هیچکس نمیتواند تمام اطلاعات مورد نیاز را برای اینکه شهروندی مطلع در کشوری دموکراتیک باشد، خودش دست اول به دست آورد. بیشتر مردم اطلاعات خود را از رسانههای جمعی میگیرند: روزنامه، رادیو و تلویزیون و وبسایتها. تردیدی نیست که نقش شبکههای اجتماعی هم روز به روز مهمتر میشود.
به گزارش بی بی سی؛ رسانههای جمعی به نحوی موثر میتوانند تعیین کنند که شهروندان به چه موضوعهایی فکر کنند (بخصوص اگر شهروندان منبع دیگری برای اطلاعات نداشته باشند) و هم میتوانند بر اینکه مردم چگونه به این موضوعها فکر کنند تاثیر بگذارند.
دموکراسی برای اینکه خوب عمل کند به رسانههای جمعی هشیار و شجاعی نیاز دارد که آماده باشند کسانی را که اعمال قدرت میکنند به چالش بکشند.
اما اگر برخلاف ادعای رسانههای جمعی که میگویند مستقلند و دولت بر آنها کنترل ندارد، نیروهایی قوی وجود داشته باشند و سبب تولید اخباری شوند که تقریبا همیشه به نفع قدرتمندان و ثروتمندان داخل و خارج دولت باشد چه؟
این موضوع کتابی است که در سال ۱۹۸۸ دو استاد دانشگاه در آمریکا، ادوارد هرمن و نوآم چامسکی، نوشتند به نام مهندسی اجماع.
نظریه این دو نویسنده بر اساس توطئههای افراد صاحب قدرت یا "توهم توطئه" نیست بلکه بیشتر "تحلیل بازار آزاد" است. آنها این بحث را پیش میکشند که نیروهایی وجود دارند مثل نیروهای اقتصادی که به تولیداتی یا به عبارت دقیقتر اخباری منجر میشوند که اکثریت قریب به اتفاق آنها به نفع ثروتمندان و قدرتمندان است.
این دو نویسنده این نیروها را "صافی" یا "فیلتر" خواندند و پنج فیلتر را شناسایی کردند.
به عقیده هرمن و چامسکی، "سیستمی با هدایت بازار" وجود دارد که دولتها، مالکان شرکتهای بزرگ، صاحبان و مدیران ارشد رسانهها و شرکتهای روابط عمومی و دیگران بر اساس آن برای شکل دادن به اخبار اقدام میکنند.
البته تمام رسانهها یکدست نیستند. گاهی دولتها و دیگر قدرتمندان هم هدف حمله رسانهها قرار میگیرند اما این حملهها به موضوعات اساسی که به بنیاد قدرت آنها برمیگردد نمیپردازد. مثلا ممکن است رسانهها درباره یک میلیاردر بخصوص که در پرداخت مالیات تقلب کرده سروصدا کنند اما کاری مناسب انجام نمیدهند که روشن کند عوامل سیستماتیک اینکه ابرثروتمندان اینقدر کم مالیات میدهند چیست.
این سوگیریها اشکال زیادی دارند و اغلب تشخیص آنها سخت است. یکی از قویترین ابزارهای سوگیری، حذف یک موضوع یا خبر یا انداختن فکتهای مهم آن است. یک راه دیگر "قالببندی" موضوع است: "خوب، بد، غمانگیز یا تقصیر هیچکس نیست." یا اینکه اصلا به زمینه موضوع اشاره نشود، یا در نحوه انتخاب موضوع، یا بارها تکرار کردن یک موضوع. یا با انتخاب کلماتی مثل اینکه دشمن "بزدل و بیمقدار" است اما رئیس ما "شجاع و مصمم". یا در جای انعکاس موضوع، در صفحه اول یا در سرخط خبرها یا در اعماق روزنامه یا بخش خبری. یا در انتخاب کارشناس یا اندیشکده برای اظهار نظر، یا با تاکید، لحن یا ریزهکاری. یا دلسوزی برای برخی قربانیان اما نه برای همه آنها. یا با پوشش مکرر، برجسته و احساساتی یک موضوع خاص. یا با عدم پوشش مستمر یا کماهمیت شمردن یک موضوع یا از خیلی راههای دیگر.
مایکل پِرَنتی نویسنده آمریکایی میگوید: "گاهی رسانه خود را وقف تیره و تار کردن واقعیت میکند، درد و رنج مردم و نابرابری اجتماعی را محو میکند. در این واقعیت خاموش، رسانه میتواند آنهایی که صدایشان را برای عدالت اجتماعی و طبقاتی زیاد بلند میکنند گوشخراش جلوه دهد."
هرمن و چامسکی در باره سوگیری خبرنگاران این بحث را مطرح میکنند که این سوگیری نیمهناخودآگاه است. برای خبرنگاران آسان است خود را قانع کنند که کاملا بر اساس عینیتها عمل میکنند."
به عقیده آنها فقط خبرنگارانی به کار گرفته میشوند که احتمال میرود آنچه را سازمان خبری میخواهد تولید کنند. بعد هم آنها بسرعت یاد میگیرند چه اطلاعاتی را باید گزارش کنند. وقتی خبرنگاری میگوید هیچکس به او نمیگوید چه بگوید، معمولا حرفش درست است. هرمن و چامسکی میگویند: "سانسور عمدتا خودسانسوری خبرنگاران و گزارشگران است." کسانی که آنچه را مناسب است درونی و بر اساس آن عمل نمیکنند، "بیمسئولیت" قلمداد میشوند و بعید است زیاد دوام بیاورند.
اندرو مار یکی ار برجستهترین مصاحبهکنندگان در بریتانیا در سال ۱۹۹۶ در مصاحبهای از نوآم چامسکی پرسید از کجا میداند که او خودسانسوری میکند. چامسکی پاسخ داد: "من یقین دارم که خودسانسوری نمیکنی. من مطمئنم که هر چه را میگویی باور داری. من میگویم اگر اعتقاد دیگری داشتی جایی که الان نشستهای نبودی."
هرمن و چامسکی در کتاب خود برای نشان دادن سوگیری سیستماتیک رسانهها سعی وافری میکنند و بیشترِ کتاب مهندسی اجماع شرح دقیق رخدادهای مهم دهه قبلی است و مقایسه آنها با پوشششان در رسانههای جمعی و مطرح آمریکا.
ذکر جزئیات کار هرمن و چامسکی در این مطلب مقدور نیست اما برای مثال فقر در کشوری ثروتمند مثل بریتانیا را در نظر بگیرید. میلیونها نفر در بریتانیا در فقر زندگی میکنند اما بیشتر مردم از ابعاد، واقعیت و ریشههای آن بیاطلاعند: فقرا دور از چشم و ذهناند. رسانههای جمعی بندرت به این موضوع میپردازند و هیچگاه آن را برجسته نمیکنند. این همان سوگیری از راه حذف است.
هرمن و چامسکی پنج صافی یا فیلتر رسانهای را اینگونه توصیف میکنند:
1- مالکیت
2- تبلیغات و آگهی
3- وابستگی به اطلاعات
4- گلولهباران
5- ضدیت با کمونیسم (که این نیاز به بروزرسانی دارد)
مالکیت
هرمن و چامسکی در سال ۱۹۸۸ مالکیت رسانههای آمریکا را بررسی کردند. نتیجه اینکه مالکیت رسانههای مهم آمریکا یا در اختیار شرکتهای بزرگ پرسرمایه بود یا افراد و خانوادههایی با ثروت استثنایی.
در بریتانیا هم وضعیت مشابه است. در سال ۱۹۸۸ در آمریکا روپرت مُرداک تاثیرگذارترین مالک رسانهای بود و در حال حاضر هم بانفوذترین مالک رسانه در بریتانیاست.
جورج ارول در سال ۱۹۳۷ در همین باره نوشت: "مالک [بیشتر] مطبوعات بریتانیا مردانی هستند که تمام انگیزهها را دارند برای اینکه در موضوعات مهم و خاص صادق نباشند."
اگر مالک یک رسانه خبری یک فرد یا شرکت ثروتمند یا زیر فشار دولت باشد، کسانی که در این رسانهها کار میکنند دستکم باید حواسشان به این باشد از بعضی موضوعاتی که ممکن است باعث ناراحتی مالک یا دولت شود پرهیز کنند یا آنها را کماهمیت جلوه دهند.
آگهیدهندگان
سود اکثریت قریب به اتفاق رسانهها از پولی که مردم برای تولیداتشان میدهند نیست بلکه از آگهی است (بجز رسانههایی که آگهی نمیگیرند). این باعث میشود آگهیدهندگان تسلط زیادی بر رسانهها داشته باشند.
هانن سوآفر که در قرن گذشته روزنامهنگاری سرشناسی در بریتانیا بود، گفته بود: "آزادی مطبوعات بریتانیا یعنی چاپ تعصبهای مالک رسانه تا جایی که باعث اعتراض آگهیدهندگان نشود."
پیتر اُبورن تحلیلگر سیاسی بسیار مورد احترام روزنامه تلگراف بریتانیا در سال ۲۰۱۵ استعفا داد در اعتراض به اینکه پوشش این روزنامه از بحران بانکی جهانی، تحریفشده بوده چون بانک اچاسبیسی یکی از آگهیدهندگان اصلی آن بود.
بسیاری از آگهیدهندگان، مثلا آنها که برای شرکتهای نفتی، خودروسازی یا بانکهایی که صنایع سوختهای فسیلی را تامین مالی میکنند کار میکنند، نمیخواهند رسانهها درباره بحران گرم شدن کره زمین صحبت کنند. میتوان مشاهده کرد که رسانهها این موضوع را کماهمیت جلوه میدهند.
وابستگی به اطلاعات
برای بسیاری خبرنگاران دشوار و حتی غیرممکن است که بتوانند کارشان را بدون ارتباط خوب با یک نهاد صاحب قدرت که دربارهاش گزارش میدهند انجام دهند، خواه وزارتخانه دولتی باشد خواه شورای محلهای در شهر یا یک شرکت عظیم. آنها به جریان مستمر خبر نیاز دارند، بشکل بیانیه برای رسانهها (press release) یا توضیح "بدون ثبت و ضبط" (off the record).
بنابراین برای رسانهها آسان نیست، چه برسد به یک نفر، که بخواهد همان نهاد را به دروغگویی یا فساد مالی متهم کند. بازتاب چشمگیر دیدگاههای منابعی هم که در ضدیت با آن نهاد هستند آسان نیست
گلولهباران
گلولهباران واکنش منفی به خروجی یک رسانه است به اشکال مختلف"، ایمیل، تلفن، طومار، شکایت به سیاستمداران یا تهدید به شکایت از تهمت و افترا.
گلولهباران ممکن است واکنش خودجوش یک فرد باشد ولی میتواند نتیجه یک کارزار سازمانیافته هم باشد. افراد و نهادهای صاحب قدرت میتوانند گلولهباران عظیمی راه بیندازند. گلولهباران میتواند در تغییر دادن پوشش رسانهای بسیار موثر باشد.
ضدیت با کمونیسم
هرمن و چامسکی در سال ۱۹۸۸ نوشتند که "یک جو فرهنگی هست که در آن مذهب غالب، ضدیت با کمونیسم است" و مردم "از ترس متهم و مجازات شدن به جرم کفرورزی به مذهب ملی، فلج شدهاند."
پس از پایان جنگ سرد، ضدیت با کمونیسم اکنون دیگر نیروی موثری نیست اما باورهایی هستند که ممکن است با حمایت طبقه حاکم تبدیل به "مذهب ملی" شوند مثل باور به برتری "ارزشهای غربی". آنها که به خود جرات دهند با این باورها مخالفت کنند در معرض این هستند که پشتکرده به میهن و خطرناک یا حتی بدتر تصویر شوند؛ راهی بسیار موثر برای اطمینان از خودسانسوری.
به عقیده هرمن و چامسکی، "ماده خام از این پنج صافی میگذرد تا فقط بقایای بهداشتی آن مناسب انتشار شوند."
چاپ و پخش هرروزه این "بقایای بهداشتی"، بر سر سلطه اقتصادی، اجتماعی و سیاسی گروههای حاکم، اجماعی را مهندسی میکند که دموکراسی را ضعیف میکند.