فضای خاص حاکم بر گروه و این که تشکیلات منسجمی نداشتند و بهشدت مخفی بودند، ماجرای کشف گروه ۵۳نفر را به یک معمای تاریخی تبدیل کرده است که هنوز ماجرای آن تاحدودی نامعلوم است.
به گزارش ایسنا، روزنامه همشهری نوشت: «همه چیز از سلسله اعتصابات و اعتراضات در دانشگاه تازهالتأسیس شروع شد؛ جایی که در آن در سالهای ۱۳۱۳ و ۱۳۱۵ اعتصابهایی توسط دانشجویان پزشکی و تربیت معلم صورت گرفت. در سال۱۳۱۶ نیز دانشجویان دانشکده حقوق در اعتراض به هزینههای بیهوده برای آماده ساختن دانشگاه برای بازدید ولیعهد، در کلاسها حاضر نشدند. در همان سال، ۲۰ فارغالتحصیل دانشگاه که بیشتر آنها در حال گذراندن خدمت سربازی بودند، به جرم پشتیبانی از فاشیسم و توطئه برای قتل شاه بازداشت شدند.
در چنین شرایطی که زیر پوست محیطهای علمی و دانشگاهی جنبشی در حال شکلگیری بود، یکباره خبری شهر را هیجانزده کرد. دکتر تقی ارانی به همراه عدهای از دانشجویان و کارمندان عالیرتبه دولتی که بسیاری از آنها دانشآموخته دانشگاههای اروپایی با بورسیه دولت بودند، بازداشت شدند. بازداشت این عده در واقع دستگیری محفلی بود که دور تقی ارانی، استاد دانشگاه و دبیر فیزیک و شیمی دبیرستانهای تهران شکل گرفته بود. بیشتر دستگیرشدگان از شاگردان و دوستان او بودند که حول محور مجله علمی «دنیا» جمع شده بودند. انور خامهای، بزرگ علوی و ایرج اسکندری در خاطرات خودشان بیان میکنند که جمعی که به ۵۳نفر مشهور شدند عمدتا از روشنفکران غیر دولتی بودند که تحت تأثیر نابرابریهای اجتماعی و شکاف پدید آمده از توسعه آمرانه و ناهمگون و نامتوازن عصر پهلوی اول منتقدان سیستم اجتماعی و سیاسی جامعه بودند.
ارانی پیشران این محفل بود. او در طول نزدیک به ۴سال فعالیت خود توانست از طریق این نشریات و نیز نشستهای هفتگی در منزل خود تعدادی را جذب کند. انور خامهای در خاطراتش مینویسد: «نشست هفتگی منزل دکتر ارانی در حقیقت بنیانگذار استخوانبندی ۵۳نفر بود. غالب روشنفکران این گروه مانند اسکندری، علوی، خلیل ملکی، دکتر بهرامی، ابوالقاسم اشتری و اکثر دانشجویان در این دیدارها شرکت میکردند... در این دوره، گروه هیچ شکل سازمانی منظمی نداشت. فقط ارتباطات دوطرفه میان ارانی و افراد و ارتباطات چند طرفه میان خود افراد به ویژه دانشجویان وجود داشت... .»
در آن سالها حکومت رضاشاه بیشتر رقبای داخلی اعم از شاهزادگان و خانوادههای پرنفوذ و ایلات و عشایر را سرکوب کرده بود، به طوری که عملا در عرصه داخلی دشمن خاصی نداشت اما در میان لایههای اجتماعی مخصوصاً محصلانی که به اروپا فرستاده بود و حالا بازگشته بودند، مخالفینی ولو محتاط داشت که بهشدت از شرایط کشور انتقاد میکردند. در چنین شرایطی همسایگی ایران با شوروی میتوانست با توجه به فضای خاصی که از نشر و گسترش کمونیست جهانی در آن سالها شکل گرفته بود، بهعنوان یک الگو مورد توجه این روشنفکران قرار گیرد؛ با توجه به این که آنها در سالهایی که در اروپا به سر میبردند با این مسئله آشنا شده و متأثر از فضای اروپایی مارکسیسم به ایران بازگشته بودند و عمدتا در محافل دانشگاهی و اداری مشغول به خدمت بودند.
فضای خاص حاکم بر گروه و این که تشکیلات منسجمی نداشتند و بهشدت مخفی بودند، ماجرای کشف گروه ۵۳نفر را به یک معمای تاریخی تبدیل کرده است که هنوز ماجرای آن تاحدودی نامعلوم است. چه آن که به گفته اعضای گروه اساساً سواد مأموران تامینات و شهربانی به مطالب مجله دنیا نمیرسید و قطعاً مطالب این مجله که برخی از آنها نگاهی کاملاً مارکسیسی به موضوعات داشت دلیل کشف این گروه نبود بلکه به نظر میرسد عنصری انسانی حداقل در ابتدا باعث لو رفتن این فعالیت شده است.
ایرج اسکندری از رهبران اصلی بعدی حزب توده و زندانی گروه ۵۳نفر در کتاب خاطراتش که گفتوگویی بلند در سالهای دهه ۷۰شمسی با برخی از فعالان چپ در میان گذاشته است، میگوید: «ماجرای کشف گروه بدین طریق بود. محمد شورشیان یک مکانیک عضو گروه که پیش از این یک بار به شوروی سفر کرده بود پس از بازگشت به ایران در آذربایجان به دام پلیس گرفتار شده بود ولی توانسته بود به همراه بقراطی و صادقپور (از اعضای گروه ۵۳نفر) از چنگ پلیس فرار کند. وی پس از چندی به آبادان رفت و در آنجا یک گروه تئاتر تشکیل داد و برای جذب نیرو تلاش کرد. پلیس هم که مشخصات وی را بعد از فرار تکثیر کرده بود، به راحتی او را شناسایی و دستگیر کرد. وی پس از بازداشت به تهران فرستاده شد و در بازجویی، اعضایی را که میشناخت به پلیس معرفی کرد. شورشیان را به تهران میفرستند و بالاخره به حضور مختاری، رئیس شهربانی میبرند. او از مختاری تقاضای امان میکند و میگوید اگر شما دیگر مزاحم من نشوید من یک شبکه حزب کمونیست را به شما اطلاع میدهم... شورشیان فقط ۳ نفر را میشناخت که هر ۳ نفر را لو میدهد: دکتر ارانی، کامبخش و بهرامی. دکتر ارانی و بهرامی دستگیر میشوند و کامبخش مخفی میشود و یک روز بعد از آنها توقیف میشود یعنی او خودش شخصاً خود را معرفی میکند و بعد از این معرفی است که اقاریر را میکند و همه ما را میگیرند... .»
در این میان عبدالصمد کامبخش که از افسران اخراجی نیروی هوایی بود و مدتی در شوروی دورههای آموزشی دیده بود و همان جا جذب کمونیست شده بود، بهعنوان تکمیلکننده اطلاعات شورشیان در زندان عمل میکند و گویا به گفته ایرج اسکندری بسیاری از اعضای گروه را لو میدهد.
داستان ۵۳نفر با زندانی شدن آنها به پایان نمیرسد و بعد از شهریور ۲۰ بسیاری از اعضای این گروه حزب توده ایران را تاسیس میکنند. نکته جالب در بازخوانی تاریخ چپ ایران این که بسیاری از اختلافات بعدی اعضای حزب توده در سالهای بعد ناشی از اختلافات و ماجراهایی است که در زندان ۵۳نفر شکل گرفت.»