عصر ایران،فاطمه صابری- «به خدا کاری نکردم نه گدایی، نه دزدی و نه مصرف مواد؛منو اشتباهی آوردن اینجا. خانم تو رو خدا بگین منو از اینجا بیرون ببرن،برم پیش خانوادهام.» دقیقهای بعد روشن میشود نسرین که اینگونه التماس میکند و خود را قربانی یک اشتباه میداند،سالها درگیر اعتیاد و کارتنخوابی با تولد 4 نوزاد با پدرانی ناشناس و 2 بار سقط جنین طی کمتر از 8 سال گذشته بوده.او یکی از زنان تحت مراقبت در سامان سرای لویزان تهران است.
«با پای خودم اومدم اینجا و پسر 4 سالهام هم همرامه. با خودم عهد کردم تا وقتی پاک پاک نشدم از اینجا بیرون نرم.» گوینده این جملات زهرا یکی از زنان ساکن در مرکز مادر و کودک منطقه 15 حوالی میدان خراسان تهران یا همان سازمان مردمنهاد «تولد دوباره» است.
«3 ساله اینجام چون سرپناه ندارم. آبرومند زندگی کردم. دلم نمیخواهد امثال ما رو با زنان خیابانی و معتاد یکی ببینید.» هما این جملات را با بغضی در گلو در حیاط مددسرای چیتگر در منطقه 22 تهران میگوید.
قصه پرغصه این زنان که حالا زیر سقفهای ساختهشده توسط شهرداری تهران جمع شدهاند اعتیاد خود و یا اطرافیانشان است. زنانی که از عصر تا شامگاه دوشنبهشب میزبان شماری از خبرنگاران بودند. در جاهایی که سرپناهشان آسمان و دیوار و فرششان کارتُن و سیمان نبود.هرکدام با بهسازی فضا توسط سازمان رفاه، خدمات و مشارکتهای اجتماعی شهرداری تهران صاحب تخت و کمد،سرویس بهداشتی هستند و در طول شبانهروز سهمیه غذای گرم دارند.
اما زبان که باز میکنند و از تجربیات عجیبشان در پاتوقهای مصرفشان در مولوی، دره فرحزاد، هرندی، دروازه غار و ... سخن میگویند انگار بینشان مسابقهای مهم وجود دارد برای اثبات اینکه کدامیک بیشتر موفق به نابودی بهاریترین سالهای عمرشان شدهاند.جملاتی مانند 8 سال درگیر اعتیاد بودم،15 سال کارتن خواب بودم،18 سال است از خانوادهام بیخبرم آنقدر عادی بیان میشود توگویی درکی از فجایع رفته بر خود ندارند.
بازدید از 3 محل اقامت مربوط به حدود 200 زن آسیبدیده، دوشنبهشب با حضور سید مالک حسینی سرپرست سازمان رفاه،خدمات و مشارکتهای اجتماعی شهرداری تهران و جمعی از خبرنگاران انجام شد. مدیری که میگوید پنهان کردن اعتیاد زنان،زنان کارتنخوابی و آسیبهای اجتماعی نهتنها راهکاری برای حل این مشکلات نبوده بلکه شاهد افزایش تعداد زنان درگیر با اعتیاد هستیم.
حسینی به خبرنگاران میگوید میتوانید بدون محدودیت با حضور در این مراکز از زنان و آسیبهایشان بنویسید تا تلنگری باشد برای تمام افراد و ارگانهای مسئول و یافتن راهکارهای کارآمد.
به گفته او شهرداری تهران از سال 83 با ایجاد دفتری به نام آسیب دیدگان اجتماعی تلاش کرد به کمک زنان معتاد و بیسرپناه در تهران بیاید. او توضیح داد که سال 85 هم اداره کل آسیبهای اجتماعی شهرداری تهران تاسیس شد و سال 88 این نهاد به سازمان خدمات اجتماعی تبدیل شد.
165 هزار زن معتاد در ایران
تعداد زنان درگیر با اعتیاد چند نفر است؟ واقعیت آن است که آمار دقیقی در این ارتباط وجود ندارد و آخرین آمار ارائه شده از وجود ۱۶۵ هزار زن معتاد در ایران خبر داده است که تعداد زیادی از آنها در تهران زندگی میکنند. بر اساس میانگین به دست آمده از آمارهای پلیس مبارزه با مواد مخدر، سازمان بهزیستی و شهرداری تهران حدود 1500 زن معتاد «متجاهر» در 22 منطقه تهران حضور دارند.
یعنی زنانی که ابایی ندارند در اماکن عمومی از پارک تا کوچه و خیابان و پاتوقهای خاص مواد مخدر مصرف کنند و اغلب در زمره معتادان پرخطر دستهبندی میشوند.
تنها مکان تخصصی ترک اعتیاد زنان باردار در ایران
طی یک سال گذشته بعضی از این زنان که از اعتیاد و آوارگی خسته شده بودند برای درمان به موسسه خیریه «تولد دوباره» پناه آوردهاند. موسسهای تحت عنوان مرکز مادر و کودک پروین که در محدوده میدان خراسان مشغول فعالیت است و دوشنبهشب خبرنگاران امکان بازدید از آن را پیدا کردند. ساختمانی با متراژی حدود 1000متر در دو طبقه و دارای حیاط.
عباس دیلمی زاده مدیرعامل جمعیت خیریه تولد دوباره درباره این مرکز توضیح داد که این مرکز تنها و منحصربهفردترین ارگان جامع اعتیاد برای زنان درگیر اعتیاد است. به گفته او تنها مکان تخصصی ترک اعتیاد زنان باردار در ایران همین مرکز مادر و کودک با مدیریت خیریه «تولد دوباره» است که با روشهای کاملا تخصصی زنان باردار درگیر اعتیاد را درمان میکند.
زنانی که به دلیل مصرف مواد مخدر دچار اختلالات سایکوتیک (اختلالات روانی شدید) هستند هم بهصورت مرحلهبهمرحله در این مرکز تحت درمان قرار میگیرند تا از توهم، رفتارهای حرکتی نابهنجار، افکار و گفتار آشفته دور شوند و ارتباطشان با دنیای واقعیت دوباره برقرار شود.
یکی از ویژگیهای خاص این مرکز امکان همراهی کودکان در کنار مادران است. در هنگام بازدید میدانی خبرنگاران هم در کنار 31 زن حاضر در مرکز 15 کودک هم حضور داشتند.
روایت مادر دو کودک از مصرف شیشه
کودکانی مانند شاهین که در کنار پسر کم سن و سال دیگر خود را نسبت به رفتوآمدها و شلوغیها بیتفاوت نشان میداد و مشغول دیدن کارتون از تلویزیون سالن مرکز بود. شاید به این خاطر که روایت مادر جوانش از سالهای اعتیاد و آوارگی مشترکشان را نشنود. زنی که سالها درگیر مصرف شیشه بود و حتی وقتی حامله شد عادتش را ترک نکرد تا حدود 3 ماه قبل که دخترش در بیمارستان اکبرآبادی خیابان مولوی به دنیا آمد و تحویل شیرخوارگاه آمنه شد.
او 3 ماه بعد از حضور در مرکز و ترک اعتیاد امیدوارانه میگوید؛ «شاید خدا خواست و تونستم در کارگاه خیاطی موسسه تولدی دوباره خرج خودم و بچههایم را دربیارم و دخترم را از بهزیستی بگیرم.» او به جز خیاطی گاهی برای نظافت منازل مردم از مرکز خارج میشود. اما از فضای بیرون هراس دارد و میگوید دوست دارم کار کنم اما با بچههایم در همین مرکز زندگی کنم.
شرط خروج زنان از مرکز مادر و کودک
برای بچههای این زنان در مرکز مهدکودک و اتاق بازی در نظر گرفته شده است. مهد کودکی که البته مربی مستقر ندارد و چشمانتظار کمکهای گاهبهگاه افراد داوطلب است.
تیمی متشکل از پزشک،روانشناس،روانپزشک،مددکار،بهیار و افراد داوطلب در چند شیفت در مرکز مادر و کودک برای بهبود حال زنان درگیر با اعتیاد تلاش میکنند و تا زمانی که احساس کنند این فرد هنوز از نظر روحی توانایی زندگی مستقل در دنیای بیرون را ندارد او را از مرکز مادر و کودک خارج نمیکنند.
مرکزی که تلاش میکند با آموزش حرفهای و کاربردی زنان در رشتههایی مانند خیاطی و قالیبافی به استقلال مالی و افزایش اعتماد به نفسشان کمک کند.
از درمان رایگان تا اتاق وی آی پی برای ترک اعتیاد
به گفته مدیرعامل جمعیت خیریه تولد دوباره به جز زنانی که بهصورت داوطلبانه و خود معرف یا از طرف اطرافیانشان در اینجا حضور پیدا میکنند تعداد دیگری از زنان هم از طریق مراکز کاهش آسیب شهرداری، سازمان بهزیستی و ان جی اوها برای درمان به ما معرفی میشوند.
بر اساس اعلام مدیران مجموعه، هزینه درمان برای مادران و کودکان درگیر اعتیاد در این مرکز رایگان است مگر آنکه عکسش ثابت شود.یعنی بعد از بررسیها مطلع شوند که فرد معرفیشده توانایی پرداخت بخشی از هزینههای درمان که حداکثر 800 هزار تومان در ماه است را دارد.
البته بعضی از اتاقها بهصورت انفرادی در اختیار زنان هم قرار میگیرد یعنی تعدادی از خانوادهها برای آرامش بیشتر دختر یا همسر درگیر با اعتیادشان درخواست اتاقی جداگانه میکنند که به ازای دریافت خدمات کیفی هزینه لازم را هم پرداخت میکنند.
هزینههای کلی این مرکز که مانند یک خانه برای زندگی روزمره لوازم دارد حدود 25 میلیون تومان در ماه است.این هزینهها از طریق کمکهای شهرداری، سازمان بهزیستی، کمکهای موردی خیرین در زمینه غذا و وجوه پرداختی از طرف خود افراد تامین میشود.
هیچ زنی به دلیل بیپولی رد نمیشود
مدیرعامل جمعیت خیریه تولد دوباره با تاکید بر این که در یک سال گذشته حدود 70 درصد پذیرششدگان بهصورت رایگان تحت درمان قرارگرفتهاند تاکید کرد؛به همه اطمینان میدهیم هیچ زن درگیر با اعتیاد در تهران به دلیل نداشتن پول در «تولدی دوباره» رد نمیشود.
مصداق او بروی یکی از اتاقهای 6 تخته این مرکز نشسته است. سیما زنی 39 ساله با صورتی استخوانی است که بیش از 8 سال شیشه مصرف کرده و حالا 4 روزی است که تصمیم به ترک گرفته است. او البته پیش از این هم در مرکزی دیگر اعتیادش را ترک کرده بود اما میگوید دوباره «لغزش کردم» و آنقدری مصرف کردم که دیگر هرچقدر دوز مصرفم بالا میرفت تغییری در حالم ایجاد نمیشد. سیما مقصر اعتیادش را رنجی میداند که همسرش بهواسطه ارتباطات ناسالمش با زنهای دیگر بر او تحمیل کرد.
میگوید در حالی که من برای زندگیمان تلاش زیادی کردم و از منشیگری و خیاطی تا کار در بستهبندی را انجام دادم.او میگوید این بار مصمم هستم برای همیشه از شر این افیون خلاص شوم تا به دیدن پسر 13 سالهام بروم که با مادرم زندگی میکند.این یعنی هنوز امیدی برای این زن هست. برعکس اکثر زنان مستقر در سامان سرای لویزان در شمال شرق تهران. مرکز دومی که خبرنگاران امکان بازدید از آن را پیدا کردند.
حفظ فاصله با زنان کارتن خواب و گدا
مدیران مرکز قبل از ورود به خبرنگاران توصیه میکنند فاصله حدودی را با 35 زن 20 تا حدود 80 ساله حاضر در مرکز حفظ کنند چون برخی از آنها درگیر اختلالات روانی و بیماریهایی واگیردار و مواردی مانند اچ آی وی و هپاتیت هستند.به جز این در بین این زنان کسانی حضور دارند که به دلیل اختلالات روانی یا رفتاری سابقه حمله و درگیری با پرسنل را هم داشتهاند.
حسین مهاجر مدیر ساماندهی آسیب دیدگان اجتماعی سازمان خدمات اجتماعی شهرداری تهران در معرفی «مرکز نگهداری موقت زنان آسیبدیده شهر تهران یا سامان سرای لویزان» توضیح داد که متکدیان،معلولان جسمی،ذهنی،بیماران و سالمندان، زنان حاضر در این مرکز را تشکیل میدهند.
کاخ سفیدِ کارتن خوابها و متکدیان
کسانی که عموما بعد از تماسهای شهروندان با سامانه 137 توسط گشتهای شهرداری از سطح شهر تهران جمعآوری و به «کاخ سفید» لویزان منتقل میشوند.«کاخ سفید» کنایهای به ساختمان سفید و زیبای محل استقرار این افراد است که بین برخی مددجوها که چند باری گذرشان به لویزان افتاده به این نام مشهور شده است.
بعد از انتقال این افراد به ماشینهای گشت شهرداری که یک مامور نیروی انتظامی هم بهعنوان ضابط قضایی در آن حضور دارد افراد به قاضی ویژه معرفی میشوند.
هنگام بررسی پرونده این افراد به مواد 712 و 713 قانون مجازات اسلامی که تکدیگری و ولگردی را جرم شمرده استناد میشود.
متکدیان و کارتن خوابها بعد از مصاحبه،دستهبندی و پذیرش میشوند.تعویض لباس و استحمام و پوشیدن لباسهای فرم مرکز هم مراحل قبل از تحویل تخت است.
فالهای زن 61 ساله بیسرپناه
تختهایی که ممکن است در طول ماه میزبان چند زن مانند اعظم 61 ساله باشد.اعظم که از 23 روز قبل به این مرکز آورده شده در طبقه اول یکی از تختهای فلزی سالن بزرگ سامان سرای لویزان نشسته و برای گفتوگو اشتیاق نشان میدهد. او میگوید 35 سال است از راه فال تاروت و فال قهوه زندگی کرده. اما از 5 سال قبل سرپناهی جز گرمخانه چیتگر نداشته است.
بدن نحیف و چشمهای گودرفته و صورت استخوانیاش نشان میدهد که سالها شیشه مصرف کرده است.اعظم مصرف شیشه را تائید میکند و میگوید هرچند مدتها از ترک اعتیادم گذشته بود اما اخیرا به دلیل فشارهای وارده دوباره بیرون از گرمخانه چیتگر مواد مصرف کردم که به اینجا منتقل شدم. همسر و یک دخترش فوت کردهاند و از پسرش هم 8 ماهی است بیخبر مانده است. میگوید مشتریهای زیادی دارم که برایشان فال میگیرم.
آنقدری با مشکلات زندگی سرپنجه خم کرده که واقعبین باشد و حتی در آرزو کردن هم کمترین حد و حق ممکن را برای خود قائل شود. به همین دلیل برنامههایش بعد از خارج شدن از این سامان سرا را اینگونه شرح میدهد؛«اگر از اینجا بیرون بروم تلفنم را روشن میکنم و با حضور در یک پارک برای مشتریهایم فال میگیرم.سرپناهم هم همان گرمخانه چیتگر خواهد بود چون برعکس اینجا که با اجبار به اینجا منتقل شدم ازآنجا راضی بودم و دوستان خوبی آنجا دارم.»
چرا کارتن خوابها خیابان را به امکانات خوب ترجیح میدهند؟
مهاجر مدیر ساماندهی آسیب دیدگان اجتماعی سازمان خدمات اجتماعی شهرداری تهران درباره انتقاداتی که در زمینه اجبار برخی افراد هنگام جمعآوری و انتقالشان به این مراکز وجود دارد میگوید؛وقتی به فردی که در خیابان یا مناطقی که از هر نظر آلوده است بدون سرپناه در حال گذران زندگی به بدترین شکل ممکن است گفته میشود که جای خواب گرم و غذا در سه وعده، حمام، پزشک، روانپزشک و... بهطور رایگان در مراکز ما در اختیارت قرار داده میشود تا در خیابان نخوابی اما مقاومت میکند و میگوید میخواهم آزادانه مواد مصرف کنم باید چهکاری کرد؟ مخصوصا که تجربیات چند دهه اخیر ما نشان میدهد اکثر کارتن خوابها علاوه بر اعتیاد درگیر بیماریهایی مانند اچ آی وی،هپاتیت و انتقال آن به دیگران هم میشوند.
او خبرنگاران را برای مشاهده رخت شور خانه مجهز، مرکز لویزان دعوت میکند تا آنها ببینند که ماشینهای غولپیکر سامانکده لویزان علاوه بر شستشوی لباسها و ملافه،روزی یکبار پتوهای استفادهشده توسط مددجوها را میشوید؛مهاجر با لبخند میگوید خدمات ما در این مرکز به افراد جمعآوریشده از سطح شهر مانند هتلهای 5 ستاره است.
بهزیستی میگوید امکانات و اعتبار نداریم
در این سامانکده به جز سالن مورداستفاده، اتاق مجزایی هم مخصوص مادر و کودک وجود دارد تا زنانی که همراه کودکانشان تکدیگری میکنند یا کارتن خواب هستند را بعد از بررسیهای لازم ساماندهی کنند. یعنی اگر مادری به دلیل بیسرپناهی و اعتیاد شرایط نگهداری از فرزندش را نداشت کودکش تحویل بهزیستی میشود و مادر هم برای ترک اعتیاد به مراکز مرتبط با مجموعه معرفی میشود.
طبق تعریف بین بخشی صورت گرفته و احکام قاضی، اکثر 35 زن حاضر در مرکز لویزان باید در اختیار سازمان بهزیستی قرار بگیرند اما این نهاد در مقابل درخواست شهرداری از کمبود فضا و امکانات برای پذیرش این مددجوها میگوید.
مهاجر مشاور سرپرست سازمان خدمات اجتماعی شهرداری تهران توضیح میدهد که در مراکز مردان هم از 130نفر 110 مرد طبق حکم قاضی باید به بهزیستی منتقل شوند اما بهزیستی اغلب گزینههای سالم و فاقد بیماری جسمی و روانی را پذیرش میکند تا هزینه نگهداری برایش ارزانتر تمام شود.
وقتی پدر 6 فرزند یک زن نامعلوم است
آنها حتی از پذیرش زنانی مانند نسرین 25 ساله هم سرباز میزنند. زنی که در طبقه دوم یک تخت نشسته و میگوید منتظر حکم قاضی برای خارج شدن از این مرکز هستم. او چند بار تاکید میکند که بیگناه است و اشتباهی به سامان سرای لویزان منتقلشده است. روایت نسرین از زندگیاش چنین است:«بعد از رسیدن به سن قانونی از پدر و مادرم اجازه گرفتم که تنها زندگی کنم.
بعد از محل زندگیمان گرگان به تهران آمدم. و اخیرا ازدواجکرده بودم اما به دلیل اختلاف با مادر شوهرم از خانه بیرون زدم و کارتن خواب شدم. یکشب که در خیابان خواب بودم من را به سامان سرای لویزان آوردند. خانم خواهش میکنم بگویید من را از اینجا بیرون ببرن چون پدرم منتظرم است و چند بار تماس گرفته است»
اما دقیقهای بعد و دورتر از تخت نسرین، مددکار مرکز میگوید که پرونده قطور نسرین در دفتر موجود است و اولین بار هم نیست که گذرش به این مرکز افتاده است. داستان روایتشدهاش 5 درصد هم واقعیت ندارد. چون نسرین بعد از فرار از خانه و حضور در تهران کارتن خواب و درگیر اعتیاد شده و در طی سالهای اخیر چهار بچه با پدران مجهولالهویه روی دست دولت گذاشته و بهجز آن دو بار هم سقط جنین کرده است.
این مددکاران میگویند بارها به زنانی مانند نسرین کمک و اعتماد شده است اما ناپیوستگی زنجیرههای حل مشکلات اجتماعی در ایران مانع از فرجام خوش در زندگی این افراد و کاهش هزینه برای دولت میشود.
فراموشخانه زنان رسوبکرده
یکی از حرفهای تکراری زنان حاضر در مرکز این بود که خانوادههایمان تماس میگیرند اما قاضی و سامان سرای لویزان به ما اجازه خروج نمیدهند.موردی که از سوی مدیران سامان سرا تکذیب شد و گفتند طبق اصطلاح ما زنانی که گذرشان به این قبیل اماکن میافتد اصطلاحا «رسوب» کردهاند چون شرایط زندگی آنها در طول دست کم دو دهه قبل بهگونهای بوده که کمتر خانوادهای پیگیر وضعیت و حتی حالشان میشود و اغلب علیرغم پیگیریهای مددجویی حاضر به پذیرش آنها نیستند.
برخی هم که قبول میکنند مسئولیتی در قبالشان احساس نمیکنند و نهایتا چند روز بعد فردی که روزها و ماهها تحت مراقبت و درمان قرارگرفته بود و نسبت به وضعیت قبلی خود بهتر شده در خیابان مشاهده میشود.این یعنی چرخه معیوب اجتماعی و عملا بخشی از یک میلیارد تومانی که صرف هزینههای نگهداری این قبیل افراد در مراکزی مانند سامانکده لویزان میشود هدر میرود.
به دنبال خانواده؛مثل هاچ زنبور
شامگاه از لویزان در شمال شرق تهران وارد اتوبان تهران، کرج، کیلومتر ۱۴، خروجی پیکان شهر، ضلع شرقی ایستگاه مترو ایرانخودرو میشویم تا در آهنی و بزرگ مددسرای چیتگر در منطقه 22 به روی ما باز شود.
فعالیت این گرمخانه از حدود 5 سال قبل با ظرفیت اولیه 120 نفر برای زنان كارتنخواب و بیسرپناهی كه تنها نيازمند اسكان شبانه بوده و درگير بیماریهای مزمن و عفونی نیستند آغاز شد و بهجز چند مددکار،پزشک هم در آن حضور دارد و زنانی که سرپناهی برای گذراندن شب ندارند بهصورت خود معرف یا توسط گشتهای شهرداری به این مددسرا که دو سالن بزرگ با بیش از 100 تخت فلزی دو طبقه دارد منتقل میشوند.
تعدادی از زنان حاضر در این مددسرا از اولین روزهای آغاز به کار در اینجا حضور داشتند و مرکز برایشان شبیه خانه شده است.
برخی از آنها صبح برای انجام کارهایشان مانند دستفروشی،فال و مشاغل کاذب دیگر از مددسرا خارج میشوند و همزمان با تاریک شدن هوا به روی تختهایشان بازمیگردند.شماری از زنان حاضر در این مرکز به دلیل سالها درگیری با اعتیاد و کارتنخوابی از طرف خانوادههایشان طرد شده و سرپناهی برای گذران زندگی ندارند.
سالها زندگی در شرایط غیر نرمال مرز بین خیال و واقعیت را برای برخی از زنان حاضر در مرکز از بین برده است.مددکاران مددسرا میگویند معمولا وقتی این زنان ادعایی درباره خانواده یا اطرافیانشان میکنند از طرف ما پیگیری میشود اما عموما یا کسی پیدا نمیشود و در موارد زیادی هم یا دیگر اعضای خانواده هم وضعیتی مشابه این افراد دارند و یا اساسا فراموش کردهاند که این انسان هم جزئی از «خانواده» شان بوده.
«خانم ما مثل کارتون «هاچ» زنبور عسل که به همراه دوستانش مدتها دنبال مادرش میگشت دنبال کَس و کارمان میگردیم اما یا آنها مردهاند یا ما برایشان مردهایم.» زن میانسال اسمش را نمیگوید و در سرمای حیاط مددسرای چیتگر طوری دستهایش را دور بازوهایش قلاب کرده تا غم فراموشی و تنهایی را برای خودش کمرنگتر کند. روایتهای این زن و برخی دیگر از گذشته و حال زندگیشان ملغمهای از خیال و واقعیت است.
ووشوکاری که با شیشه دوپینگ کرد
مانند آنچه زهره دختر 30 سالهای که 6 ماهی است ساکن مدد سرا شده روایت میکند.زهره از زندگی در یکی از شهرکهای غرب تهران میگوید و اینکه از 8 سالگی ورزش میکرد و بعد از موفقیتهایی در رشته رزمی ووشو ساندا در چند مسابقه استانی در آستانه پیوستن به تیم ملی هم بوده.«به توصیه یکی از دوستانم برای افزایش شانس موفقیتم در آستانه یکی از مسابقات استانی مقداری شیشه مصرف کردم اما هنگام مسابقه دچار سرگیجه شدم. بعد از آشکار شدن موضوع در سال 1389 به مدت 5 سال از ادامه حضور در این رشته منع شدم.»
بعد از این ماجرا مصرف او افزایش پیدا میکند بهطوری که از سوی خانوادهاش طرد میشود. میگوید در همان ایام مادرم درگذشت و پدرم که صاحب کارخانهای بزرگ در ایران بود هم با زنی دیگر ازدواج کرد اما من نمیتوانستم با رفتارهای او کنار بیایم. در نتیجه حدود 9 سال حوالی میدان نور، جنتآباد و هرجایی که میتوانستم، شب را به صبح میرساندم و روزها هم با جمعآوری ضایعات هزینه خرید شیشهام را تامین میکردم.
زهره روایتی خاص از تغییر شرایط زندگیاش بعد از حدود یک دهه مصرف مواد هم دارد؛اوایل امسال یکی از قهرمانان رشته ووشو در محدوده اتوبان باکری من را در حال جمعآوری ضایعات دید و شناخت و به من گفت دوست نداری ترک کنی و به کمپ بروی؟ من گفتم دوست دارم ترک کنم چون خسته شدم از سرگردانی.او من را برای ترک به یک کمپ برد که بعد از ترک من را به اینجا آوردند.
زهره از تشویقهای خانم اوتادی یکی از مددکاران مرکز برای شروع ورزش میگوید. موضوعی که باعث شد او در سالن ورزشی در همان محدوده ثبتنام کند و بهصورت روزانه و مستمر تمرینات ووشو را شروع کند.میگوید در این مدت در چند مسابقه هم شرکت کردم و به فدراسیون ورزشهای رزمی هم مراجعه کردم تا وضعیت جدیدم را اطلاع بدهم و بگویم محرومیتم را ببخشند و من را به تیم ملی دعوت کنند.
زهره برای تامین هزینههای زندگی بعضی از روزها با بساط کوچکی شامل آدامس و جوراب برای دستفروشی به مترو میرود اما میگوید هزینههای ورزش و تغذیه بالاست و انتظار دارم که مدیران این رشته ورزشی به منی که از این مسیر سخت در حال گذر هستم کمک کنند تا روحیه و انگیزه بگیرم.
یکی از دغدغههای او تغذیه مناسب است و برعکس برخی زنان حاضر در مددسرا میگوید از غذاهای گرمی که در طول شبانهروز به ما میدهند راضی هستم اما برای ورزش حرفهای نیاز به لیست خاصی از غذاها دارد.
بوی ماهی، یاد شمال و مردانی که به مریم ظلم کردند
پیچیدن بوی ماهی در فضا نشان میداد که شام آن شب مددسرا ماهی است. موضوعی که با اعتراضات نجوا مانند برخی زنان همراه بود اما مریم چند باری مسیری که قابله غذا از آن گذشته بود را بو میکشد و میگوید«آخ جان بوی ماهی؛ یاد شمال افتادم.»
مریم که 21 روز است ساکن این مدد سرا شده اصالتا اهل ساری است. موقع روایت از روزهای زندگیاش از چند مرد سخن میگوید که زندگیاش را نابود کردهاند.«شوهرم همه چیزم را از من گرفت.ثانیهای بعد میگوید به این آخری اعتراض کردم تو که شوهرم نیستی اما هم من را مجبور به جمعآوری ضایعات میکنی، هم گدایی و هم کتکم میزنی. برای همین یک روز از آلونکش در شاه عبدالعظیم فرار کردم و از طریق اینستاگرام آدرس مددسرای چیتگر را پیدا کردم و آمدم اینجا.
مریم البته میگوید که ابتدا با پسرخالهاش ازدواج کرده بود اما کمی بعد از او جدا شد و با مردی اهل همدان ازدواج کرد. اما 18 سال بعد که سکته کرد و ویلچر نشین شد او طلاقش داد. میگوید بعد از سکته 6 ماه در کماه بودم و ایکاش میمردم. مریم درباره زمان درگیری با اعتیادش همعدد 18 را ذکر میکند و میگوید یکبار در کمپ ترک اعتیاد خادم آباد ترک کردم اما دوباره درگیر شدم. 3 فرزندم هم در همدان هستند. زمزمه میکند اما از شر شوهرم راحت شدم.
ما بیسرپناهیم و نه ولگرد
در یکی از سالنهای مددسرای چیتگر زنانی حضور دارند که عموما به دلیل بیسرپناهی ساکن این ساختمان شدهاند. مانند دختر جوانی که به دلیل درمان بیماری در تهران حضور دارد یا زن 51 سالهای که با همسرش متارکه کرده و دختری که بعد از ازدواج پدرش با نامادریاش سازگار نیست. این عده از حضور زنان درگیر با اعتیاد یا مشکلات اخلاقی در مرکز گلایه دارند و میگویند نمیگوییم که نباید به این افراد که در بدبختی با ما نقطه اشتراک دارند پناه داده نشود.اما آنها باید به مراکزی مانند كمپ شفق در شورآباد كهريزک منتقل شوند تا زنانی بیسرپناه از ترس حضور افراد مسئلهدار درجاهایی مانند مددسرای چیتگر خیابان را به مدد سرا ترجیح بدهند.
بیتوجهی به صحبتهای مددکاران، درگیری با اعتیاد و ادامه رفتارهای بیپروای جنسی و ترس از انتقال بیماریها به زنان سالم از سوی این زنان بخش دیگر صحبتهای زنانی است که به مددسرای چیتگر به شکل یک محله یا خانه جمعی نگاه میکنند.
یکی از زنان این جمع هم میگوید «به دلیل درگیری خانوادگی این مکان را بهعنوان سرپناه موقت خود انتخاب کرده و بهزودی میروم اما به نظرم دولت و شهرداری اینهمه هزینه برای افرادی که حاضر نیستند دست از اشتباه خود بردارند را صرف افراد آبرومند و نیازمند جامعه کنند تا جامعه بهتر شود. چون بسیاری از زنان و مردان معتاد فقط این قبیل اماکن را برای «مفتخوری» انتخاب میکنند و همیشه سربار جامعه باقی میمانند.»
دختری که به خاطر سوختگی ساکن مددسرا شده
یکی از دختران هم که از غرب ایران به دلیل پیگیری درمانش در این مرکز حضور دارد میگوید مکانی بهتر از اینجا ندارد و به کمک مددکاران دو جراحی ترمیمی روی سوختگیهای پوست بدنش انجامشده. چند روز قبل خانوادهاش هم برای دیدارش به این مرکز آمده بودند اما میگوید وضعیت اقتصادی آنها مناسب نیست و جراحیهای ترمیمی هزینه زیادی دارد که امکان پرداخت آن را ندارم.میگوید میشود درباره من بنویسی تا شاید خَیری برای هزینههای جراحی به من کمک کند؟
زن دیگری هم در سن 50 سالگی با سابقه دو ازدواج ناموفق بیش از دو سال است که در این جمع حضور دارد.میگوید هرگز کار خلافی از او سر نزده است اما به دلیل نداشتن حامی و سرپناه در انتظار کمک خیران است تا شاید از وضعیت فعلی نجات پیدا کند.
بیم و امیدهای زن مداح
زنان از صدای خوش زن میانسال دیگری میگویند که گاهی در مراسمهای عزاداری و مولودی میخواند. زنی که میگوید هرچند تلاش میکنم به دیگران راه و رسم زندگی سالم و صادقانه را گوشزد کنم اما بعد از حدود 3سال زندگی در این مکان در حال از دست دادن روحیهام هستم. چون وقتی نتوانی نیازهای اولیه زندگی مثل سرپناه و مایحتاج ضروریات را تهیه کنی و مجبور باشی با دهها انسان دارای روحیه و سابقه مختلف زیر یک سرپناه روزگار بگذرانی تحمل شرایط از آنچه که تصور میکنید دشوارتر میشود. دشواری که برخی از زنان را به خیابان برمیگرداند یا اساسا به این مراکز مراجعه نمیکنند تا همواره انگشت اتهام افراد زیادی به سمت شهرداری به عنوان متولی اداره شهر نشانه برود. ارگانی که مانند نیروی انتظامی معتقد است وظایفش در قبال آسیبهای برشمرده را کموبیش انجام داده اما حل یا کاهش این آسیبها تنها با جمعآوری افراد از سطح شهر، افزایش تعداد گرمخانهها و کلینیکهای ترک اعتیاد ممکن نیست و باید قدمهایی اصولی و ماندگار برای بهبود وضعیت اقتصادی و اجتماعی کشور برداشته شود تا تاثیر مثبت تلاشهای ارگانهایی مانند شهرداری تهران هم آشکار شود.
انشالله خدا به همه ما کمک کند.خدایا خود را به تو میسپاریم و از تو یاری میطلبیم.
الهی آمین