۰۲ آذر ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۲ آذر ۱۴۰۳ - ۰۸:۴۳
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۷۳۲۲۰۰
تاریخ انتشار: ۰۹:۰۵ - ۱۹-۰۳-۱۳۹۹
کد ۷۳۲۲۰۰
انتشار: ۰۹:۰۵ - ۱۹-۰۳-۱۳۹۹
ما و دنياي شگفت‌انگيز متون قدما

چرا بايد كلاسيک‌ها را خواند

ماه خرداد هم به نيمه رسيد و با وضعيتي كه امسال پيش آمده امتحانات هم تق و لق است و توي اين روزهاي بلند و تب‌دار، چي مي‌چسبد بهتر و بيشتر از كتاب؟ تازه موج دوم كرونا هم آمده و خودمان هم نخواهيم به اجبار سلامتي بايد در خانه بمانيم و همين‌جوري وقت اضافه است كه داريم. يك پيشنهاد خيلي خوب براي چنين وضعيت، خواندن كتاب‌هاي ادبي كهن و كلاسيك است.

احتمالا اولين سوالي كه بعد از اين پيشنهاد توي ذهن‌تان مي‎آيد، چيزي نظير اينهاست كه: با اين همه كتاب خوب جدي و امروزي چه نيازي به خواندن كتاب‎هاي قديمي است؟ چرا بايد برويم سراغ متن‎هايي كه چيز زيادي از آنها نمي‎فهميم؟ يا اينكه مطالب اين كتاب‎ها هرقدر هم كه خوب باشد، كهنه است و به درد امروز نمي‎خورد و انواع و اقسام ايرادهاي بني‎اسراييلي ديگري كه مي‎شود همين‌طور تا آخر ادامه‌شان داد. اما آيا واقعا اين‎طور است؟

اولا اين‌طور نيست كه كتاب‎هاي قديمي، مطالب‌شان هم قديمي و به درد نخور باشد. حتي در علوم عملي مثل پزشكي هم سر زدن به سنت قدما بي‌فايده نيست، چه برسد به آثاري كه در حوزه علوم انساني و ادبي نوشته شده كه عملا مفهوم كهنه شدن در موردشان هيچ معنايي ندارد. قديمي‎ترين متون به جا مانده از بشر، الواح گلي سومري‎ها هستند به خط ميخي. توي يكي از اين الواح كه متعلق به 500سال قبل‌ از ميلاد (يعني 25 قرن قبل) است مي‎خوانيم كه شاگرد مدرسه‎اي براي اينكه دير رفتنش را توجيه كند، از غذاي مادرش مقداري هم براي معلمش برمي‎دارد و به قول امروزي‎ها سبيل اين استاد خط ميخي را چرب مي‎كند. مي‎بينيد؟ بشر بعد از 25 قرن هيچ فرقي نكرده است!

سال 1994 دولت فرانسه مي‎خواست زبان فارسي را از بين زبان‎هايي كه در مدارس اين كشور به عنوان زبان دوم تدريس مي‎شود، حذف كند. طبيعي است كه ايرانيان مقيم اين كشور شلوغش كردند و نگذاشتند اين اتفاق بيفتد. اما مي‎دانيد استدلال آنها براي متقاعد كردن دولت فرانسه چه بود؟ اينكه ما ايراني‎ها برخلاف بقيه كشورها كه نمي‎توانند آثار مربوط به 5 قرن قبل‌شان را هم بخوانند (مثلا انگليسي زمان شكسپير با انگليسي امروز خيلي فرق دارد) به راحتي مي‎توانيم اثر 10 قرن قبل فردوسي را بخوانيم و بفهميم. يكي ديگر از فوايد خواندن متون كهن رسيدن به همين اعتماد به نفس است.

«... و چون امير مسعود از هرات قصد بلخ كرد، علي رايض، حسنك را به بند مي‌‌برد و استخفاف مي‌كرد ...» اين جمله براي «تاريخ بيهقي» و ما همان ماجراي معروف «بر‌دار كردن حسنك» است. از همين يك جمله چي مي‌شود ياد بگيريم؟ اينكه به جاي عبارت تابلو و ضايع «فحش دادن» (كه به محض به كار بردنش، بزرگ‌ترها دعواي‌مان مي‌كنند) مي‌شود از «استخفاف كردن» هم استفاده كرد (كاربرد در جمله: «بچه‌ها بياييد استخفافش كنيم!»). يكي ديگر از فوايد خواندن متون كهن، وسيع كردن دايره لغات ماست.

حالا اين حكايت معروف سعدي را به ياد بياوريد كه يك شب توي جزيره كيش بازرگاني را مي‌بيند كه 150 شتر بار داشت و «همه شب نيارميد از سخن‌هاي پريشان گفتن كه فلان انبازم به تركستان و فلان بضاعت به هندوستان است و اين قباله فلان زمين است و فلان چيز را فلان ضمين... سعديا! سفري ديگر در پيش است، اگر آن كرده شود بقيت عمر خويش به گوشه‌اي بنشينم. گفتم: آن كدام سفر است؟ گفت: گوگرد پارسي خواهم بردن به چين كه شنيدم قيمتي عظيم دارد و از آنجا كاسه چيني به روم آرم و ديباي رومي به هند و فولاد هندي به حلب و آبگينه حلبي به يمن و برد يماني به پارس و...» و خلاصه «ازين ماخوليا چندان فروگفت كه بيش طاقت گفتنش نماند» و نوبت سعدي كه رسيد، اين را برايش خواند: «آن شنيدستي كه در اقصاي غور/ بارسالاري بيفتاد از ستور؟/ گفت: چشم تنگ دنيادوست را/ يا قناعت پر كند يا خاك گور!» طبيعتا از اين حكايت مي‌فهميم كه سعدي اعصاب نداشته و اگر كسي پرچانگي مي‌كرده، حالش را مي‌گرفته.

اما به جز اين چي؟ جواب درست اين است: خيلي چيزها. ما توي اين حكايت كوتاه، هم جاده ابريشم را مي‌بينيم، هم اقتصاد قرن هشتم هجري را، فهرست صادراتي هر كشور را‌ ... مي‌بينيد؟ يكي ديگر از فوايد خواندن متون كهن، دانستن نكاتي از تاريخ اجتماعي است كه در هيچ كتابي نمي‌شود پيدا كرد. مثلا از اين حكايت مي‌فهميم كه زمان سعدي، پدرهاي ما توي ظروف چيني غذا مي‌خورده‌اند.

و بالاخره اينكه، با خواندن متون كهن لذت خواندن قصه خوب را هم به خودمان هديه مي‌كنيم. درست است كه در متون كهن فارسي، بعضي قواعد امروزي داستان‌نويسي رعايت نمي‌شود و مثلا همه كاراكترهاي داستان با لحن واحدي با هم ديالوگ مي‌كنند، اما در عوض اين داستان‌ها از لحاظ تم داستاني بسيار غني هستند. خودتان برويد و ستايش‌هايي كه اغلب بزرگان داستان قرن بيستم از «هزار و يك شب» به عمل آورده‌اند را بخوانيد تا از حسرت نخواندنش، كار دست خودتان بدهيد!

منبع: روزنامه اعتماد - احسان رضایی

برچسب ها: داستان ، رمان
ارسال به دوستان