روزنامه اعتماد در مطلبی با عنوان« فراتر از ثبت احوال شخصی» به قلم عباس عبدی این گونه آورده است:
امروز سوم دیماه روز ملی ثبت احوال است. نهادی که ۱۰۲ سال پیش در چنین روزی با صدور اولین شناسنامه به نام خانم فاطمه ایرانی آغاز به کار کرد.
این یکی از قدیمیترین ادارات دولتی است که جهت انجام یک وظیفه عام و ضروری در دنیای متمدن که به همه مردم خدمت میدهد، در ایران آغاز به کار کرده است.
با توجه به ضعف آمار و اطلاعات در جامعه ایران نیاز به این نهاد ضروریتر مینمود. جامعهای که به طور معمول از ثبات بلندمدت و پایدار سیاسی و در نتیجه مرکزیت و پایتختی ثابت برخوردار نبود تا نهادهای اداری از جمله ثبت و ضبط آمار در آن قوام بگیرد.
بیثباتی در حدی بود که حتی در مقطعی از زمان پایتخت کشور به داخل چادرهای متحرک نادرشاه محدود میشد و نظام سیاسی آن نیز بسیار سیال و شناور بود و در چنین ساختاری تولید و حفظ آمار و اطلاعات منتفی است. از این رو تاسیس ثبت احوال نه فقط آغاز هویت دادن شخصی به یکایک ایرانیان بلکه سرآغاز ثبت و ضبط آمار نیز بود که اقدام مفید و لازمی محسوب میشد.
ثبت احوال به جز انجام وظیفه اصلی خود که ثبت امور چهارگانه تولد، فوت، ازدواج و طلاق و نیز صدور اوراق شناسایی و رسمی آنها است، آمار و اطلاعات آن نیز میتواند مفید فایده واقع شود. آمار وقایع چهارگانه و تحولات آن، آمار و اطلاعات نامگذاری و جزییات آماری برحسب مناطق کشور نکات بسیار مهمی خواهند داشت، اگر استفاده کنیم.
بیایید به ۵۰ سال پیش برویم. تئوری نوسازی و به حاشیه رفتن دین در اثر توسعه اجتماعی، ازجمله دیدگاههای غالب آن زمان بود. این دیدگاه چنان بر ذهن مدیران و برنامهریزان کشور غلبه داشت که جز آن تصوری از آینده نداشتند. هنگامی که نتایج پیمایش ارزشها و نگرشهای اجتماعی ایرانیان از طرف دکتر علی اسدی و مجید تهرانیان منتشر شد. این دیدگاه آماده ضربه خوردن بود، ولی خیلی سریع افرادی که میخواستند چشم خود را بر واقعیت ببندند اعلام کردند که اینها نتایج افکارسنجی است و اعتبار ندارد.
نتایج این پیمایش و تحلیلهای جانبی آن را با همکاری آقای دکتر گودرزی در کتاب «صدایی که شنیده نشد» منتشر کردهایم. بیایید آن پیمایش را به کنار بگذاریم. اگر آن زمان کسانی پیدا میشدند و اسامی کودکان متولد شده تهران را تجزیه و تحلیل میکردند، به چه نتیجهای دست مییافتند؟
تهران به عنوان شهری که توسعهیافتهترین منطقه کشور بود و جریان نوسازی بیش از هر جای دیگری در آن رواج داشت. در اینجا فقط بار فرهنگ اسلامی و ملی را برای نامهای انتخابی کودکان در فاصله ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۶ ذکر میکنم. درصد نامهای ملی پسران که در سال ۱۳۴۶ نزدیک به ۱۶ درصد کل نامهای انتخابی بود، در سال ۱۳۵۶ به زیر ۶ درصد رسید. همچنین اسامی مذهبی پسران که در سال ۱۳۴۶ حدود ۷۰ درصد است، در سال ۱۳۵۶ به حدود ۸۰ درصد میرسد. این آمار برای فهم تحول فرهنگی و ارزشی آن روز جامعه ایران کافی بود تا مسوولان امر را متوجه کند که در سیاستهای خود تجدید نظر کنند.
من هیچ پژوهشی درباره نامگذاری کودکان در ایران که پیش از انقلاب انجام شده باشد را تاکنون ندیدهام. این منبع بزرگ اطلاعات بود که آن حکومت خود را در استفاده از آن محروم کرد. این تحول را حتی در انتخاب نامهای با ریشه عربی و مقایسه آن با نامهای با ریشه فارسی نیز میتوانستند ببینند. این فرآیند در حالی رخ داده بود که هم جامعه در حال نوسازی بود و هم حکومت چهار اسب در جهت رشد ملیگرایی و تضعیف دین حرکت میکرد.
چطور است که به ماجرای امروز نگاهی بیندازیم؟ مدیریتی در جهت مخالف با ارزشهای رسمی پیش از انقلاب در حال فعالیت و سیاستگذاری است. اسامی اسلامی پسران متولد تهران که در سال ۱۳۶۱ به اوج خود یعنی حدود ۸۴ درصد کل نامها رسیده بود، طی کمتر از یک دهه در سال ۱۳۷۲ به حدود ۶۳ درصد رسید و در سال ۱۳۹۴ به حدود ۵۴ درصد رسیده است و این از کف این رقم در حکومت پیش نیز بسیار کمتر است. این روند کاهشی همچنان ادامه داشته است.
در مقابل اسامی ملی پسران متولد تهران از رقم ۸ درصد در سال ۱۳۷۵ به ۲۱ درصد در سال ۱۳۹۴ افزایش یافته که از بیشترین رقم مشابه پیش از انقلاب بزرگتر است.
متاسفانه برخی آمارهای ناشی از واقعیت را میتوان با خودفریبی نادیده گرفت. مثل نادیده گرفتن نتایج مذکور در پیمایش سال ۱۳۵۳ و اکنون هم به جز پیمایشها، نمونههای دیگری هم هست که نادیده گرفته میشود. از جمله افزایش دنبالکنندگان صفحه اینستاگرام کنفدراسیون فوتبال آسیا که در پی اعلام گزارشگری آقای فردوسیپور رخ داد و طرفداران مدیریت کنونی این رسانه به راحتی با خودفریبی اعلام کردند که این افزایشها جعلی و ناشی از روابط است.
ولی آمار نامگذاری را که دیگر نمیتوان جعلی دانست. تحولات نامگذاری بسیار روشن است. به نظرم عمق تحولات حتی بیش از چیزی است که در آمار رسمی دیده میشود. دلایلم را جداگانه باید بگویم؛ مدیریت کلان کشور حداقل باید به این نتایج توجه کند. نمیتوان همواره وضعیت را ناشی از تقصیر و بدذاتی این و آن معرفی کرد.
در پایان باید اظهار امیدواری کرد که دادههای ثبت احوال که از معتبرترین دادههای کشور است به سادگی در اختیار پژوهشگران قرار بگیرد. از پژوهش هیچ کس زیان نمیکند. پژوهش موجب آگاهی و بصیرت میشود و بصیرت ما را به یکدیگر نزدیک میکند و نه دور.