خوشبختی چیست؟ هر کسی پاسخ خاص خودش را دارد. بعضی آن را در ثروت و قدرت میجویند و برخی میگویند تنها از مسیر زندگی اخلاقی است که میتوان به آن رسید. در میان مکتبهای فلسفی باستانی، جنجالیترین پاسخ را اپیکور و پیروان او داشتند. پاسخی که در نگاه عموم مردم به لذتپرستی و خوشباشی معروف شده است، اما اگر سراغ متنهای اصلی این فیلسوف برویم، خواهیم دید که آموزههای او میتواند راهی برای نجاتیافتن از دنیای حریص و رقابتجوی امروزی به ما نشان دهد.
به گزارش عصر ایران به نقل از ترجمان علوم انسانی، کاترین ویلسون در ایان نوشت:
من هم مثل خیلیها هر کتاب، سخنرانی یا مقالهای را که مدعی افشای اسرار خوشبختی باشد با دیدۀ تردید نگاه میکنم. از نظر من خوشبختی امری مقطعی است که پس از معاشرت با یک دوست حسش میکنیم، یا پس از شنیدن یک قطعۀ موسیقی جدید و اثرگذار از رادیو، بهاشتراکگذاشتن حس اعتماد متقابل با یکی از بستگان، یا برخاستن از یک خواب شبانۀ عمیق و راحت بعد از چند روز سرماخوردگی. خوشبختی گونهای احساس شادمانی در لحظه است که نمیتوان شکارش کرد، به چنگش آورد و زمانی دراز از حضورش بهره برد.
اما رضایت از شرایط و روند امور به کلی با خوشبختی متفاوت است. رضایت با کیفیت و ترکیب امور زندگی در ارتباط است؛ همان که ما را وامیدارد هر روز صبح از خواب برخیزیم، رویدادهای جهان را کشف کنیم و با آنچه آن روز در پی خواهد داشت، دست و پنجه نرم کنیم.
برای تحقق رضایت با موانعی روبرو هستیم که اگر نتوان به طور کامل آنها را کنار گذاشت، دستکم میتوان تا اندازۀ زیادی از شدت و شمارشان کاست. برخی نویسندگان استدلال میکنند که رضایت بیش از همه به ژن، محل زندگی و فصل جاری سال یا چگونگی برخورد دیگران، از جمله دولت، با فرد بستگی دارد. بااینحال، دانش روانشناسی و به اشتراک گذاشتنِ تجربیات اول شخص در طول چندین نسل، میتواند در این مسیر نقش یاریکنندهای بازی کند.
بر این اساس فلسفه نیز توانایی یاریرسانی به این روند را دارد. مکاتب عمدۀ فلسفی در دوران باستان، از جمله فلسفۀ افلاطونی، رواقی، ارسطویی و مکتب مورد علاقۀ من، یعنی اپیکوریسم، به طور مستقیم در پرسش از زندگیِ مطلوب مشارکت داشتهاند.
فلاسفه جملگی به ایدئال «زندگی طبقِ طبیعت» متعهد بودند که در آن طبیعت انسانی و غیر انسانی هر دو مد نظر است؛ بااینحال، دربارۀ محتوای این ایدئال میان آنها اختلاف نظر وجود دارد. نوشتههای اصلی این فیلسوفان که اغلب آسانفهم، خواندنی و تأملبرانگیزند، نهتنها برای دانشجویان و متخصصان فلسفه، بلکه برای هر فرد علاقهمند به موضوعاتی همچون طبیعت، جامعه و رفاه منبعی سودمند است.
«مکتب» فلسفی برای یونانیان و رومیان باستان چه معنایی داشته است؟ به طور کلی فیلسوفان هر مکتب گروهی بودند که باورها و ارزشهای مشترکی داشتند، به طور منظم برای گوشدادن به سخنان استادشان و بحث درونی یا بیرونی دربارۀ موضوعات مختلف گرد هم میآمدند و میکوشیدند از دیدگاههای خودشان در برابر مکتبهای رقیب دفاع کنند.
مضمون سخنرانیها و بحثهای آنها بعدتر بهدستِ استاد یا شاگردان به متون نوشتاری راه مییافت. البته فلسفه گونهای آموزش عمومی نبوده است؛ بهعلاوه، ۴۰ تا ۸۰ درصد از جمعیت آتن در چند قرن منتهی به میلاد مسیح، بردگان بودهاند. بردگان احتمال داشت در گردهمآییهای فلسفی حاضر شوند، اما در بحث شرکت نمیکردند.
افلاطون که افکار و مباحثات سقراط را در قرن پنجم پیش از میلاد جمعآوری کرده، بر پرورش چهار فضیلت یعنی خرد، شجاعت، میانهروی و عدالت تأکید کرده است. او اینها را در کنار دیگر گونههای فضیلت، از جمله حقیقت و زیبایی، واقعیتر از هر آنچه از ماده تشکیل شده میداند.
در نگاه افلاطون فضیلتْ تنها راه رسیدن به دایمونیا است، که معمولاً این مفهوم را به «سعادت» یا «شکوفایی» ترجمه کردهاند. از دید او، خیانت، بزدلی، پرخوری، شهوترانی، تندخویی و بدرفتاری با دیگران، به شخصیتی آشفته و پریشان خواهد انجامید.
مخاطبان سقراط و افلاطون جوانان بلندپرواز و نازپرورده در خانوادههای برجسته آتنی بودند که نیاز به اصلاح و تربیت داشتند؛ اما آیا نظریۀ افلاطون دربارۀ شکوفایی بشری از طریق فضایل زنان را نیز در برمیگیرد؟ افلاطون و ارسطو و رواقیان مدارس خود را کاملاً مردانه اداره میکردند.
اغلب زنان (دستِکم زنان محترم جامعه) در آن زمان تا حد زیادی به خانواده محدود بودند و خانهداری مجال چندانی برای نشاندادن شجاعت (که بیشتر در جنگ شناخته میشد)، خرد (که نیازمند آموزش و تجربۀ جهان خارج از خانه بود)، میانهروی (به سبب فقدان آزادی جنسی و عدمِ شرکت زنان در مهمانیها و میگساریها) یا عدالت (به سبب ممکننبودن قضاوت زنان دربارۀ مردان بالغ و تعیین پاداش و مجازات) در اختیار آنها نمیگذاشت.
ارسطو بهعنوان شاگرد برجستۀ افلاطون، در قرن چهارم پیش از میلاد نوشت که فضیلت برای مردان و زنان یکسان نیست. از دید او، فضیلتِ اصلی برای زن اطاعت است که موجب شکوفایی آنها میشود.
ارسطو در مقایسه با افلاطون در دامنۀ بسیار وسیعتری از موضوعات، از زیستشناسیِ آبزیان گرفته تا تولید مثل انسان و از سازمان سیاسی تا ساختار درام و بلاغت، متونی را به نگارش درآورده است. او در اخلاق اشاره کرده است که برخی فضایل مفروض ممکن است از حد مطلوب فراتر روند.
چنانکه شهامتِ بیش از حد به تهور و میانهرویِ زیاد به خست میانجامد. میتوانم مثال دیگری نیز در همین رابطه مطرح کنم که در آن، تعهد توأم با تعصب به عدالت ممکن است موجب ازمیانرفتن شفقت و بخشندگی شود که خود در زمرۀ فضایل به شمار میرود؛ اما سهمِ اصلیِ ارسطو در فلسفۀ اخلاق اغلب با این نکته مرتبط دانسته شده است که از دید او، خوشبختی نیازمندِ حدی از بختِ خوش است.
چراکه اگر با بیماریای سخت و پیشرونده یا در میان جنگ زاده شوید یا اگر دشمنان قدرتمندی داشته باشید که در هر گام مانع پیشرفت شما شوند، بخت شکوفایی شما کمتر از حالات دیگر خواهد بود. در نگاه ارسطو برای دستیابی به سعادت نهتنها باید فضایل را به کار بندید، بلکه نیازمند دوستان خوب، سلامتی و درآمدی کافی هم هستید.
سومین مکتب بزرگ باستانی فلسفۀ رواقی است که شماری از آموزگاران و نویسندگان در سنتهای یونانی و رومی، از جمله اپیکتتوس و سنکا، نمایندگان آنند. رواقیان به این ایدۀ افلاطونی بازگشتند که رویدادهای خارجی تأثیری کاهنده [یا افزاینده] بر رفاه و شادکامی ندارند.
به باور آنها جهان با گونهای تقدیر و مشیت اداره میشود و تنها آنچه باید روی دهد، روی میدهد. از این رو انسان باید سرنوشت فردی و آنچه را گذشته و آینده برایش فراهم کرده، بپذیرد. از آنجا که هیچ امکانی برای وقوع شرایط دیگری وجود ندارد، پشیمانی و حسرت دربارۀ تصمیمات و اعمال گذشته کاملاً بیفایده است.
در نگاه رواقیان نهتنها پشیمانی، بلکه احساساتی همچون خشم، شرم، شفقت و عشق، بیماریهایی در روح هستند و نیازمند درمان. البته در این مکتب گونهای خیرخواهی عمومی نسبت به انسانها مجاز دانسته شده است.
از دید رواقیان واکنش عاطفی همیشه بر این توهم استوار است که رویدادی خارجی، کلامی مخالف، خیانت یک دوست، ملاقات با انسانی فوقالعاده یا شکنجه، به طور عینی، واجد صفت خوب یا بد است. حال آنکه این احساسات صرفاً گونهای پریشانی جسمانی است که به ناراحتی روانی انجامیده است.
از این رو برای بازگرداندن آرامش باید به یاد آورد که این چیزها همواره روی میدهند و باید هم روی بدهند. به باور رواقیان نفس «دژی درونی» است که توانایی ایستادگی در برابر هر حملهای را دارد.
فلسفۀ رواقی امروزه هم پیروان زیادی دارد؛ چون دستورالعملهای روشنی برای رویاروی با دشواریهای روزمره پیشنهاد میکند. روشهای رواندرمانیای که فاصله گرفتن از مشکلات یا تغییر چشمانداز در مواجهه با آنها را توصیه میکنند، با روشهای رواقی همپوشانی زیادی دارند.
بااینحال، فلسفۀ رواقی و رواندرمانی با دشواریهای گوناگونی مواجه هستند. به باور من، مهمترین مسئله در این رابطه، این است که روشهای پیشنهادی آنها به اثبات نرسیده است.
طوری که من تاکنون هیچ پژوهش تجربیِ دقیقی را نیافتهام که نشان دهد افرادی که از لحاظ احساسی مشکل دارند و از درمانهای مبتنی بر تغییر چشمانداز استفاده کردهاند، پس از سپری شدن درمان، نسبت به کسانی که صرفاً با تکیه بر گذر زمان زخمهای خود را درمان کردهاند، شرایط بهتری دارند.
دومین دشواری در روشهای رواقی ناظر بر این واقعیت است که احساسات انسانیْ زندگی کردن را ارزشمند میسازند. بیحسی عاطفی و بیانگیزگی ویژگی اصلی افسردگی است و به همین جهت، داروهایی که احساسات را فرومینشانند، چندان از سوی بیماران دریافتکننده با استقبال مواجه نمیشوند.
پژوهشهای تجربی اخیراً نشان دادهاند که ما برای تصمیمگیری به احساسات نیاز داریم و در غیر این صورت دچار سردرگمی مداوم میشویم. چون بدون احساسات، به هر کاری که میخواهیم دست بزنیم، در مرحلۀ یافتن دلایل موافق و مخالف متوقف میشویم. در نهایت، رواقیان معتقد بودند شفقت بر رنج دیگران فقط سبب ایجاد احساسی نامطلوب در فرد خواهد شد که این برداشت نیز آشکارا غیرانسانی است.
چهارمین فلسفۀ بزرگ عهد باستان در قرن سوم پیش از میلاد، در آتن، به دست اپیکور برساخته شد و پیروان رومی او همچون تیتوس کاروس لوکرتیوس، آفرینندۀ قطعۀ مشهور «دربارۀ ذات چیزها»۱ پی گرفته شد. فلسفۀ اپیکوری ساختار کلی و تلقی دیگر مکاتب فلسفی از سعادت را به چالش کشید. اپیکور و پیروانش، بیرون از دیوارهای شهر، نوعی کمون مشترک را در خانۀ اپیکور تشکیل دادند که باغی دورتادور آن را گرفته بود.
آنها غذایشان را به اشتراک میگذاشتند، دربارۀ علم و اصول اخلاقی به بحث مینشستند و با یکدیگر معاشرت میکردند. در جمع اپیکوریان زنان نیز حضور داشتند و اینطور نبود که شکوفایی آنها به گونهای متفاوت از مردان تصویر شود. اپیکور به طور مشخص به خاطرِ روابط جنسی خارج از چارچوب ازدواج و در آمیختن رابطۀ جنسی و فلسفه آماج سرزنش بود.
افلاطون، ارسطو و رواقیان هر کدام در نظامهای خود برای خدا، یا گونهای هوشمندی خدایی، به عنوان خالق یا فرمانروای جهان، جایگاهی در نظر گرفته بودند.
آنها در این نکته همداستان بودند که ماده به خودی خود بیجان، موهوم و عاری از هر ویژگیای است و صرفاً هیولی پذیرندۀ ویژگیها است. از این رو امور روحانی، همچون مُثُل افلاطونی، ارواح ارسطویی یا نَفَس حیاتبخش جهانی نزد رواقیان باید برای تبیین زندگی، اندیشه و دگردیسی مشاهدهپذیر طبیعت به کار گرفته شود.
اپیکور اما بر خلاف همۀ آنها به اصالت ماده باور داشت. به گفتۀ او همۀ آنچه واقعاً وجود دارد، ذراتی ریز، تجزیهناپذیر و متحرک به نام اتم است که با چشم غیر مسلح امکان دیدن آنها وجود ندارد. این ذرات در شکلها و اندازههای گوناگون، اما بدون رنگ، بو، مزه یا صدا هستند و خلأ آنها را از هم جدا میکند
اتمها در ترکیب با هم جهان مادی و تمام پدیدههای آن، از جمله اندیشه و ادراک، را میسازند. این اتمها جهان را به تنهایی و با قرار گرفتن اتفاقی در کنار هم ایجاد میکنند و رفتهرفته به مجموعههای بزرگ، پیچیده و پایدارتر تبدیل میشوند.
به همین خاطر، اگر خدایانی هم در کار باشند، از دید اپیکور، آنها هم از اتم ساخته شدهاند. هرچند برای تبیین رویدادهای زمین و آسمان، یا تاریخ و زندگی شخصی افراد، به چنین خدایانی نیاز نیست. روح نیز در نظرگاه اپیکوری از اتمها ساخته شده و به هنگام مرگ گسسته و پراکنده میگردد؛ بنابراین هیچ نوع جاودانگی، رستاخیز، یا بازگشت برای روح وجود ندارد.
چنین نظریهای دربارۀ طبیعت پیامدهای اخلاقی ویژهای به دنبال دارد. در نگاه اپیکور، دعا کاری بیفایده است و صرفنظر از گفتههای کشیشیان و روحانیان، جهنمی در کار نیست. زندگی سعادتمندانه تنها از آنِ کسی است که لذتهایش بر دردهایش غلبه داشته باشد. امری که به احتیاط بسیار و توانایی تشخیص میان تجارب و کارهایی که عموماً لذتبخش تلقی میشوند، با امور حقیقتاً لذتبخش وابسته است.
اپیکوریان بهشدت با دیدگاه رواقی دربارۀ خودبسندگی انسان و بینیازی او از تأیید، خیرخواهی یا همراهی دیگران مخالف بودند. همچنین این عقیده را که ذهن از توانایی سرکوب و از میان بردن احساسات برخوردار است، با دیدۀ تردید مینگریستند و تأکید میکردند که برای خوشبختی باید با چیزهای خارج از خود و کسان دیگر ارتباط داشته باشیم. وقتی شرایط بد میشود، حاصلْ رنج است و این رنج را جز با گذر زمان و فراموش کردن نمیتوان درمان کرد.
پس ضروری است از مهمترین عوامل خارجیِ بدبختی و بداقبالی آگاه باشیم و پیش از رویدادنِ بدبختی، مانع آن شویم. در نگاه اپیکور از آنجا که آینده از پیش تعیینشده نیست و انسانها از ارادۀ آزاد برخوردارند، امکان تغییر شرایط و جلوگیری از رویدادهای ناگوار وجود دارد.
در چشمانداز اپیکوری جاهطلبی سیاسی و جستجوی ثروت تقریباً همیشه موجب اضطراب و ناامیدی میشود. عشق رمانتیک و یکطرفه نیز (که به گفتۀ جامعهشناسان عشق اغلب چنین است) همین ویژگی را دارد. از رو بکوشید به دام نیفتید و اگر افتادید، در آن باقی نمانید! (فکرکردن مداوم به معشوقی دور از دسترس از دید اپیکور، با عدم تماس رفتهرفته از میان میرود؛ حال آنکه لوکرتیوس منحرفساختن موقت ذهن از هر سیمای خواستنی را سودمند میداند).
از دید اپیکوریان با رفتار محتاطانه و گزینش درست خوردنیها و نوشیدنیها، میتوان از بسیاری بیماریهای دردناک دوری گزید و اگر فردی علیرغم تلاش در این مسیر، دچار بیماری شود، دردهای شدید را به مدتی کوتاه و دردهای بلندمدت را با شدتی کم تجربه خواهد کرد.
اپیکوریان به جای تلاش برای به حداکثر رساندن لذت، بر کاهش رنج و درد، به ویژه در موارد ناشی از شکست در انتخاب و پرهیز تمرکز داشتند. آنها میدانستند که نمیشود به درک مستقیم و شهودی از سود و ضررِ کارها اطمینان کرد.
چراکه گاهی باید برای پرهیز از رنج درازمدتِ اعتیاد و عدم سلامت، از خوردنیها و نوشیدنیهای خوشمزه چشم پوشید، یا برای جلوگیری از حس حقارت و خشم و زیانهای اجتماعی و اقتصادی، از فرصتهای جنسی صرف نظر کرد؛ اما این چشمپوشی به هیچ روی فقر و محرومیت را به فضیلت تبدیل نمیکند و هیچ کس سزاوار بدبختی نیست. ازجانگذشتگی، هر دلیلی که هم داشته باشید، کار بیهودهای است و متخلفان صرفاً باید برای بازدارندگی و نه انتقام مجازات شوند. از این رو، اگر مجازات در بازداشتن مجرمان کارساز نباشد، اِعمال تنبیه از نظر اخلاقی نادرست است.
اما اگر حیات به همین زندگی محدود میشود و فضایلی همچون خرد، میانهروی و اعتدال تنها ایدههای انتزاعی در ذهن و متشکل از اتمها هستند، اساساً چرا باید اخلاقی بود؟
اپیکوریان این پرسش را به دو شیوه پاسخ گفتهاند. آنها از یک سو باور داشتند که افراد پیرامون ما از حماقت، بزدلی، خودفریبی و بیعدالتی، یا به بیان دیگر نقطۀ مقابل فضیلتهای سنتی متنفر هستند و به همین جهت، اگر پیوسته در چنین رفتارهایی شرکت کنیم، خود را از جامعه محروم میکنیم و شاید تحت مجازات قانونی قرار بگیریم. به همین سبب، پایبند نبودن به اخلاق در نهایت موجب رنج خواهد شد.
دومین پاسخ آنها به ضرورت اخلاق، امکان زندگی کاملاً دلپذیر بدون صدمه زدن به دیگران با دروغگویی، زیادهروی یا دیگر رذایل است. از دید اپیکوریان منابع لذتهای بیآزار در اطراف ما وجود دارد و میشود لذت حسی را از موسیقی، غذا، مناظر طبیعی و آثار هنری و بهویژه به باور اپیکور، از مطالعۀ طبیعت و جامعه و همسخنی با دوستان به دست آورد. او بر خلاف ارسطو که انتخاب دوستان را بر اساس فضایل و نه منافع مطلوب میدانست، معتقد بود دوستان کسانیاند با اندیشههای کمابیش همسان که به طور اتفاقی یکدیگر را دوست میدارند.
اگرچه آدمهای انگشتشماری به ترک زندگی عادی و پیوستن به گروهی فلسفی در حومه شهر تمایل دارند، اما افزودن چشمانداز اپیکوری میتواند در زندگی روزمره ارزشمند باشد.
نقطۀ عزیمت ما برای اندیشیدن دربارۀ ایپکوریسم در فرهنگِ معاصر خودمان، این است که رقابت برای قدرت، اعتبار و سود مالی (که اپیکوریان هیچ یک را خیرِ واقعی نمیدانند)، به تمام جنبههای جامعۀ امروزی رسوخ کرده است. بر همین اساس ناچاریم برای ارتقای شغلی و دستمزد بیشتر، گرفتن بهترین نمره در آزمونها و مراکز دانشگاهی، بهرسمیتشناختهشدن و تأیید همکاران یا بهدستآوردن بهترین همسر از نظر ظاهری و موقعیت اجتماعی هر روز بیش از پیش تلاش کنیم.
تبلیغات محیطی در متروی نیویورک ما را به گرفتن دیپلم، بستن قراردادهای ساختوساز، پیروزی در پروندههای پرسود و اصلاح چهره و اندام تشویق میکنند. در مجلههای پر زرقوبرق فارغالتحصیلان، آن گروههایی از دانشگاه که اکتشاف یا اختراعی ثبتشده در کارنامهشان دارند، یا دستکم به نظر میرسد در چنین مسیری هستند، با تأکید و بزرگداشت نشان داده میشوند. تبلیغات این مجلهها نیز ما را برمیانگیزد تا ثروتمان را برای دستیابی به سود بیشتر در شرکتها سرمایهگذاری کنیم.
پرفروشترین کتابهای خودیاری امروزه در آمازون تبلیغ میشوند و در قفسههای فرودگاهی به فروش میرسند. این کتابها تضمین میکنند که ما را به جایگاهی عالی ارتقا خواهند داد؛ جایگاهی که در آن بتوانیم تمام تصمیمات را شخصاً بگیریم و دیگران را تحت سیطره داشته باشیم، یا آنکه رفتارهای منتهی به شکست را در یافتن عشق ایدهآل خود از پیش رو برداریم.
این تمرکز بر موفقیت در زندگی معاصر با تمرکزی دیگر روی مصرف منفعلانۀ چیزهایی مانند تشکهای خوشخواب یا جورابهای بافتهشده از الیاف بامبو تکمیل میشود که بنا است راحتی و لذت را به ارمغان آورند.
ما زنان امروزی در جستجوی رهایی از تعصبات و دشواریها در دنیای شرکتهای بزرگ، خود را در دسرهای چسبناک و نوشیدنیهای مخلوط رنگارنگ، لوسیونهای معطر، معجونها، شمعها و انواع خدمات زیبایی شخصی مانند ماساژ، آرایش و چشمههای آب گرم غرق کردهایم.
تردیدی وجود ندارد که جامعۀ انباشتی، رقابتی و تجملاتی امروز برای ما زیبایی و راحتی، آبِ گرم و سرد، داروهای جدید برای تسکین شرایط رنجآور و ناتوانکننده، وسیلههای ارتباطی جذاب و جدید، یا مارچوبه و توتفرنگیِ خارج از فصل را به ارمغان آورده است. همانگونه که لوکرتیوس از راهها، معماری و مجسمهسازی به عنوان مزایای تمدن عصر خویش سخن گفته است، ما نیز در این زمان میتوانیم از سفر با هواپیمای جت، پلۀ برقی و سینما، در کنار بسیار چیزهای دیگر یاد کنیم؛ اما تلاش شدید برای تغییر جهان که بیش از نوعدوستی با جاهطلبی و امید به کسبِ سودِ مالیِ بیشتر برانگیخته میشود، جنگ و زیانهای اقتصادی عظیم برای آمادگی نظامی، بهرهکشی از مردان و زنان کارگر، فقر و محرومیت و نابودی محیطزیست را در پی داشته است.
شهرت و ثروت بازیهایی با جمع جبری صفر۲ هستند و برای ثروتمندی، قدرتمندی و شهرت برخی، دیگران باید فقیر، فرودست و نادیده انگاشته شوند. اگر پول، شهرت و تجملات واقعاً مردم را خوشبخت میسازد، تنها لازم است هزینههای سیاسی آرزوها و عادات امروزی را در نظر آوریم؛ اما واقعیت این است که زندگی مطلوب به دستاوردها و کالاهای مادی وابسته نیست و با بستهبندی جذاب خردهریزهای زندگی که به صورتی فریبنده، گریز به بُعدی دیگر از هماهنگی و آرامش را وعده میدهند، به دست نمیآید.
هر کس که تا به حال ترفیع، افزایش دستمزد، یادآوری دلپذیر، کمک هزینه تحصیلی، جایزه یا دعوت به مراسمی را دریافت کرده باشد، میتواند به جذابیت آنها گواهی بدهد. چرا که گرایش به سنجش اعتبار فردی بر اساس دستآوردها یا داوری دیگران، ظاهراً در روان ما جا دارد. بااینحال، همه بر این نکته نیز همداستاناند که لذت حاصل از بازشناسی، قدرشناسی و پاداش، علیرغم زودگذر بودن آن، با لحظات واقعی شادمانی ناشی از هماهنگی با فردی دیگر، یا غرقشدن در چیزی خارج از خودمان تفاوت بسیاری دارد. در حقیقت برخلاف آنچه در برخی محافل مدیریتی پنداشته میشود، پاداشهای بیرونی به طور خاص انگیزاننده نیستند؛ بلکه انگیزه و فداکاری تنها با چشیدنِ لذتِ واقعی در فعالیت، چه در پشت میز، چه در میدان بازی، در یک فروشگاه، استودیو یا کارگاه ساختمانی ایجاد میشود.
اپیکور به طور مشخص بر لذت یادگیری و اندیشیدن دربارۀ طبیعت و جهان اجتماعی تأکید میکند. لوکرتیوس نیز به این نکته اشاره میکند که آنچه در مورد انسان استثنایی است، توانایی خلاقیت و کار اوست. انسانها از کشف چیزها و راه انداختن کارها، یا نگریستن صرف چیزها برای تجربۀ ظاهر، صدا و مزۀ آنها، برای خود و دیگران لذت میبرند. لذت واقعی از فعالیتهایی به دست میآید که تمرکز ایجاد میکنند، نیازمند تمرین و مهارت هستند و لذت حسی را در پی دارند. توانایی دستان ما برای انجام کارهای سریع و دقیق با اجسام کوچک، امری منحصر به نوع بشر است. این توانایی در کنار بزرگداشتن زیبایی در رنگ و شکل، هنر را نیز در کنار علوم، در میان بهترین فرآوردههای انسانی جای میدهد.
یکی از تراژدیهای زندگی در تمدن این است که کار انسانی در اغلب موارد نیاز چندانی به نوآوری و پرورش نبوغ و هنرمندی انسان ندارد. بااینحال، هر انسانی که در شرایط محرومیت فرهنگی زندگی نکند، قادر است این تواناییها را در خود فعال کند.
سرگرمیهای سنتیِ دوران کودکی کارهایی بودند که به خاطر خودشان انجام میشدند: صنایع دستی و جورچینها، مطالعه دربارۀ حیوانات، تاریخ، مناطق دوردست و زمان آینده، جستجو در فضای باز و کمک به بزرگسالان و بچههای کوچکتر. معادلهای بالغانه این دست فعالیتها را امروز میتوان در آشپزخانهها، خیاطخانهها، گاراژها و کارگاهها، کتابخانهها و اتاقهای کنفرانس مشاهده کرد.
ساختن چیزهایی مانند کوزه و جواهرات، بافتنی، گلدوزی و تعمیر چیزها در اطراف خانه، منبعی ژرف برای حس رضایت انسان است. در این فعالیتها، دستها، چشمها و ذهن با دنیای مادی درگیر هستند و تنها سلیقه و داوری خود شماست که ارزش نتیجه را تعیین میکند. چراکه ناگزیر نیستید در جشنواره کن برندۀ جایزه شوید!
دههها پژوهش نشان داده است که ثروت، بیش از میزانی مشخص، به رضایت فرد از زندگی نمیافزاید. کسانی که در سنین بالا به موفقیتهای بزرگ مالی دست یافتهاند، بر این نکته تأکید کردهاند که پرورش کودکان و لذت بردن از مهمانیهای دوستانه بسیار بیشتر از هر موفقیت شغلی به آنها حس رضایت بخشیده است. بااینحال، بهنظر میرسد که یافتههای پژوهشگران خوشبختی شباهت زیادی به نتایج متخصصان تغذیه دارد و با آنکه در درستی آنها تردیدی نیست، اما انگیزۀ چندانی در افراد ایجاد نمیکنند.
بیشتر مردم به خوبی میدانند که خوردن چه چیزی برای آنها سودمند است و اگر از آنها بپرسید که چه خوردنیهایی مناسبترند، بیشک از میان میوهها، سبزیجات، حبوبات سبوسدار و مقداری پروتئین حیوانی، در مقابل شیرینی، کلوچه، غذاهای آماده، فست فود و نوشابه، گروه نخست را برمیگزینند.
به همین شیوه اگر از آنها پرسیده شود که از میان دوستی، فعالیتهای خلاق و تحت کنترل خودتان، جستجو و یادگیری، غذایی خوشمزه، نوشیدنیای شیرین و ارتباط با طبیعت، یا موقعیت و نفوذ اجتماعی، پول و توانایی خرید بسیاری از کالاها و خدمات، کدام گروه زندگی بهتری را فراهم میسازد، اغلب افراد پاسخ درست را به خوبی میدانند.
پس چرا درونیسازی چنین حقیقت آشکاری و عمل مطابق آن تا این اندازه دشوار شده است؟ در مورد تغذیه، مشکل آنجا است که باید با فرهنگی غالب مبارزه کنید و از پس تمام تبلیغات، نمایشهای فریبنده و مشوقهای آن برآیید. امری که در خصوص رفاه و خوشبختی فردی نیز صدق میکند.
راهبرد اپیکوریسم برای پرهیز از فریفته شدن با مصرف بیهدف، علیرغم کنجکاوی اغلب افراد درباره جهان مادی و عوامل مشوق برای خرید، خرید و باز هم خرید، این است که حضور در فروشگاهها را به مانند تجربهای از گردش در موزه تلقی کنید. شما میتوانید تمام چیزها را در بستهبندیهای جذاب و تزیینی بررسی کنید و بیم و امیدهای نمادین و جادویی پیوسته با آنها را بنگرید.
در این فروشگاهها تشکهایی وجود دارد که ظاهراً میتوانند ازدواجهای خستهکننده یا تنهایی دردآور را درمان کنند و البته کِرِمها و لوسیونهایی که جوانی را ابدی میسازند. میتوانید از نگاه کردن به این چیزها لذت ببرید و تجربه احساسی آنها را به دست آورید بیآنکه نیازی به خرید و انبار کردن آنها داشته باشید.
ارزش فلسفه در این است که به طور معمول ایدههای مرسوم و به لحاظ اجتماعی نیرومند را به چالش میکشد و با نهایت توان تلاش میکند تا آنها را با ایدههایی جایگزین کند که کمی دشوارتر و ناخوشایندترند، اما در مجموع بهترند. فلسفۀ اپیکوری جهانی مادی و پیوسته در حال تغییر را بدون وجود خدایی عادل و بخشنده و سابقهای طولانی از سلطه و فریب انسانها توصیف میکند.
این نگرش برای بسیاری از منتقدان او گران آمده و اپیکوریسم با «مادهگرایی خام»، «تقلیلگرایی» و نوعی لذتپرستیِ پرآشوب و خودفریب برابر دانسته شده است؛ برداشتی که تنها از طریق بازگشت به نوشتههای اصلی او میتوان آن را تصحیح کرد. اپیکور به جای تحقیر بشر، چشماندازی گسترده و عینی از موقعیت و قدرت انسانی ارائه میدهد. او نیز مانند دیگر فلسفههای اصیل ما را بر آن میدارد که تصمیمات و اقدامات خود را از دریافت شخصی خود از «طبیعت چیزها» و چگونگی عملکرد واقعی جهان برآوریم.
پینوشتها:
• این مطلب را کاترین ویلسون نوشته است و در تاریخ ۵ نوامبر ۲۰۱۹ با عنوان «How to be an Epicurean» در وبسایت ایان منتشر شده است. وبسایت ترجمان آن را در تاریخ ۲۱ دی ۱۳۹۸ با عنوان «در دنیای امروز لذتگرایی اخلاقیتر از مصرفگرایی است» و ترجمۀ علی حاتمیان منتشر کرده است.
•• کاترین ویلسون (Catherine Wilson) استاد فلسفۀ دانشگاه یورک است. آخرین کتاب او چگونه اپیکوری باشیم؟ (How to Be an Epicurean) نام دارد.