عباس عبدی در شهرآرا نوشت: از ابتدای انقلاب تا کنون به علت ناکارآمدی ساختار اقتصادی، بویژه نظام بانکی، مردم چندین بار درگیر مشارکتهای مالی و اقتصادی زیانباری شدهاند و متاسفانه به نظر میرسد این وضع همچنان ادامه دارد. اولین بار شرکتهای مضاربهای آمدند. بانکها در شرایط تورمی بالا، سود اندکی میدادند و مردم صاحب پسانداز، زیان میکردند. پول مردم در بانکها به تولیدکنندگان عادی تخصیص نمییافت و به صورت دستوری توزیع میشد، لذا برخی شرکتها و افراد مستقیماً دست به دامن مردم شدند و با یک کلاهبرداری شرعی با استفاده از عقد مضاربه سود ماهانه ۲ تا ۳ درصد را به مردم وعده دادند و مردم هم با گرفتن سود ماهانه وارد این بازار شدند ولی طولی نکشید که به علل گوناگون و روشن (مشهور به کلاهبرداری پانزی) ناتوان از پرداخت شدند و سرمایههای بسیاری از مردم سوخت شد.
چند سال بعد بازی مبتذلتر و حتی احمقانهتر هرمیها اوج گرفت که عقل متعارف هم میفهمید که این کلاهبرداری و کلک است، ولی صدها هزار و شاید میلیونها نفر درگیر این کار شدند تا بلکه از این راه پول مفتی را به جیب بزنند؛ البته همانطور که انتظار میرفت، پولشان رفت که رفت.
طولی نکشید که این بار با حمایت بخشی از اصولگرایان حاکم بویژه در مشهد ماجرای موسسات اعتباری پیش آمد که ابعاد بسیار بزرگتری نسبت به موارد قبلی داشت. بانکی شدن امور و سودهای کلان آن و ضرورت پولشویی و... ریشه گسترش موسسات اعتباری بود. دولت احمدینژاد آنان را تقویت کرد. در مدت بسیار کوتاهی، بعضی از آنها صدها دفتر و دستک راه انداختند که تاریخ آن شنیدنی است. (به کتاب اقتصاد سیاسی صندوقهای قرضالحسنه و موسسات اعتباری نوشته بهمن امویی مراجعه کنید)
بزرگترین کلاهبرداری مالی را با عناوین مقدس آغاز کردند و بر اساس برخی برآوردها تا حدود ۲۵ درصد نقدینگی کشور را در سیطره خود در آوردند. بعد هم که کارشان گره خورد، دولت تصمیم به برچیدن بساط آنها گرفت، دهها هزار میلیارد تومان هزینه روی دست مردم گذاشت، که یکی از عوامل اصلی رشد تورم و قیمت ارز در سال ۹۶ بود. خسارت آنها را ناحوانمردانه از جیب مردم پرداختند.
اکنون نیز به بورس رسیدهایم. موردی که بسیار عجیب است. و کسی متوجه نشد چرا دولتیها و مقامات حکومتی مردم را تشویق به سرمایهگذاری در بوس کردند؟ و اینکه مردم چرا به این توصیه گوش کردند یا مدعی هستند که گوش کردهاند؟ بورسی که برخلاف تمام اصول منطقی در اقتصاد، شاخص آن چون آسانسور بالا میرفت در حالی که کشور در وضعیت رکود اقتصادی و رشد منفی بود!!
آنچه که در همه این موارد مشاهده میشود، فقدان ضوابط روشن برای شکلگیری یک نهاد اقتصادی و نظارت بر آن است. تا هنگامی که سیاستهای اقتصادی بر مدار شخصی، غیر علمی و باری به هر جهت و براساس منافع کوتاهمدت تنظیم شود، با همین وضعیت مواجه هستیم.
بورس امری تخصصی است و باید از طریق کارگزاران و با مشاوره با آنان خرید و فروش شود، ولی اکنون کارگزاریها در بسیاری از خرید و فروشها عملاً به حاشیه رفتهاند. خریداران و فروشندگان فقط درصدی را به حساب آنان واریز میکنند، و کارگزاران نیز سود کلان میبرند، بدون اینکه مسئولیتی در معاملات بورسی داشته باشند، چون صاحبان سهام از فلان روستا و زیر درخت چنار دور هم نشستهاند و سهام خرید فروش میکنند!
ابتذال بورس در ایران از آنجا آغاز میشود که فاقد استقلال است. اگر استقلال داشت نیازی به دخالت دولت نبود. اگر استقلال داشت، نظام نظارتی آن درست عمل میکرد و اجازه نمیداد که شاخص آن حبابوار بالا برود و امروز مجبور شوند با دستکاری از نوع دیگری پایین آورند.
مسأله اصلی در ایران فقدان استقلال نهادی در هر حوزهای است. همه نهادها به نحوی شدید متأثر از قدرت هستند و قادر به انجام وظایف خود بطور حرفهای و مستقل نیستند.
روندی که از مضاربهایها آغاز شده است، تا بورس فعلی ادامه یافته است. با تورم ۴۰ درصد و بیشتر و سود بانکی زیر ۱۵ درصد، و نظام بانکی فاسد و رانتی، نتیجهای بهتر از این در انتظار اقتصاد و مردم نیست.