عصرایران؛ احسان محمدی- «آتشی در دل دارم جاودانی» اگر زمانی بندی از ترانهای محبوب بود حالا انگار به جان زندگیمان افتاده است. از کوههای خائیز در کهگیلویه و بویر احمد گرفته تا پارک جنگلی چیتگر و کلیسای هگمتانه و شناورهای بندرصیادی کنگ و نخلستانهای عسلویه و ساختمان شیشهای صداوسیما و حالا هم «بازار گل امام رضا» در تهران و ...
اگر کلیدواژه «آتشسوزی» را در گوگل جستوجو کنید در یک ماه گذشته دهها مورد گزارش و عکس و فیلم خواهید دید. انگار کسی یا کسانی کبریت دستشان گرفتهاند و راه افتادهاند و از شمال تا جنوب را به خاکستر تبدیل میکنند. آتشسوزیهای سریالی و زنجیرهای.
هیچ آمار و اطلاعاتی در دست ندارم که نشان بدهد پشت این اتفاقات یک توطئه هدفمند وجود دارد یا محصول خطاها و کینههای انسانی است. انفجار کپسول گاز، رها کردن غیرمسئولانه یک ته سیگار، درست کردن جوجهکباب و خاموش نکردن زغالهای کمین کرده زیر خاکستر، انداختن یک بطری شیشهای که مثل ذرهبین عمل میکند و ... همه میتوانند یک جنگل، ساختمان یا خانه را به آتش بکشند.
برخی از کارشناسان معتقدند ریشه آتشسوزیهای طبیعی گاه در بارندگیهاست. پس از بارشهای مطلوب، دشت و دمن سرسبز میشود و به محض خشک شدن سبزهها، آنها مثل باروت مستعد شعلهور شدن هستند و میتواند بهسرعت دامنه وسیعی را برای همیشه از وجود درختان پاک کنند.
اما انکار اینکه گاهی اوقات کسانی برای به دست آوردن زمین کشاورزی بیشتر عمداً جنگلها و مراتع را به آتش میکشند خطاست. همیشه نمیشود پشت ترکیب مهربانانه «این مردم نازنین» واقعیت را پنهان کرد. برخی از همین مردم درنتیجه طمع یا نیاز از درختان و مراتع کم میکنند و به زمینهای کشاورزی و آغلهایشان اضافه. گاهی اما در تخمین مساحت چنان خطا میکنند و سنگ در چاه میاندازند که هزاران نفر باید برای خاموش کردن آتش به میدان بیایند.
اگر آتشسوزی جنگلها و مراتع را فقط در تلویزیون یا ویدئوهای موجود در فضای مجازی دیدهاید، هیچ تصویری از حجم، وسعت، مهارناپذیری و شدت خطر آن ندارید. آتشسوزی در جنگلها و مراتع مثل آتش گرفتن یکخانه نیست که با کمک همسایهها، چند سطل آب و نهایتاً ماشین آتشنشانی بتوان آن را مهار کرد.
تا زمانی که در جریان آتشسوزی نهچندان گستردهای در پارک ملی گلستان به همراه چند داوطلب میان حلقه آتش گرفتار نشده بودم من هم اینطور تصور میکردم و البته گله و شماتتم به راه بود که چرا آتشسوزیها را اینقدر دیر مهار میکنید!
آتش بهسرعت شما را دور میزند، اگر جریان باد وجود داشته باشد یک جهنم واقعی شکل میگیرد، آتش از شاخهای به شاخهای میپرد و چنان از دل کوه بالا میرود و دمای پیرامونتان پر از حرارت و دود میشود که نمیتوانید نفس بکشید. از آسمان و کف کفش گرمای شدید احاطهتان میکند و در بسیاری از مناطق اصلاً امکان تردد بهصورت پیاده هم نیست چه رسد به رسیدن ماشین آتشنشانی و ... ولی آتش خودش را وقیح بالا میکشد و همه چیز را میبلعد.
در کنار توقع بهحق علاقهمندان به محیط زیست و طبیعت برای توزیع مناسب امکانات بهویژه بالگرد و هواپیماهای سبک مخصوص اطفای حریق باید آموزشهای محیط زیستی در خصوص اهمیت محیط زیست بهصورت جدی برای همه بهویژه جوامع محلی در دستور کار قرار گیرد. گردشگران باید بدانند که یک چای آتشی آنها ممکن است درختان چند صد ساله را به زغال تبدیل کند و ناله و شیون و شکایت بردن به نزد نهادهای دولتی هم دردی را دوا نخواهد کرد.
آتش به جان زندگیمان افتاده است. سعدی علیه الرحمه در حکایتی مینویسد: هندوئی نفط اندازی (آتش بازی) همی آموخت. حکیمی گفت: ترا که خانه نئین (از نی است) است بازی نه اینست!
حالا خانهها در این سرزمین همه از نی است و پیرامونمان اندازه کافی خاکستر هست! بازی با آتش را مهار کنید. ولو با مشت آهنین!