کیفیت پایین:
کیفیت خوب:
عصر ایران؛ محسن ظهوری ـ یک ساختمان کهنه در دل تهران است که نه معماری خاصی دارد و نه قدمتش به تاریخی دور و دراز میرسد. اما مکان مهمی است، یادگاری ارزشمندی، از اتفاقی که در آن افتاده. حالا هر طبقهاش تولیدی و دوزندگی است، اما همیشه اینطور نبوده، این ساختمان به یکی از مهمترین جریانهای تاریخ نمایش در ایران وصل میشود؛ به آدمهایی که در آن رفتوآمد میکردند و نمایشهایی که اجرا کردند. داستان «کارگاه نمایش» را در این قسمت از «ایران به روایت آثار» میبینید.
«ایران به روایت آثار» مجموعه گزارشی ویدئویی است که هر هفته شنبهها و سهشنبهها در عصر ایران منتشر میشود. قسمت سی و یکم این مجموعه را میتوانید روز سهشنبه ۲۲ مهرماه ببینید.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در قسمت قبل منتشر شد:
ایران به روایت آثار؛ قسمت بیست و نهم: ریسنده عیلامی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سال ۱۳۴۸ طبقات دوم و سوم این ساختمان توسط تلویزیون ملی وقت ایران اجاره شد تا کارگاه نمایش شکل بگیرد و تئاتر ایران به سمت تجربهگرایی برود. هر آنچه یک هنرمند در ذهن دارد ولی شرایط عمل به آن مهیا نیست. جایی بود که افراد میتوانستند در آن نمایشهایی را تمرین و تجربههایی را آزمایش کنند تا ببینند در عمل خوب از کار درمیآید یا نه.
اجرای همین ایده یعنی ساختمانی برای تمرین هر ایده نمایشی، باعث شد تا اتفاقی مهم در هنر تئاتر ایران رخ دهد و پیشروترین نمایشها نه فقط در سطح ایران که در عرصه بینالمللی از دل آن بیرون بیاید.
تئاتر ایران پیش از کارگاه نمایش به سمت نوگرایی رفته بود، از تشکیل «انجمن اخوت» در دوره مشروطه تا گروه «تئاتر ملی» به سرپرستی «شاهین سرکیسیان» در دهه سی، گامهایی جدی برای نمایش نوین در ایران برداشته شده بود. در دهه چهل کسانی چون «غلامحسین ساعدی»، «عباس جوانمرد»، «بهرام بیضایی»، «اکبر رادی»، «بیژن مفید»، «داوود رشیدی»، «حمید سمندریان»، «آربی اُوانسیان»، «علی نصیریان»، «جعفر والی» و برخی دیگر، هر یک با دیدگاه خود نمایشهای تازهای را به روی صحنه آورده بودند. اما کارگاه نمایش شتابدهنده این ماجرا شد. رویدادی که در این ساختمان شکل گرفت؛ بنایی که هنوز هم به شکل و شمایل قبلی خودش باقی مانده. جایی در خیابان جمهوری امروز و نرسیده به تقاطع حافظ که در قدیم چهارراه یوسفآباد نام داشت. در کوچهای بنبست که هنوز هم نام قدیمی خود را دارد.
کارگاه نمایش در زمان خود تجربههای تازهای در تئاتر پیش گرفته بود. ساختمانی با یک سالن برای تمرین و نمایش که برخلاف سالنهای آن روزگار بود و مخاطبین روی زمین مینشستند تا بازیگران روبهروی آنها اجرا کنند نه اینکه هنرمندان روی سن باشند و تماشاگران پایین، بر صندلیهای خود. در همین ساختمان، چهار گروه شکل گرفتند: گروه «تئاتر تجربی» به سرپرستی «ایرج انور» و «شهرو خردمند»، گروه «بازیگران شهر» به سرپرستی «آربی اوانسیان»، گروه «تئاتر کوچه» به سرپرستی «اسماعیل خلج» و گروه «اهرمن» به سرپرستی «آشور بانیپال بابلا». گروههایی که هر یک ایدهها و سبکهای متفاوتی را پی گرفتند اما در یک چیز مشترک بودند؛ تجربه کردن راههای نرفته و خلق نمایشهای تازه. پیشروترین متنهای این کارگاه هم از «عباس نعلبندیان» بود که چنان جهانی انتزاعی، پیچیده و پر از نماد و نشانه را به واقعیت پیوند میزد که درک آن برای بسیاری ناممکن میشد. در کنار او کارهای «اسماعیل خلج» اجرا میشد که زندگی عادی مردمان را روایت میکرد؛ با همه دغدغهها و گرفتاریهایشان.
اما اجراهای تئاتر در این ساختمان محدود به این گروهها نبود، برخی گروهها و کارگردانها هم نمایشهای خود را در کارگاه تمرین و اجرا میکردند. برگزاری نمایشگاههای نقاشی، کنسرتهای موسیقی و نشستهای تحلیلی هم در کارگاه فعال بود و پس از مدت کوتاهی انتشارات آن هم کار خود را آغاز کرد.
کارگاه نمایش با انقلاب در ایران تعطیل شد اما کارگاه جز مواردی معدود، مورد غضب انقلابیها نبود. گرچه زیرنظر تلویزیون ملی ایران اداره میشد، اما فضای مستقل خود را داشت و برخی نمایشهایش بهخصوص «جاننثار» بیژن مفید که توقیف هم شد، از بسیاری نمایشهای خارج از فضای کارگاه سیاسیتر بود.
پس از انقلاب هم این کارگاه قبل از آنکه حکم تعطیلیاش را «صادق قطبزاده» رئیس وقت صداوسیمای انقلابی صادر کند، با هجوم برخی اهالی تئاتر مواجه شد که از ابتدا با رویه نوگرایی آن مشکل داشته و به آن حسادت میکردند. کسانی که به ساختمان آن حمله کرده و آرشیو و اسناد آن را غارت کردند.
این عکسِ روز غارت است. روزی که به تحریک برخی تئاتریها که اتفاقا امروز از بزرگان هستند، آرشیوها و اسناد کارگاه را به خیابان ریخته، «محمد ژیان» و «عباس نعلبندیان» کارمندان کارگاه نمایش را مدتی در همین ساختمان زندانی کرده و بعد آنها را تحویل مقامات قضایی انقلاب دادند. گرچه بیگناهی آنها مشخص و چند ماه بعد آزاد شدند، اما برخی کسانی که فضای تئاتر ایران را به دست گرفته بودند، دیگر نمیخواستند اعضای کارگاه دوباره به عرصه نمایش برگردند، پس یا آنها را طرفدار حکومت شاه معرفی کردند، یا رفتارها و گفتارهای برخی اعضای کارگاه را چنان برجسته نشان دادند که انگار هدف کل کارگاه نمایش همان چیزها بوده. بهخصوص حساسیتهای بیموردی که برای نعلبندیان ایجاد کردند و باعث شدند تا او بیدلیل ممنوعالکار و منزوی شود و نهایتا خودکشی کند.
کارگاه نمایش هنوز هم مورد غضب برخی مسئولین است، فقط به این دلیل که درباره برخی اعضای آن چیزهایی شنیدهاند، در حالی که این مکان فقط برای کسانی بوده که ایدههای تازهای داشتند ولی جایی برای اجرای آن ایدهها نبوده. جایی بود برای تئاتر. نه بیشتر و نه کمتر. فقط تئاتر. حالا وقت آن است که نگاهی منصفتر به آن بیاندازیم. و البته به این ساختمان خاطرهانگیز و تاریخی که در شرف فروریختن است و شاید بتواند جایی برای موزه تئاتر ایران باشد.