عصر ایران؛ سروش بامداد- ویژهنامۀ نوروزی «کرگدن» را هم می توان ضیافت کلمات دانست و هم عکسهای سیاه و سفیدی که خود یک آلبوم کامل است.
در کرگدن، شکوه ادبیات و کلمات، خواننده را به جشنی پرشکوه دعوت میکنند و این حس البته در همۀ مجلاتی که سید علی میرفتاح درآورده موج زده است.
اوایل دهۀ 90 با کتاب هفتۀ «نگاه» پنجشنبه دم خوربودیم که بالای آن می نوشت: «ناقابل دو هزار تومان» و حالا در آخر دهۀ 90 آن ناقابل شده 20 هزار تومان و نویسندهها و مخاطبان 10 سال دیگر را تجربه کردهاند.
کرگدن نوروز 99 اما به جای این که به سال کهنه بپردازد یا از سال تازه بگوید به 1399به چشم آخرین سال «قرن» نگریسته است.
مریم گنجی در «قرن پُرخون» نگاه صریحی انداخته به تحولات ایران در این 100 سال. از «تعویق مشروطیت و حلول استبداد مدرن» تا «تبعید دیکتاتور» و «کودتا علیه ملت» و نیز «اصلاحات فرمایشی» و «آخرین انقلاب کلاسیک قرن».
در فضایی که دیگران چندان از «اصلاحات» یاد نمیکنند اما او آورده است:«شاید بتوان به تسامح، شکلگیری جنبش اصلاحات و دوم خرداد را فراز تاریخی دیگری در یکصد سال گذشته دانست». اما چرا به تسامح؟ به این خاطر که با شعار تساهل و تسامح، آمد؟!
کرگدن، سراغ اهالی فرهنگ و سیاست و سینما هم رفته و از آنها خواسته 5 کتاب و 5 فیلم «مهم» 100 سال گذشته را معرفی کنند.
تقریباً هیچیک اثری از خود را در زمرۀ این 5 کتاب یا فیلم برتر 100 سال گذشته نیاوردهاند و تعریفی که از تواضع ایرانی داریم نیز جز این اقتضا نمیکند: خوش تر آن باشد که سرّ دلبران، گفته آید در حدیث دیگران.
محمد بلوری روزنامهنگار کهنهکار و پدر حادثهنویسی در مطبوعات اما اهل این نوع فروتنیها و تعارفات نیست و 5 کتاب برتر 100 سال را این گونه نام برده است: «حسین کُرد شبستری، شور زندگی (ایروانگ استون)، صد سال تنهایی (گابریل گارسیا مارکز)، دُن آرام (شولوخوف) و اصفهان مویه کن ( محمد بلوری).»
راستی هم تا کی روزنامه نگاران باید تنها راوی دیگران باشند؟
نوع دیگری از این تواضع شکنی را در صادق زیباکلام نیز میبینیم: «تاریخ مشروطۀ ایران (احمد کسروی)، چشمهایش (بزرگ علوی)، همسایهها (احمد محمود)، ایران بین دو انقلاب (یرواند آبراهامیان) و ما چگونه ما شدیم (صادق زیباکلام).»
کرگدن در بخش «کرگدن پریم» سراغ سوژۀ «جنوب شهر» رفته و بهروز غریبپور کارگردان شناخته شدۀ تئاتر که در دوران شهرداری غلامحسین کرباسچی با تبدیل کشتارگاه به فرهنگسرای بهمن، کاری کارستان برای جنوب شهر انجام داد روایتهایی خواندنی دربارۀ جنوب شهر و «معرفت و مرام» آنها نوشته است.
جواد طوسی هم به سینمای جنوب شهر پرداخته و نوشته است: «در سال های اخیر با حضور فیلمسازان جوانی چون سعید روستایی و محمد کارت، طبقه و جنوب شهر و رئالیسم اجتماعی تعریف دیگری پیدا کرده است. حالا با فیلمسازانی رو به رو هستیم که ترجیح میدهند نگرش اجتماعی زمختی داشته باشند و در گستردگی ناهنجاریهای حاکم بر طبقات پایین، به کانون خانواده تقدس کاذب ندهند.»
سعید روستایی سازندۀ «ابد ویک روز» و « متری شیش و نیم» است و محمد کارت، همین امسال «شنای پروانه» را ساخت و نمایش داد.
آقای طوسی ننوشته ولی میتوان اضافه کرد که در «درخونگاه» کار از تقدس ندادن به خانواده گذشته و با خانوادهای ویران رو به روییم!
زاویۀ دید «نیوشا طبیبی»هم جالب است: «در همین تهران اگر سیرابی شیردان و آبگوشت و کباب و دل و جگر و قلوه و حتی چلوکباب زنده ماندهاند و دکانهایشان رونقی پیدا کرده از سر سلامتی بچههای جنوب شهر است» و تردیدی نیست که وقتی این جملات را در حال و هوای کرونایی و تعطیلی این جور غذاخوریها میخوانید آرزو میکنید هر چه زودتر این بلا دور شود تا هم این بندگان خدا کار و کسب را از سر گیرند و هم اهل دل و جگر و قلوه بعد از یک ماه و اندی و شاید بیشتر دلی از عزا درآورند!
در بخش «کتاب» گفت و گو با صدرالدین الهی برای هر روزنامهنگاری یک کلاس درس است و در واقع: استاد صدرالدین الهی.
جالب این که در «اندیشۀ پویا» که در فهرست معرفیهاست نیز گفت و گویی با او منتشر شده و آن را البته یک روزنامهنگار کهنه کار و صاحب سبک و بسیار خوشقریحه (سیروس علینژاد) انجام داده و در واقع بخشی از کتابی است که به زودی منتشر میشود وگرنه آقای علینژاد مدتهاست که کار روزنامه نگاری پیوسته انجام نمیدهد.
عکسی که از صدرالدین الهی چاپ شده البته مربوط به کتاب گفت و گوی بسیار خواندنی خود صدرالدین الهی با سید ضیاء الدین طباطبایی است و حواس آدم بیشتر جلب سید ضیاء میشود و شاید مخاطبی که نشناسد گمان کند سیدضیا صدرالدین است و آقای الهی مصاحبه کننده با خود او در این گفت و گو!
از دو روزنامهنگار کهنهکار گفتیم: صدرالدین الهی و سیروس علینژاد ولی ورق که می زنیم با نام استاد دیگر روزنامهنگاری جناب علی اکبر قاضیزاده رو به رو می شویم که دربارۀ دو کتاب نوشته است: «مرد صد سالهای که از پنجره فرار کرد و گم شد» و «دختری که پادشاه سوئد را نجات داد» از یوناس یوناسن، نویسنده ای که «طنز و روایت را خوب میشناسد» و همان ابتدا بیهیچ مقدمهچینی و به سبک روزنامهنگاران مدرن غربی یکراست رفته سراغ اصل مطلب:
«کمتر کتابی این قدر مرا خندانده است. گاهی چنان، متن غرقم کرد که کتاب را پرت میکردم و سرخوشانه میخندیدیم.»
از بخشهای خواندنی دیگر «یک کتاب» است. سایۀ اقتصادینیا دربارۀ جلد سوم خاطرات «احمد زیدآبادی» نوشته است. اگر «سایه» برای اهل ادبیات و شعر یادآور هوشنگ ابتهاج است اما «سایه خانم» هم با تسلطی که بر زبان پارسی دارد با نوشته های خود در «بخارا» که آن هم درفهرست معرفی های نوروزی است اسم ورسمی دارد و چه شروع نوستالژیکی: «نام احمد زیدآبادی برای ما – نسلی که در پی دوم خرداد 76 به بدنۀ فعال جامعۀ مدنی پیوست- نامی آشناست و نه فقط آشنا بلکه خاطرهانگیز و حزن آور و حسرتافزا و به معنای دقیق کلمه نوستالژیک».
چون بنا دارم این معرفی ها از 1000 تا 1100 کلمه فراتر نرود ناگزیرم با بهرام بیضایی به پایان بَرَم. یاسین حجازی دربارۀ نمایشنامۀ تازه منتشر شدۀ استاد بی بدیل و دور از وطن (چهار راه) نوشته و یادآور شده است:
« صدای نویسنده، اثر اوست. ندادن جواز چاپ، صِرفِ یکی امضا نیست ذیل کاغذی با سربرگ. جراحیِ تارهای صوتی نویسنده است. تصور کنید آدمی صدا داشته و از یک روز به بعد دیگر ندارد. او ناخوددار کلماتش را بلند و هی بلندتر می کند بلکه صدایش برسد... تقصیر کیست؟ او که فریاد می زند؟ یا آن که مدتها نگذاشته فریادزننده حرف بزند؟»
از 200 صفحه 70 صفحه عکس است. اما عکس هایی که حرف میزنند. «کرگدن» حس و حال خاصی دارد. اگر شما را بگیرد با آن خواهید ماند. پس از نوروز و در عصر پسا کرونا هم.
------------------------------------------------------
بیشتر بخوانید:
دیلمان؛ پروندهای برای جاسوسی و جاسوسان
کرونا میرود، ما میمانیم و حتی میخندیم/ نگاهی به «نوروزنامه» اطّلاعات