده، به دریا استراحت دهند و خودشان شکرگذار نعمتهای به دست آمده از صیادی باشند. تن به آب بزنند و نمایشی اجرا کنند از بیدار شدن دیوهای خشمگین و همراه کردن آنها با خود.
«نوروزصیاد» تنها یک نمونه از آئینهای بهجامانده در جنوب ایران است؛ میتوان «گِرگِشو» را در برخی مناطقش دید که گذشتهای طولانی دارد و حالا زمان برگزاریاش در نیمه ماه رمضان ثابت مانده. کودکانی شاد و سرخوش با کیسههای در دست به در خانه همسایهها رفته و شیرینی و عیدی میگیرند. شبیه رسم قدیمی «قاشقزنی» پس از پایان چهارشنبهسوری که حالا کمتر اجرا میشود.
برشمردن جشنهای کهن ایرانیان که در میان برخی اقوام هنوز زنده مانده، خود گزارش بلند و مفصلی میشود؛ هنوز آئینهای کهن «بارانخواهی» با تنوع زیاد در میان مردمان ایران دیده میشود. هنوز داغ مرگ سیاوش و شادی کشتن ضحاک را میتوان در بعضی رسوم اقوام یافت. هنوز عربهای خوزستان رسم قهوهخوری با دله را زنده نگه داشتهاند و رقص و آوازهای کهن و بومی در میان اقوام اندک نفسی میکشند، «تکمگردانی» در میان ترکهای ایران کمابیش زنده است و بادبانکشی در لافت اجرا میشود، اما در گذر این سالها آئینهای ملی زیادی از یادها رفته. جشنهایی که نه مختص به یک منطقه خاص بلکه در کل سرزمین ایران باستان برگزار میشد.
«جشن سده» مشهورترین آنهاست که حالا در حدی محدود زنده مانده. جشنی که روز ۱۰ بهمنماه با برافروختن آتشی برگزار میشود تا در دل سرمای زمستان نوید زندگی را هلهله کنند. آئینی که در روزگاران دور مثل نوروز و یلدا همهگیر بود و برپایی آن از یاد کسی نمیرفت.
همچون «مهرگان» که برگزاری آن در شروع پاییز است و هنوز هم برخی به آن پایبندند؛ البته نه مثل گذشته که در هر خانهای خوانی گسترده میشد و مردمان جامههای ارغوانی به تن میکردند و همهجا را با گل میآراستند و شادی میکردند.
یا جشن «تیرگان» که گفتهاند در گرامیداشت «تیشتر» ایزد باران است و پیروزی او بر «اپوش» دیو خشکسالی. جشنی در ستایش از آب که با آبپاشی هم همراه بوده و به باد سپردن ریسمانهایی که آرزوها بر آن گفته میشد تا برآورده شوند.
ایرانیان به جشن و پایکوبی پایبند بودند. برای همین هر ماه جشنی ملی برگزار میشده و در کنار آن، جشنها و آئینهای مختلف داشتهاند؛ جدای از نوروز و مهرگان و تیرگان که گفتیم، ۹ ماه دیگر سال هم جشنی متناسب با نام خود داشته که هر سال برگزار میشده.
جشنهای گاهنبار را هم که به این فهرست اضافه کنیم، میفهمیم که میزان برگزاری جشنها در گذشته بیش از اینهایی است که برشمردیم. گاهنبار در اعتقاد ایرانیان، شش روزی بوده که خداوند عالم را آفرید و گرامیداشت هر روز آن که چند شبانهروز جشن بوده، در یکی از ماههای سال برگزار میشد. جشنهایی که تقریبا اثری از آنها در میان عموم مردم نمانده. طبیعی هم هست؛ روزگار میگذرد و آداب و آئینها تغییر پیدا میکنند و سنتها و رسمها از یاد میروند. اما اینکه چرا جشن و شادی از یاد ما رفته، چیزی است که نیازمند یادآوری است. احتمالا دورانهای سخت تاریخی یکی از علتهای محو شدن شادی در میان ماست اما آیا حذف شادی از زندگیمان بیضرر بوده؟
نوروز در تمام این سالها با همه مرارتها و سختیها زنده مانده تا کمی شادی به زندگی ما بیاید. در روزگار سخت، خنده و شادی عجیب است ولی به چرک مینشیند خنده اگر رهایش نکنیم.
«به چرک مینشیند
خنده
به نوارِ زخمبندیاش ار
ببندی.
رهایش کن
رهایش کن
اگر چند
قیلولهی دیو
آشفته میشود.» / احمد شاملو
مانند تزريق خون به تن بيجان يك مرده!