۱۲ بهمن ۱۴۰۳
به روز شده در: ۱۲ بهمن ۱۴۰۳ - ۲۳:۴۴
کد خبر ۷۶۵۹۳۹
تاریخ انتشار: ۰۳:۲۶ - ۳۰-۱۰-۱۳۹۹
کد ۷۶۵۹۳۹
انتشار: ۰۳:۲۶ - ۳۰-۱۰-۱۳۹۹

داستان کودکانه جدید/ قصه بزغاله خجالتی

داستان کودکانه جدید/ قصه بزغاله خجالتیتوی یک گله بز، یه بزغاله خجالتی بود که خیلی آروم و سر به زیر بود. وقتی همه بزغاله ها بازی و سر و صدا راه می انداختند اون فقط  یک گوشه می ایستاد و نگاه می کرد.

وقتی گله بزغاله ها به یه برکه ی آب می رسید، بزغاله های شاد و شیطون برای خوردن آب می دویدند سمت برکه و حسابی آب می خوردند و آب بازی می کردند.

اما بزغاله ی خجالتی اینقدر صبر می کرد تا همه بزغاله ها از کنار برکه برن بعد خودش تنهایی بره آب بخوره. بعضی وقتا از بس دیر می کرد، گله به سمت دهکده به راه می آفتاد و اون دیگه وقت آب خوردن رو از دست می داد. این جوری اون خیلی خودشو اذیت می کرد.

چوپان مهربان گله بارها و بارها به بزغاله خجالتی گفته بود که باید رفتارشو عوض کند. اما بزغاله خجالتی هیچ جوابی نمی داد و باز هم همان خجالتی رفتار می کرد.

یک روز صبح وقتی گله می خواست برای چرا به دشت و صحرا برود، بزغاله ی خجالتی موقع رفتن زمین خورد و یکم پاش درد گرفت. به همین خاطر نتونست مثل هر روز خودشو به گله برساند. اون توی خانه جا ماند اما خجالت می کشید که صدا بزنه من جا ماندم صبر کنید تا منم برسم. وقتی به نزدیک در رسید دید که همه رفتند و تنها توی خانه مانده. اینجوری مجبور بود تا شب تنها و گرسنه بماند.

چوپان گله در طول راه متوجه شد که بزغاله خجالتی با آنها نیامده، به خاطر همین سگ گله را فرستاد تا به خانه برگرده و بزغاله را با خودش بیاورد. اما اول درگوش سگ  یک چیزهایی گفت و بعد آن را راهی خانه کرد.

سگ گله به خانه برگشت و یک گوشه گرفت خوابید. بزغاله خجالتی دل تو دلش نبود. باخودش فکر می کرد مگه سگ گله به خاطر اون برنگشته، پس حالا چرا گرفته خوابیده. دلش می خواست با او حرف بزند اما خجالت می کشید. یک کم اطراف آن راه رفت و منتظر ماند، اما سگ اهمیتی نمی داد. بلاخره صبر او سر آمد و رفت جلو و به سگ گفت ببخشید من امروز جا ماندم می شه من رو ببرید به گله برسانید؟ سگ خندید و گفت البته که می شه. اما من تند تند می رم می تونی بهم برسی؟

چوپان مهربان چشم به جاده دوخته بود و منتظر آنها بود که یک دفعه دید بزغاله خجالتی دارد می دود و می آید و سگ گله هم با کمی فاصله پشت سرش می آید مثل اینکه با هم دوست شده بودند. آنها با هم  حرف می زدن و می خندیدن.

چوپان گله لبخندی زد و گفت امیدوارم بزغاله خجالتی همین طور ادامه بده تا یک بزغاله شاد و شنگول شود.

ارسال به دوستان
بلیط هواپیما فلای تودی
آهن پرایس
۲ دقیقه برای یک سس شگفت‌ انگیز طرز تهیه شامی کباب لرستان (شامی کَوو) خوشمزه و لذیذ(+عکس) ۷ راهکار ذهنی برای بهبود کیفیت کار ۱۰نشانه که اثبات می‌کند شما یک «درون‌گرا» با «روحی زیبا» هستید + روش‌های محافظت از خودتان در برابر بدخواهان از تخت جمشید تا طاق بستان ؛ ردپای جشن سده در آثار باستانی ایران(+عکس) تکنیک‌ هایی از فلسفه ژاپنی برای غلبه بر «تنبلی» سفر به دنیای قدیم؛ منظره‌های شهر «نیویورک» در 150 سال قبل (+عکس) ۴ وسیله عجیب که باور نمی‌کنید فورد تولید کرده باشد(+عکس) آش جوشواره بجنورد؛ آشی لذیذ با طمعی شبیه به راویولی ایتالیایی سال ۱۲۹۲؛ وقتی احمدشاه برای اولین بار هواپیما دید (+عکس) زشت‌ترین خودروهای تاریخ که در بازار آمریکا عرضه شدند(+عکس) «پادشکنندگی» چیست و چگونه ما را در زندگی «ضدضربه» می‌کند؟ خوشه بادمجان نیست/ همه چیز در مورد کشت و شرایط رشد بلندترین انگور دنیا (انگور قطره ماه) طرز تهیه خاگینه با ماست + فوت و فن چطور با چغندر برگر درست کنیم؟ + فوت و فن