یک سوم قرن انتظار کشید؛ خدا می داند در آن سال ها چقدر با قاب عکسی که پسرش در آن زل زده بود به چشم های مادر، درد دل کرد و باز خدا می داند چقدر لباس های پاسداری او را در آغوش کشید و با اشک های مادرانه اش شست و شوی شان داد!
33 سال پیش، یک روز مانده به محرم خبر آوردند: تو از امروز "مادر شهیدی!" پسرت جعفر، به سید و سالار شهیدان پیوست و این هم لباس پاسداری اش!
مادر از آن زمان تا آنگاه که نفس داشت، از اربعین حسینی تا سالروز رحلت پیامبر خدا(ص) و شهادت امام مجتبی(ع)، به یاد فرزندش جعفر ورسه ای روضه برپا می کرد و تو گویی هر سال این روضه پذیرای پیامبر و دو سبطش حسن و حسین بود که در گوشه ای از مجلس می نشستند و برای مظلومیت اهل بیت(ع) می گریستند.
مادر اما، دلتنگ جعفرش بود، نه فقط در رؤیاهای شبانه که بسیار او را دیده بود؛ مادر می خواست پسر را در آغوش کشد و یک دل سیر بگرید و با دست هایش تمام صورت او را لمس کند تا مطمئن شود نه خواب است، نه خیال و نه رؤیا!
مادر در تمام این سال ها که در مسجد طفلان مسلم قم نماز می گزارد، بارها و بارها و باز هم بارها به خدا گفته بود که دلش دیدار می خواهد.
و این دیدار، پاداش صبری بود به درازای سه دهه و سه سال، آنگاه که مادر در میانه ماه رمضان و گاهِ افطار، سفر آسمانی اش را آغاز کرد و از تمام دنیا، یک چیز را با خود به مزارش در گلزار شهدای قم، در جوار امامزاده علی بن جعفر(ع) برد؛ "لباس پاسداری پسر"، بدان سان که می گویند زینب(س) نیز وصیت کرده بود لباس برادرش حسین(ع) را با او دفن کنند.
اینک حاجیه خانم طاهر خانی، در بهشت، میهمان فرزندی است که همراه سایر شهدا "در قهقهه مستانه شان و در شادی وصلشان عند ربهم یرزقون اند."
یاد نازنین اش گرامی و تسلیت باد بر فرزندش مظفر مظاهری (ورسه ای) و سایر بازماندگان و تبریک به فرزند شهیدش که از این پس تا ابد طعم جدایی از مادر را نخواهد چشید!