امید خزانی
دخترک و همراه جوانش در حاشیۀ کمعمق رودخانه هوس میکنند پایی به آب بزنند یا دستی بشویند اما دخترک سُر میخورد و رودخانۀ کمعمق ولی خروشان او را با خود میبرد. همراه جوانش خود را به آب میزند اما از پس آب بر نمیآید و هر دو را بی جان کیلومترها دورتر مییابند.
این حکایت تلخ ما آدمها هم هست در جامعۀ کنونی که خروش و سرعت آن بر درک ما از عمق آن چیره شده و ما آدمهای معمولی حتی اگر اهل شنا و تفرج هم نباشیم با اندک حاجتی سُر میخوریم در بستر خروشان انحطاطی که در کمین است.
ما محصول محیط و پیرامونمان هستیم . ما آدمهای معمولی بیآنکه مثل خواص، رمان " انسان وحشی" امیل زولا را خوانده باشیم خود را در هیأت همان انسان وحشی مییابیم که جامعۀ پرشتاب، بقایش را در بیرحمی، کمفروشی و حرص ترسیم کرده است.
معمولیهایمان در صف دلار و بورس و خودرو و سکه در تقلا و تنازعی بیپایاناند و معمولیترهایمان که همیشه میدوند و نمیرسند و دست آخر انبانشان را پر میبینند از تنفر انباشته از نابرابری و تبدیل میشوند به شعلهای متحرک از خشم و پرخاش و تنفر که جلوۀ هر روز شهرمان را با نزاعهای خیابانی و فریادهایی از عمق وجودشان سیاهتر میکنند.
برای ما که آدمهای معمولی هستیم اخلاق و اخلاقیات الزاماً از نوع مکارم اخلاقی نیستند. خیلی از ما فارغ از سطح تحصیلات وشغل و منصبی که داریم آدم هایی معمولی هستیم با آستانۀ فشار و تحمل معمولی.
برخیمان خیلی معمولی هستیم بعضی کمتر معمولی. شاید خیلی از ما مادام که در خلوت خود و در اتاق شیشهای افکارمان هستیم قبول نداشته باشیم سوپرمن اخلاق و معرفت نیستیم ولی تا پایمان را به جامعه بگذاریم که متلاطم است درک میکنیم که معمولی هستیم.
تفاوت نمیکند پزشک باشیم یا معلم، کشاورز باشیم یا مهندس، راننده باشیم یا استاد دانشگاه. غالب ما آدمهایی معمولی هستیم با ظرفیتی محدود از اخلاقمداری در وجود خود.
ما آدممعمولیها ملغمهای از عواطف و احساسات و عقلانیت و محاسباتایم و جامعۀ پیرامونمان، ما را به شکل خودش درمیآورد. اگر بیثبات و متلاطم باشد ما را نیز آشفته و بیثبات میکند و امان از روزی که این محاسبات ولو از نوع دراز مدت بر مسیر اخلاق نخواند.
ما آدمهای معمولی در مناسبت ها دعا میکنیم و مطالب اخلاقی برای هم میفرستیم. از سرنوشت شوم شخصیتهای حریص و زیادهخواه و مغرور و کینهجوی سریالهای تلویزیونی متاثر میشویم و گاهی برای پایان تلخ شأن اشک میریزیم اما همین که از فضای درام به فضای جامعۀ پرتلاطم پای مینهیم ناخودآگاه تبدیل میشویم به یکی از آن کاراکترها که بر پایان غمنگیزش اشک ریخته بودیم. میشویم والتر وایت سریال بریکینگ بد!
از آدم معمولیها که سرعت افزایش نرخ رهن منزلشان دهها برابر نرخ رشد درآمدشان است چه انتظاری باید داشت؟
از فرزندانی که بارها تحقیر پدرشان را در جامعۀ پرشتاب کنونی دیدهاند آیا میشود حرکت بر مدار اخلاق انتظار داشت؟
از آدم معمولیهایی که با پسران و دختران پا به سن گذاشتهشان در آپارتمانی کوچک سر میکنند چه انتظاری میشود داشت؟
از کسی که هر سال از جوانک املاکی عبارت "برو پایین پایین ها دنبال خانه بگرد" را میشنود چه انتظاری است؟
چندین سال پیش که هنوز جامعه در شکاف معیشتی عمیق فرو نرفته بود؛ آدمربایی سه جوان که همگی دانش آموختۀ مقطع فوق لیسانس دانشگاههای معتبر بودند همگان را متحیر کرده بود. اما آن جوانها جامعه را متهم میکردند مثل " من متهم میکنم " امیل زولا! و واقعا جامعه هم دستکم به اندازۀ خود آنها متهم بود و هست.
ساختارجوامع بشری را قاطبۀ انسان های معمولی تشکیل میدهند و در این ساختار اندکی خواص شرور و اندکی خواص و از ابرار هستند.
جامعۀ سالم جامعهای است که مراقب آدمهای معمولی خود باشد و بستری فراهم نکند که آدمهای معمولی اش سُر بخورند.
دست کم استاد و هنرمند و فرهیخته اش نباید در صف دلار و خودرو باشند و کودکانش با تلاطم های ارزی آشفته شوند!
نبی رحمت فرمود که "کاد الفقر ان یکون کفرا" . پس اگر تنگنای اقتصادی میتواند نور ایمان را خاموش کند قطعا ریشه مرام و مروت و معرفت و اخلاق و راستی و انسانیت را برخواهد کند. بزرگان و خواصی که دغدغۀ اخلاق و سلامت جامعه را دارند تذکار نبی رحمت را به یاد آورند که در تنگنای معیشت نه ایمان خواهد بود و نه اخلاق، نه هنر و نه انسانیت.
من یکی از همان آدمهای معمولی در حد استاد دانشگاه هستم و با حقوقی که از دولت می گیرم گذران زندگی و عمر می کنم. اما چنانکه نویسنده محترم می نویسد، به خاطر دو پسرم که آدمهای سر به زیر حرف شنو بار آمده اند و بنابراین سخت درگیر چرخدنده های تلاطمات اجتماعی ای شده اند، اوقات اصلی زندگی ام صرف فکر کردن به این شده که این دو در این هنگامه این جامعه پرتلاطم چگونه به ساحل یک زندگی معمولی پا خواهند گذاشت؟ جوابی هم پیدا نمی کنم. فیلم ایتالیایی چندین سال پیش بورژوای کوچک را به یاد می آورم.