۰۳ دی ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۳ دی ۱۴۰۳ - ۰۳:۳۰
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۷۵۶۱۵۰
تاریخ انتشار: ۱۲:۵۶ - ۲۵-۰۸-۱۳۹۹
کد ۷۵۶۱۵۰
انتشار: ۱۲:۵۶ - ۲۵-۰۸-۱۳۹۹
چگونه می‌توان ایران را قوی کرد؟ (قسمت اول)

الزامات قوی‌شدن ایران در جهانی آشفته

"اجماع در داخل" و "تنش زدایی در خارج" برای قدرتمند شدن لازم است.

عصر ایران؛ دکتر جلیل بیات*- یکی از تاکیدات رهبر انقلاب در سال های اخیر و به خصوص بعد از اعمال سیاست فشار حداکثری دونالد ترامپ و شهادت سردار سلیمانی، لزوم قوی شدن ایران بوده است. در همین راستا رهبر انقلاب در سخنرانی  روز 13 آبان قوی شدن کشور را در سه حوزه امنیتی، اقتصادی و فرهنگی مورد توجه قرار دادند و از مسئولان خواستند با جدیت بیشتری در این سه حوزه کار کنند.

الزامات قوی‌شدن ایران در جهانی آشفته
در تایید این دیدگاه باید گفت اگر کشوری قصد دارد یک قدرت منطقه‌ای یا جهانی شود باید به صورت همزمان در این سه حوزه قدرتمند شود. اگر کشوری صرفا به فرهنگ توجه کند، سرنوشتی مشابه تمدن هند در 500 سال گذشته پیدا خواهد کرد که به علت غفلت از بُعد نظامی، مورد تهاجم کشورهای خارجی مختلف قرار گرفت. اگر کشوری صرفا به قدرت نظامی توجه کند، سرنوشتی مشابه شوروی سابق پیدا خواهد کرد که در برابر تهاجم فرهنگی و فشارهای اقتصادی از درون فرو پاشید. و در نهایت اگر کشوری بخواهد صرفا به توسعه اقتصادی توجه داشته باشد، سرنوشتی مشابه کره جنوبی خواهد یافت که امنیت خود را محتاج دیگران بوده و هیچ استقلالی در سیاست خارجی از خود ندارد.

لذا برای قدرتمند شدن لازم است هر سه حوزه نظامی، اقتصادی و فرهنگی را به صورت متوازن توسعه داد. اما سوال اصلی این است که الزامات یا پیش‌شرط‌های قدرتمند‌شدن چیست؟ به نظر می رسد وجود حداقل دو پیش‌شرط شامل اجماع در داخل و تنش زدایی در خارج برای قدرتمند شدن لازم است.

در بُعد داخلی باید اجماع برای هدف اصلی کشور جهت قدرتمند شدن شکل گیرد که در این صورت منافع ملی اولویت اصلی همه گروهها، احزاب و جناح ها خواهد شد. در بُعد خارجی نیز به یک دلیل منطقی می بایست لزوم تنش زدایی سرلوحه کار قرار گیرد و آن دلیل این است که زمانی که انواع تهدیدات از بیرون متوجه کشور است، بخشی از نیرو و سرمایه های کشور مورد آسیب مستقیم قرار می گیرد و بخشی دیگر را باید صرف مقابله با این تهدیدات کرد. بدین ترتیب همیشه بخش عمده ای از سرمایه های بالقوه و بالفعل کشور به جای به کارگیری در توسعه سه حوزه نظامی، اقتصادی و فرهنگی، یا عملاً قابل دستیابی نخواهد بود یا بازدهی لازم را در راستای قوی شدن کشور نخواهد داشت.

بیان دو مثال تاریخی یکی از صدر اسلام و دیگری از دوره معاصر می تواند لزوم این دو پیش شرط برای تحقق قدرتمند شدن را بهتر تبیین کند.
 صلح حدیبیه: پیامبر اسلام (ص) پس از چندین جنگ با کفار مکه، به امر خداوند تصمیم به صلح گرفت. این تصمیم از سوی برخی مسلمانان مورد انتقاد واقع شد. اما بالاخره اجماع داخلی حاصل و قرارداد صلح امضا شد و خداوند در آیاتی از «صلح حدیبیه» با عنوان «فتح الفتوح» نام برد. با این صلح مسلمانان توانستند به بازسازی نیروهای خود پرداخته و ضمن تبلیغ دین اسلام در دیگر مناطق و افزایش پیروان اسلام (توسعه فرهنگی) به توسعه اقتصادی نیز بپردازند.

در تاریخ آمده که هنگام مذاکره برای صلح، نماینده کفار با خطاب قرار دادن پیامبر به عنوان رسول خدا در متن صلح نامه مخالفت کرد و گفت اگر ما خدای تو و اینکه تو فرستاده او هستی را قبول داشتیم که با هم وارد جنگ نمی شدیم. با این حال پیامبر کوتاه آمد و با این صلح عملا زمینه فتح مکه را در چند سال بعد فراهم کرد.

 توافق چین با امریکا: سفر ریچارد نیکسون، رئیس جمهوری امریکا در 1972 به چین و دیدار با مائو و چوئن لای سرآغاز تحول در رابطه این دو کشور بود. این سفر که مقدمات آن از چند سال قبل فراهم شده بود، منجر به صدور اعلامیه شانگهای شد که زمینه را برای احیای روابط دیپلماتیک میان امریکا و چین فراهم کرد. البته تا برقراری روابط دیپلماتیک میان دو کشور در 1979 مخالفت های گسترده ای با این موضوع در چین و به خصوص بعد از مرگ مائو صورت گرفت. اما در نهایت اجماع برای قدرتمند شدن چین از طریق باز کردن درهای این کشور به سوی جهان صورت گرفت. در واقع رهبران چین به این نتیجه رسیده بودند که برای مقابله با تهدیدات شوروی از یکسو و توسعه اقتصادی از سوی دیگر، لازم است رابطه خصومت آمیز با امریکا تغییر کند.

در تاریخ آمده که هنگام مذاکره مائو با نیکسون یکی از موضوعات مهم مورد اختلاف مسئله تایوان بود. با این حال مائو با بیان این جمله که «بگذارید 100 سال دیگر درباره این موضوع تصمیم بگیریم» زمینه توافق را فراهم کرد. اکنون حدود 50 سال از آن رویداد می گذرد و چین دومین قدرت بزرگ دنیا است و کالاهای چینی عملا امریکا را فتح کرده اند و به گفته اکثر کارشناسان، چنانچه روند چند دهه اخیر ادامه یابد، هیچ بعید نیست چین در 50 سال آینده به قدرت اول دنیا تبدیل شود و شاید در آن زمان چنانکه مائو گفته بود مسئله تایوان را آنطور که چین می خواهد به سرانجام برساند.

این دو مثال تاریخی نشان می دهد آینده نگری و مصلحت سنجی لازمه سیاست و حکومت است و چنانچه کشوری قصد دارد به یک قدرت بزرگ تبدیل شود، ابتدا باید در داخل پیرامون این هدف و چگونگی دستیابی به آن اجماع شود و سپس تا آنجا که ممکن است به تنش زدایی در خارج بپردازد تا در غیاب هرگونه تهدید خارجی، به توسعه توان داخلی در سه حوزه نظامی، اقتصادی و فرهنگی بپردازد.

در قسمت های بعدی این مقاله توضیح خواهم داد که ایران چگونه می تواند در این سه حوزه قدرتمند شود.

* پژوهشگر روابط بین الملل

ارسال به دوستان