عصر ایران؛ مهرداد خدیر - پایان سریال «پایتخت» با صحنهای که یادآور دو فیلمفارسی مشهور (همسفر و مملآمریکایی) است، مدیران صدا و سیما را در کانون انتقاد قرار داده است. نه الزاماً جانب مخاطبان که بعضا فراوان هم پسندیده اند که از سوی حامیان دیروز خصوصاً ستایندگان فصل پنجم.
کار به جایی رسیده که رییس صدا و سیما نه الزاماً به خاطر مخاطبان راضی که برای نرنجاندن جماعت ناراضی، خواستار بررسی احتمال نفوذ «ستون پنجم» شده است! (اصطلاح «ستون پنجم» به معنی فعالیت نیروی دشمن در پوشش خودی است و صدا و سیما چون خود را در حال مبارزۀ فرهنگی میداند احساس کرده ستون پنجم در آن نفوذ کرده است!)
روزنامۀ «جوان» توضیح بیشتری در اینباره داده و نوشته است: «چطور شبکۀ "من و تو" با پخش فیلم "همسفر" همزمان با قسمت آخر "پایتخت" تا این حد با آن هماهنگ بوده است؟».
یا به اعتراضات محسن تنابنده پس از پنهانکاری در ماجرای سقوط هواپیمای اوکراینی و شباهت حرکت «مهران احمدی» در یکی از سکانسها با کاری که در جشنواره کرده بود، اشاره کرده است. (البته این نویسنده این فقرِۀ آخر را در سریال به خاطر نمیآورد).
در این نوشته چند احتمال را برمیرسم و حین آن به نکاتی میپردازم:
اول این که آیا واقعا تلویزیون، برگخورده و غافلگیر شده یا اینگونه تظاهر میکنند؟
یک احتمال این است که بالا بودن شمار بینندگان سریال و اصل رقابت با شبکههای ماهوارهای در بهترین ساعات شب و جلب آگهی میلیاردی سبب شد چشم خود را ببندند و این طورهم نبوده که ندانند سکانس آخر یادآور فیلمفارسیها و بازی های بهروز وثوقی و گوگوش است. منتها تعداد مخاطب در شب های کرونایی و پول آگهی را در یک کفه گذاشتند و سکانس های جنجالی را در کفۀ دیگر و اولی چربید!
احتمال دوم این است که واقعا «برگ خوردهاند». چرا که هوش کارگردان و نویسنده قطعا از میزان هوش و حافظۀ سینمایی سانسورچیها بسیار بالاتر است و این اتفاق به اَشکال مختلف رخ داده است. سانسورچی و ممیز ارشاد یا صدا و سیما کار ایجابی و خلاقه که بلد نیستند. هنرمندان و نویسندگان اما سرشار از خلاقیت و استعدادند و بارها به وضوح یا تلویح، آنان را دور زدهاند و این همان رند ی است که از بزرگترین جلوۀ هنر و اندیشه و خلاقیت ایرانی -حافظ - آموختهایم. کما این که 700 سال است بر سر «باده» و «می» در شعر خواجه بحث میشود.
بنا براین سانسور نمیتواند مانع بروز تمام خلاقیتها شود. خاصه برای پارسینویسانی که یادگرفتهاند چگونه دوپهلو بنویسند.
فرض سوم این است که در این سریال اساساً صدا وسیما کارهای نیست. دیگری در بیرون صدا و سیما تولید کرده و پخش میکند. مثل برنامههای سیاسی بحث انگیز که رییس صدا و سیما هم گاه در جریان نیست.
تازه رییس کنونی صدا وسیما به لحاظ رتبۀ سیاسی پایینترین مدیر این سازمان در تاریخ جمهوری اسلامی است. کافی است به یادآوریم که رییسان پیشین در حد رییس یک قوه یا کاندیدای ریاست جمهوری یا در همان قد و قواره مطرح بودند ولی این بنده خدا در ساختار سیاسی مهرۀ سنگینی به حساب نمی آید.
40 سال پیش رییس صدا و سیما صادق قطبزاده بود که نامزد ریاست جمهوری و وزیر خارجه شد. دوره کوتاهی سرپرستی با حسن روحانی بود که اکنون رییس جمهوری ایران است و همواره چهره ای کاملا سیاسی بوده است. رییس بعدی محمد هاشمی برادر هاشمی رفسنجانی بود و سال 76 به عنوان نامزد ریاست جمهوری هم مطرح شد هر چند که کاندیدا نشد. علی لاریجانی در سال 84 کاندیدای ریاست جمهوری بود و اکنون دوازدهمین سال ریاست مجلس شورای اسلامی را به پایان میبرد.
وزن سیاسی عزتالله ضرغامی هم اگرچه به اندازۀ سلف خود نبود اما از موضعگیری های سیاسی او چنین برمی آید که خیال ریاست جمهوری میپزد و جانشین او - محمد سرافراز- هم چهرهای سیاسی بود که دخالت های نهاد امنیتی را تاب نیاورد یا هشدارهای آنان را جدی نگرفت ولی به هر حال عنصر سیاسی بود.
علیعسگری اما هنوز درحد اسلاف خود مطرح نشده و کافی است ویدیوی نحوۀ مواجهۀ رییس جمهوری با ادعای او دربارۀ مدیریت افکار عمومی را به یاد آوریم.
بنا بر این همان ارادهای که عادل فردوسیپور را کنار میزند پایتخت را هم روی آنتن میفرستد و رییس انگار خیلی هم رییس نیست!
فرض چهارم این است که سانسورچیها و بررسهای تلویزیون آنقدر که به جنبههای سیاسی توجه دارند به موارد دیگر ندارند و از این نظر بازی میخورند. مثلا تنابنده در بخش اول یک شوخی با رییس جمهور روحانی میگذارد (من صبح جمعه از گرانی بنزین باخبر شدم) و در بخش آخر هم در کنار کلمۀ "تدبیر"، "امید" را می گذارد و آن قدر غش و ضعف میروند که متوجه کنایههای دیگر نمیشوند!
مهران مدیری هم سالهاست که از این شگرد استفاده میکند. یکی دو طعنۀ سیاسی خوشایند مدیران صدا وسیما چاشنی میکند و بعد که اطمینان آنان را جلب کرد، کار خودش را میکند و معمولا وقتی تمام میشود تازه میفهمند داستان چه بوده است. (شبهای برره و مانور فرضی را به یاد آورید که انصافاً شاهکار است).
فرض پنجم این است که محسن تنابنده و تلویزیون به آخر خط رسیده بودند و در همان دی ماه هم اعلام کرده بود فصل 6 آخرین فصل همکاری با تلویزیون است. اصلا قرار نبود دو و سه را هم بسازند چه رسد به این که از نوروز 90 به نوروز 99 و فصل 6 برسند. بنا بر این شیطنت کرده و در قسمت آخر یادگاری اساسی باقی گذاشتند و وداع کردند. نمی توان باور کرد آدم های خلاقی مثل محسن تنابنده که اهل نوشتن و خواندن و نگاه دقیق تر به زمانه اند به تمامی در خدمت یک دستگاه تبلیغاتی درآیند که تنوع و تکثر را به رسمیت نمی شناسد و یک جا این تفاوت ها بروز می کند.
واقعیت این است که غالب کارگردانان و نویسندگان از کار با صدا و سیما به عنوان کار هنری ناب، لذت نمیبرند بلکه بیشتر یا تنها به خاطر پول یا گسترۀ مخاطبان یا برای شروع با آن کار میکنند. کما این که اصغر فرهادی که امروز جهانی ترین سینماگر ماست با همین تلویزیون شروع کرد ولی از قاب آن بیرون زد.
هر چیز صدا و سیما بد باشد البته پول آن خوب است! علی مصفای بازیگر دو سه بار در مصاحبهها گفته «بازیگری، شغل بیشرمانهای است!» و وقتی به او گفته میشود «پس چرا خودت باز، بازی میکنی؟» صادقانه پاسخ داده است: «به خاطر پول آن. پول خوبی دارد. یک ماه آن به اندازۀ یک سال کار دیگر!»
برنامهسازان در عین حال سرنوشت امثال عادل فردوسیپور و بی مهریهای دیگر صدا وسیما را پیش چشم میبینند و می دانند امکان همکاری مستمر نیست و دَم را باید غنیمت شمرد.
پس، از فرصتی که به دست میآورند نهایت استفاده را میبرند و در اصطلاح جوانان امروز «بار خود را میبندد» چون به فردا امیدی ندارند ولی هنگام خداحافظی کاری میکنند تا این سابقه پاک شود. در افتادن با صدا و سیمای نامحبوب، واقعاً محبوبیت زاست و مثالها فراوان!
نکته ششم فنی است. از ابتدا شخصیت ارسطو یادآور تیپ بهروز در قیصر بود و حواس همه به او اما ناگهان در قسمت آخر این رحمت بود که در جلد بهروز همسفر رفت و ناگهان تغییر مسیر دادند و زیرکی کردند.
هفتم هم اینکه سینمای ایران و تلویزیون مدتهاست به ورطۀ فیلمفارسی افتاده و این به خاطر غیبت اندیشه و اهل اندیشه است.
نگاه کنید همین جناب مهران مدیری که وصف نیکوی او رفت، در دورهمی بیشتر کیها را دعوت میکند؟ کدام ترانهسُرا، کدام نویسنده، کدام شاعر، کدام آهنگساز؟ کدام اهل فکر؟ هر که باشد اما اهل فکر و نظر و سخن نباشد و اگر هست در چارچوب سازمان و نه مستقل. مثلا چرا نباید احمد رضا احمدی را ببینیم و صدای گرم او را بشنویم؟
---------------------------------
*برگ خوردن در مقابل برگ زدن (کنایه از افزودن برگی در بازی به قصد فریب و خدعه)- لغتنامۀ دهخدا
------------------------------------------------------
بیشتر بخوانید:
جمعبندی پایتخت 6 ؛ حرکت در امتداد شب یا همسفر با ممل امریکایی؟
آیا نام سریال «پایتخت» اِشکال دارد؟
مجموعه پایتخت ؛ با سانسور و بی سانسور دوستت داریم!
اما قطعا به مذاق آنها که در تلاشند تا تاریخ و فرهنگ گذشته ی ایران را کتمان و حذف کنند خوش نمی آید.
اینکارهارو کردن که حال و روز تلوزیون شده این..
یکم آزادی بیان و اجرا چیزی کم نمیشه..
اینم بگم ماها دوست داریم همه چیزو به سیاست و دشمنان غربی ربط بدیم و هم و تخریب کنیم..
این اسمش نه رقابت نه رفاقت..این گند زدن به هرچی اصول و اصل فن و هنر هست..
یکم عاقل باشیم و درست انتخاب کنیم..واز کاه کوه نسازیم بجایی نمیخوره
این سریال یکی از بهترین کارهای تاریخ سینمای ایران هستش
اینو همه میدونن پس سعی نکنیم کاری کنیم بجای اینکه تلوزیون کشورمون رو با کارهای مشابه که میتونه بیننده هارو برای همیشه برگردونه ..خودمون باعث تحریم و تخریبش بشیم..
به امید اون روز که همه درکنار هم از خوبیها بگیم و تشویق کنیم نه اینکه زیر پای هم و خالی کنیم و حسادت و رقابت و باهم اشتباه نگیریم.
الان دیگر پول نمی دهند و توقع کار مفت دارند.
من که با این همه توجه شما به این نتیجه رسیدم که همه مردم دارن تلویزیون ایرانو میبینن.
به نظر می رسد که بیش از ده نوشته از عصر ایران در تمجید از سریال پایتخت و به ویژه شخص تنابنده خواندیم اما با پایان یافتن نامحبوب سریال پایتخت، یک مثال از "مثال های فروان" تحقق پیدا کرد!!!
۱- چنین سکانسی از چنون سریالی کاملا محتمل است .
۲- متاسفانه سریالی سخیف و چیب ؛ پر بیننده ترین سریال سال است . چنین مخاطبی را چنین محصولی باید !
۳ - اینکه متفکران و نویسندگان هر چند دون ، درصدد باز نمایی گذشته هستند ، بدون اینکه ارزش افزوده ایجاد کنند ؛ نشان از این دارد که جامعه ما در هویت و تولید هویت دچار مشکل اساسی ست . چرا که هویت پیدا کردنی نیست ، هویت تولید کردنی ست .
۴- تلویزیونی که نامبر وان ش عادل و عصر جدید و مدیری و ...باشد ، (و سایت عصر ایران هم مدام در حمایتش مطلب مینویسد !) فرهنگ جامعه اش روز به روز منحط تر خواهد شد .
اگر حال و روز جامعه ما خوش نیست دلیلش همان نقص فنی موتور محرک فرهنگ و اقتصاد است . همان موتوری که نرم و روان کار نمیکند . در هرم قرار گرفتن یک فرد متوسط و معمولی مثل عادل و یا مدیری نشان از این است که در این سیستم گردش نخبگی روی نمیدهد . بیست سال است که مخاطبان اسیر این نامها هستند . اگر عادل خوب بود فساد در فوتبال ما نباید اینگونه میشد . اگر عادل اندک وظایفش را در حوزه فوتبال بدرستی انجام میداد تیم ملی فوتبال ما باید موفقیت های بهتری در جام جهانی کسب میکرد . تلویزیون ملی جایگاهی برای عرضه اندیشه نخبگان و اندیشمندان واقعی است .
با فکر تلویزیون تفکر و اندیشه سازه، باعث شدید که مردم گریزان روی به فیلترشکن بیارن.
هویت ما از گذشته هست، انکار گذشته باعث رفتار سخیف ما شده، با چوب بر سر گذشته زدن راهکار نیست، دنبال روشی دیگه باشید.
بخش پنجم که ژانر دلهره و وحشت بود و اعصاب خرد کن مردم با نمادهای داعش . فصل ششم هم که بیشتر جلسات سخنرانی یا آموزش دروغگویی بود . فاتحه .
حداقل کاری که دولت می تواند انجام دهد بازپس گیری پولی است که به آنها داده است تا عیرتی برای دیگران باشد.
اما باور پذیرتر این است که قرار بود صحنه ای به کنایه پخش شود و همه لبخندی بزنند و تمام ،
اما رئیس فعلی چون توان مقابله با انتقادات را ندارد ، دست پیش گرفته تا پس نیافتد .
جالب اینکه در ماجرای رئیس قبلی صداو سیما ، واقعا ستون پنجمی وجود داشت که تا دفتر رئیس هم پیش رفته بود
مثلا در بین صدها کانال اینترنتی و ماهواره ای با هزاران برنامه ساز تراز اول و محبوب نشستن تکرار سریال را دیدن ؟!!!
با پایتخت و نقد هاش کاری ندارم
ولی به حق از روی ریس سازمان و عوامل سانسورچی با تریلی رد شدی
دمت گرم
قرار نیست همه چی بهت درس بده که.
باید اذعان داشت که این سری از مجموعه پایتخت نسبت به قبلی ها تنزل محتوایی قابل مشاهده ای داشت، یکی از دلایلی که از قلم افتاده فقدان مرحوم "خشایار الوند" است و دیگری را میتوان جولان دادن بیشتر محسن تنابنده در نبود ایشان دانست؛ این را در تیتراژ (عناوین اختصاص داده شده به نامبره)هم میتوانستیم درک کنیم... در کنار و با تایید سایر عوامل دخیل در موضوع
عجیب است شما روزنامه نگار ها خودتان جلوی ازادی خودتان را میگیرید بعد می گویید ازادی نداریم
(دوبار کامنت گذاشتم چون دفعه اول غوطه ور رو اشتباه نوشتم)
کاش یه ریزه به قیمت طلا و مسکن و قضایای دیگه توجه میکردن
خدا باعث و بانی گرونیها رو با نیستی عجین کنه
خدایا.....
و اصلا متوجه نشدیم مثل اون ساخته شده
شماها که دیدید الکی اشکال میگیرید
مشکل اینجاست که آن عده که انتقاد می کنند، به بخشهایی مثل سکانس ماه عسل رحمت اشاره می کنند که اصلا انتقاد محسوب نمی شه، آنهایی هم که تعریف و تمجید می کنند، صرف سرگرم کننده بودن سریال از آن تمجید می کنند که اینهم معیاری برای خوب بودن نیست و این سریال به علت توجه به برخی موضوعات اجتماعی نکات مثبتی دارد. خلاصه این نحوه نقد و تحلیل (چه مثبت و چه منفی) اون نتیجه لازم را به دنبال نداره.
خواهش می کنم پتانسیل پایتخت را تقدیم ضد انقلاب و شبکه های اون ور آبی نکنید .
التماس می کنم.
من اين سريال رو از اول ديدم به نظرم اصلا لازم نبود از تكيه كلامهاي فيلمهاي قديمي استفاده بشه و بهتر بود حرف خودش رو ميزد كه هم جالبتر بود هم موثر تر به هر حال به نظرم منم اگر دنبال حاشيه نميرفت بهتر بود
بازهم عقده گشایی با صداوسیما ...
امیدوارم در سایر خبرها هم به جای سانسور کامنت ها، نسبت به درج و انتشار آنها اقدام نمایید
1- محسن تنابنده در تلویزیون 6 فصل یک سریال را کار میکند...
2- نمی توان باور کرد آدم های خلاقی مثل محسن تنابنده که اهل نوشتن و خواندن و نگاه دقیق تر به زمانه اند و...(خلاق است دقیق است خفن است و...)
3-سینمای ایران و تلویزیون مدتهاست به ورطۀ فیلمفارسی افتاده و این به خاطر غیبت اندیشه و اهل اندیشه است.
آقای خدیر کیفَ حالُک؟؟؟
استاندارد مشت زدن ما ایرانی ها "مشت محکم" هست!
«کدام ترانهسُرا، کدام نویسنده، کدام شاعر، کدام آهنگساز؟ کدام اهل فکر؟ هر که باشد اما اهل فکر و نظر و سخن نباشد و اگر هست در چارچوب سازمان و نه مستقل»
خوب معلوم است گه چرا آنها نمی آیند یا اجازه آمدن ندارند. چون هرکسی که فکر میکند و نظر و سخنی دارد، نظز و فکر و رای و سخنش، خلاف نظر این ....بر مسند نشسته است.
البته مصدر آن «بررسیدن» است. «برمیرسم» مضارع اول شخص مفرد است:
برمیرسم، برمیرسی، برمیرسد
برمیرسیم، برمیرسید، برمیرسند!
مولانا می گوید:
چون در او آثار مستی شد پدید
یک مرید او را در آن دم بررسید
ناصر خسرو هم می گوید:
چون که خِرَد را دلیل خویش نکردی
برنرسیدی ز گشت گنبد دوّار
هر چه بتوانیم از افعال سادۀ بیشتری استفاده کنیم بهتر از آن است که با «کردن» فعل بسازیم.
مثلا به جای کوچ کردن بگوییم کوچیدن. یا به جای آغاز کردن بگوییم آغازیدن (این را حافظ به زیبایی به کار برده) و با همین روال به جای بررسی کردن بگوییم «بررسیدن» که در نثر کلاسیک و شعر ایران سابقه دارد و به جز ناصر خسرو و مولانا، سوزنی هم از فعل امر «بررس» بسیار بهره برده است.
تنها سکانسی که من از حرکت دوربین و دکوپاز و صحنه آن لذت بردم و متفاوت با تمام صحنه های دیگر این سریال بود، همان موتور سواری رحمت و همسرش است.
من فقطنگاه فنی و مردمی را در نظر دارم و الا گور... سیاست.
تنها سریالی که خیابونا موقع پخشش خلوت میشد.
رضایت مردم عام از همه چیز مهمتر است.
خواهشن بعد 41 سال خودتون را متفکر نشون ندید و فح... به کسی ندهید. بابا، مخدرد میگیرید.
بفکر رضایت مردم عام باشید.
درود بر عصر ایران. کمی مردمی تر بنویس.
نقدی هم بهش وارد نیست .انقدر که این سریال دیالوگهای جالب و بی نظیری داره ، اینکه حالا از روی فیلم همسفر و ممل آمریکایی استفاده شده هم چه ایرادی داره ، بلاخره سریال حالت طنز داره و باید با یکسری مسائل شوخی بشه
جنبه تونو بالا تر ببرید خواهشا.
دست مریزاد عالی
یا جاهایی که رقص داشت
انگار ما میشینیم پای تلویزیون که همش غم و غصه بارمون کنن
تو زندگی عادی هرکسی کار و مشکلات زیاد هست
ولی یه ساعت که میشینه پای تلویزیون انتظار داره از حال و هوای خودش در بیاد
بویژه تو شرایط امروز که گرانی و قرنطینه به همه فشار آورده
وجود خنده های کوچک یه ساعته پای تلویزیون لازمه
دیگه سعی کنند رعایت کنند
...