عصرایران؛ احمد جزایری- «…من تصور میکنم، تراژدی “واترگیت” از بدترین نوعی است که این کشور تا به حال به خود دیده است. پیش از این بر این عقیده بودم که جنگ داخلی (آمریکا) بزرگترین تراژدی این کشور بود اما به واقع مطلب در این رویداد، وقایع و رخدادهایی بودند که روح حماسی و قربانی بهعنوان دو روی سکه در آن تبلور مییافت... اما در «واترگیت» هیچ نکته قابل ذکر مثبتی نمیتوان یافت...»
عبارت تاریخی فوق از زبان سناتور با سابقهی دموکرات «سم آروین» نقل قول شده است. مطلبی که در واقع پایان یک فلسفه مدیریتی از نوع «ریچارد نیکسون»، سی و هفتمین رئیس جمهور ایالات متحدهی امریکا را رقم می زد.
«نیکسون» جمهوریخواه، هشت سال به عنوان معاون رئیس جمهور «دوایت آیزرنهاور» در کاخ سفید خدمت کرد و در سال ۱۹۶۰ بهعنوان نماینده حزب جمهوریخواه وارد کارزار انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده شد، جایی که رقیب وی سناتور دموکرات «جان اف کندی» بود.
سیاستمدار با سابقه تصور نمیکرد که در مقابل جوانی خوشتیپ و ناچیز میدان را واگذار کند و «کندی» دموکرات بر مسند قدرت بنشیند، و باعث شود تا " نیکسون" به مدت دو سال از صحنه سیاسی ایالات متحده دور باشد.
در ۱۹۶۲ شکست دیگری برای «نیکسون» رقم خورد و علیرغم تلاش برای تصدی فرمانداری ایالت کالیفرنیا باز هم میدان را واگذار کرد تا در نطقی کاملاً پریشان گونه عنوان کند؛ «دیگر شاهد حضور نیکسون در هیچ رقابتی نخواهید بود!»
شخصیت «نیکسون» که به «نیکی تریکی»-«نیکی حقهباز» معروف بود، شکست را برنمیتافت و بار دیگر در یک سنتشکنی کاملاً غیر عادی، خود را برای ریاست جمهوری سال ۱۹۶۸ آماده کرد. جایی که رقیب دموکرات وی «هوبرت همفری» این بار با اختلاف ناچیزی، کلید ورود به اتاق بیضی را به «نیکسون» تشنه قدرت تحویل داد.
در طول نزدیک به شش سال ریاست جمهوری «نیکسون»، شخصیت بیپروا و بیقرار وی باعث شد که تقریباً در تمامی زمینهها خبرساز باشد و چالشهای جدیدی را برای دولت رقم زند.
از برهم زدن پیمان «برتن-وودز» و جدا کردن رابطه قیمت میان طلا و دلار که تا آن زمان هر اونس طلا برابر با ۳۵ دلار امریکا بود، تا اعمال تعرفه ۱۰ درصدی برای واردات که منجر به کاهش ارزش دلار به مقدار قابل توجهی در مقابل سایر ارزهای رایج چون ین ژاپن و فرانک فرانسه شد و رقبای اقتصادی آن زمان یعنی ژاپن، فرانسه و انگلستان به منظور جبران کسری تراز تجاری امریکا به میزان ۸ میلیارد دلار تن به چنین تحمیلی دادند و در نهایت سیاست خارجه و بحران ویتنام که به زعم بسیاری بر اساس شواهد و مدارک «نیکسون» حتی پیش از انتخابات با مقامات ویت کنگی ملاقات داشت و آنها را به عدم حضور در کنفرانس صلح پاریس (که به منظور ختم غائله ویتنام مطرح شده بود) ترغیب کرد تا موجبات شکست دموکراتها را در انتخاب پیش رو فراهم کند، تماماً از شخصیتی بیپروا و ریسکپذیری چون «ریچارد نیکسون» انتظار میرفت.
علیرغم قانون شکنیهایی که این رییس جمهور جمهوریخواه از خود نشان داد، شواهد و مستندات متقن و قابل اتکایی وجود نداشت تا دموکراتهای خسته از جنگ ویتنام و اوضاع نابسامان داخلی در برابر رئیس جمهور تشنهفرمانروایی قد علم کنند.
بحران «واترگیت» و ورود بدون مجوز ۵ نفر به دفتر کمیته مرکزی حزب دموکرات در ساختمان واترگیت، گرچه در ابتدا یک سرقت ساده تلقی میشد اما از طریق دو روزنامهنگار جوان، «باب وودوارد» و «کارل برنشتاین» از روزنامه واشنگتن پست به رهبری «بن بردلی» کهنهکار که از قضا دوستی قدیمی و محکمی هم با «جان کندی» داشت، باعث شد تا سر نخها و شواهد کنار همدیگر قرار گیرد و در نهایت فاش شدن این مطلب که چک پرداختی به مبلغ ۲۵ هزار دلار به سارقین ساختمان واترگیت از محل حساب کارزار انتخاب مجدد «ریچارد نیکسون» بوده، بهعنوان محکمترین دلیل، دومینوی فروپاشی قدرت نیکسون را شروع کرد.
رئیس جمهوری که پیش از انتخاب مجدد خود در سال ۱۹۷۲ مؤکداً، دست داشتن در هرگونه تبانی علیه دموکراتها و دستورات غیرقانونی به FBI را انکار میکرد، دو سال بعد از پیروزی مجدد در انتخابات ۱۹۷۲ در برابر استیضاح مجلس نمایندگان امریکا قرار گرفت و در نهم آگوست ۱۹۷۴ مجبور به استعفا شد. گرچه پیش از آن در آگوست ۱۹۷۲ یعنی دو سال پیش از استعفا، نیکسون در کنفرانس خبری به صراحت حضور هر یک از اعضاء کاخ سفید و افراد وابسته به خود را در ماجرای «واترگیت» رد کرده بود، اما در نهایت در مقابل استیضاحی قرار گرفت که سه بند اصلی آن یعنی، جلوگیری از عدالت، سوءاستفاده از قدرت و بیاعتنایی به کنگره، رئیس جمهور را برای پایین آوردن از قدرت نشانه گرفته بود.
پیش از این در سال ۱۹۷۰، «نیکسون» توانست بحران مشابهی را که به دلیل درز اطلاعات از پنتاگون در خصوص جنگ ویتنام و تهاجم به کامبوج، توسط روزنامه «نیویورکتایمز» و سپس از «واشنگتنپست»، پشت سر بگذارد و کمیتهای برای جلوگیری از انتشار اخبار ایجاد کرد و تا حدی توانست این بحران را پشت سر بگذارد. اما در ۱۹۷۲ و بحران واترگیت به مثابه تیر خلاص به این سیاستمدار تشنه قدرت بود و به قول سناتور «سم اروین» بزرگترین تراژدی کشور (آمریکا) با این رخداد رقم خورد.
«نیکسون» علاقه وافری به برهم زدن نظم جاری داشت. فرقی نمیکرد این نظم در حوزه سیاست داخلی یا خارجی، اقتصاد، اکتشافات فضایی (اولین سفر انسان به کره ماه در زمان ریچارد نیکسون اتفاق افتاد که قطعاتی از سنگهای مربوط به کره ماه را به سران 17 کشور جهان هدیه داد که البته صحبتهای زیادی در خصوص این سفر و غیر واقعی بودن آن نیز در سالیان پس از آن مطرح بوده که بحث انگیزترین دلیل در خصوص تکان خوردن پرچم آمریکا در کره ماه بود که بسیاری از دانشمندان را به تعجب و انتقاد این سفر وا داشت.) ، انواع سرگرمیها، رویکردهای نظامی و یا حتی پیش پا افتادهترین وقایع روزمره باشد.
بزرگترین بحران انرژی در سال ۱۹۷۳ و در زمان ریاست جمهوری نیکسون اتفاق افتاد. در این سال اعراب، با تحریم نفتی غرب بحران جدی در تأمین منابع انرژی برای کشورهای غربی و در رأس آنها ایالات متحده رقم زدند.
شاید این بزرگترین خطای «نیکسون» بود، خطایی که «اروپایی» را که در حال متحد شدن بود، به سمت ایجاد «بازار مشترک اروپا» و تأمین انرژی غیر از منابع خاورمیانه و ترجیحاً غیر از نفت سوق داد.
از اینرو، اروپا با استراتژی غلط نیکسون به سمت «شوروی» و استفاده از منابع گازی این غول نفتی متمایل شد. مذاکرات گازی شروع شد و در نهایت در زمان آخرین رئیس جمهور شوروی یعنی «گورباچف» اروپا توانست به توافق مشخصی با این کشور دست یابد. «نیکسون» دقیقاً در این حوزه، رفتاری مشابه «ناپلئون سوم» در فرانسه از خود نشان داد.
دو رهبری که برای مشروع کردن قدرت خود بیپروا تصمیم میگیرند. اولی باعث شد تا «اروپای متحد» شکل گیرد و دومی با تصمیمات نادرست خود در سال ۱۸۷۰ شکلگیری «آلمان متحد» را با درایت بیسمارک صدراعظم مقتدر «پروس»، رقم زد. آلمان متحدی که پس از آن بلای جان «فرانسه» شد و علیرغم دو جنگ جهانی، هنوز هم نتوانسته از سیطره این کشور رهایی یابد و عقدهای تاریخی در دل رهبران فرانسه از آن تاریخ شکل گرفت.
«نیکسون» با تصمیمات اقتصادی خود، گرچه توانست در ابتدای دهه ۷۰ میلادی تأیید بسیاری به اوضاع اقتصادی مردم امریکا گذاشته و برای دو یا سه سال آنها را خشنود کند، اما در نهایت با ماجرای وحشتناک ویتنام، بزرگترین تورم تجمعی را که نزدیک به ۵۰ درصد تخمین زده میشد، در سال ۱۹۷۷ برای امریکا به ارمغان آورد که تقریباً در هیچ دوره ای حتی جنگهای جهانی این سطح از بههم ریختگی اقتصادی را نمیتوان در ایالات متحده مشاهده کرد.
گرچه «واترگیت» بهعنوان بحرانی غیر اخلاقی و سوءاستفاده از قدرت در بالاترین سطح کشور امریکا مطرح شده است، اما اثرات تصمیمهای «ریچارد نیکسون» در به بحران کشیدن کشورش، اگر به درستی تفسیر و ترجمه شود، به مراتب اثرات سوء بیشتری برای ایالات متحده داشته است. تصمیمات سلیقهای و در چارچوب افزایش قدرت بدون در نظر گرفتن عواقب چند دهه بعد که جبران ناپذیر مینماید.
نیکسون، ترامپ؛ دو روی یک سکه
«...مقالهای ۲۵ هزار کلمهای نوشتهام، اما نگران آنم که اگر منتشر شود، مقایسهای بین پرونده «واترگیت» و آن چیزی که در شرایط کنونی به عنوان مخالفت با رئیس جمهور «دونالد ترامپ» در خصوص پرونده دخالت روسیه در انتخابات ۲۰۱۶ مطرح است، تلقی شود...»
«هنری کسینجر» ۹۵ ساله، بهعنوان طراح سیاست خارجه ایالات متحده در جنگ سرد و بهعنوان مشاور امنیت ملی دولت نیکسون در گفتگو با «فاینانشنال تایمز» بهطور تلویحی «دونالد ترامپ» رئیس جمهور کنونی ایالات متحده امریکا را با «ریچارد نیکسون» مقایسه میکند و حتی اگر مقالهی ۲۵ هزار کلمهای وی منتشر نشود، بیان چنین عبارتی از پیر سیاست امریکا میتواند اذهان همگان را سمت شباهت غیرقابل انکار این دو رئیس جمهور سوق دهد. شباهتی که «کسینجر» باز بهطور تلویحی آنرا بیان میکند، «ما در حال تجربه ایجاد بینظمی در نظم جهانی هستیم و یا حداقل اخلال در آن... من فکر میکنم ممکن است او (ترامپ) شخصی باشد که تاریخ را رقم زند و با برهم زدن الگوهای قدیمی، نظم جدیدی را ترسیم کند... این بدین مفهوم نیست که ضرورتاً خود او (ترامپ) از چنین امری آگاه است، و یا اینکه بهعنوان راه حلی مهم آن را در نظر میگیرد. این امر کاملاً میتواند بهعنوان یک حادثه تلقی گردد».
«نیکسون» در تلاش برای بر هم زدن قواعد سنتی و جاری در داخل و خارج از کشور خود تلاشهای بسیاری داشت اما در نهایت در ادامه این تلاش و رسیدن به دستآوردی مشخص ناکام ماند. همان مفهومی که «کسینجر» از آن بهعنوان «نظم جدید» یاد میکند، «نظمی» که «ویتنام» بهعنوان بزرگترین «باتلاق» دوران ریاست جمهوری «نیکسون» که انتفاع بسیاری از دامن زدن به آن بحران برد، اما در نهایت گریبان خودش را گرفت و نارضایتی عمومی را در دو سال آخر ریاست جمهوریاش برای او بههمراه داشت.
شباهتهای بسیار بین این دو رئیس جمهور وجود دارد بهطوری که با «توئیتها» و «سخنرانیها»ی روزانه ترامپ، قواعد پیشین در حوزه سیاست خارجی و داخلی یکی پس از دیگری به باد تمسخر گرفته میشوند.
«دونالد ترامپ» برای دستیابی به اهداف خود از هیچ رفتار و رویکردی واهمه ندارد. اینکه رئیس جمهور ایالات متحده در اجلاس G7 در کانادا بیانیه پایانی اجلاس را امضا کند و در راه برگشت در هواپیما به راحتی آن را پس بگیرد، و یا تعطیلی یک ماهه دولت فدرال برای به کرسی نشاندن تصمیم خود در خصوص دیوار ۵ میلیارد دلاری در مرز مکزیک و یا بی اعتنایی کامل به تصمیمات کنگره و بهویژه مجلس نمایندگان، توهین علنی به رهبران سایر کشورها، برهم زدن نظم اقتصادی دنیا و اعمال تعرفههای حتی بالای ۲۵ درصد بر واردات از کشورهای دیگر بهویژه اروپا و چین، «دشمن» خطاب کردن اروپا و رفتارهای بیشماری نظیر این نشان از راهبردی کاملاً مشابه آنچه از «نیکسون» شاهد بودیم و آن هم برهم زدن نظم فعلی امریکاست.
این رویه فقط سیاست خارجی و اقتصاد جهانی را شامل نمیشود، بلکه سیاست داخلی نیز از آن بینصیب نمانده بهطوریکه پس از ارائه گزارش «رابرت مولر» بازرس ویژه تحقیق به «ویلیام بار» دادستان کل، در خصوص دخالت روسیه در انتخابات ۲۰۱۶ آمریکا و سؤال در این خصوص که آیا «ترامپ» در اجرای عدالت دچار خطا شده و از آن جلوگیری کرده است؟، کنگره از «ویلیام بار» درخواست حضور در جلسه و پاسخگویی به نمایندگان شد که با پاسخ منفی مواجه شد و «نانسی پلوسی» رئیس مجلس نمایندگان آمریکا صراحتاً به بند سوم استیضاح «نیکسون» اشاره کرد و «بیاعتنایی به کنگره» را از خطاهای بزرگ «دونالد ترامپ» ذکر کرد و علاوه بر مقایسه دو رئیس جمهور با یکدیگر، تلویحاً آمادگی برای شروع فرایند استیضاح را گوشزد کرد.
«ترامپ» در سلسله تصمیمات چینش تیم مدیریتی خود نیز نظمی غیرقابل پیشبینی را بهعنوان راهبرد خود مدنظر قرار داد.
بهطوریکه پس از گذشت ۲ سال از نشستن بر صندلی «اتاق بیضی» مهرههای اصلی کابینه خود را با تندروهای جمهوریخواه تعویض کرد و مثلث (مایک پمپئو - جان بولتون و ویلیام بار) که در کابینههای پیشین رؤسای جمهور جمهوریخواه سمتهای قابل توجهی داشتند را به تیم خود اضافه کرد.
این تغییر تیم مدیریتی در حالی صورت گرفت که تقریباً هیچ چهره مطرح جمهوریخواه به جز شهردار سابق نیویورک، «رودی جولیانی» در کارزار انتخاباتی از «ترامپ» حمایت نکرد و وی نیز حمایت آنها را بیارزش خواند. اما بازگشت به مهرههای تندرو یا همان "بازهای" جمهوریخواه پس از گذشت ۲ سال نشان از تعامل «رئیس جمهور» با جمهوریخواهان داده تا از این رهگذر اکثریت سنا را که در شرایط فعلی در اختیار همحزبیهای خویش است را با خود همراه کند که از قضا در چندین تصمیم مهم در چند ماه اخیر توانسته راه را بر قصد دموکراتهای کنگره برای تحت فشار قرار دادن رئیس جمهور بسته و خنثی کند.
اما این یک روی سکه است و روی دیگر آن به گفته «کسینجر» فشارها و مخالفتهای روزافزون در خصوص اتهامات وارده بر ترامپ است که پس از ارائه گزارش «مولر» دوچندان شده و برای جلوگیری از روند استیضاح، «ترامپ» نیاز به همراه کردن جمهوریخواهان با خود دارد.
از این روست که «ویلیام بار» کهنهکار را که در دولت بوش پدر نیز عهدهدار سمت دادستان کل بود فراخواند تا از نفوذ وی در حزب خویش استفاده کند و به اصطلاح شرایط را در موقعیت آرام حفظ کند که البته با روند رفتاری ترامپ هیچ تضمینی برای ادامه همکاری با هیچ شخص، حزب یا کشوری وجود ندارد.
اعلام جابجا شدن یک وزیر (وزیر دفاع) از طریق «توئیت»، به سادگی راهبرد را بهطور کامل تغییر میدهد، و یا مذاکرات سخت و طاقت فرسای فرستاده دولت خود یعنی "زلمای خلیل زاد" را برای صلح با طالبان که آماده امضاء وی بود را متوقف کرده و حتی دولت خود را به شگفتی وا میدارد.
شاید تنها نقطه افتراق «نیکسون» و «ترامپ» همین رفتار حرفهای باشد. «نیکسون» سیاستمدار حرفهای بوده و اساساً شغل او سیاست بود، پس چارچوب حرکتی بر مبنای «اصول حزب» را به خوبی میدانست اگرچه تصمیمات دفعتی و ناگهانی اتخاذ میکرد اما در راستای برهم زدن نظم مدیریتی کاخ سفید نبود.
از آنجا که «ترامپ» سیاستمدار حرفهای نیست، سیاست را بر اساس پیشه خود یعنی «تجارت» به پیش میبرد، از این رو حتی نزدیکترین شخص به او نیز از تغییر راهبردهای ناگهانی مصون نیست و شاهد آن هستیم که در حالیکه نزدیک به یک سال و نیم به پایان دولت وی مانده تقریباً اکثر نفرات کلیدی از ریاست کارکنان گرفته تا مشاورها و وزرای کابینه (آخرین تغییر وزیر کار در رابطه با پرونده "جفری ایپستن" که ابتدا دستگیر شد و سپس در زندان خودکشی کرد و استعفای دستیار ویژه ترامپ به دلایل نامعلوم) رئیس FBI و رئیس CIA تغییر کردهاند که این خود نوعی برهم زدن نظم درون حزبی نیز میباشد. بهطوریکه در آخرین اظهار نظر در خصوص وقایع ابتدایی قرن ۲۱ و حمله به برجهای دوقلو، «ترامپ» مستقیماً، انگشت اتهام را به سوی شخص «رئیس جمهور» بوش و معاون وی «دیک چینی» دراز کرد، و آنها را به عنوان متهم اصلی چنین حادثهای خطاب کرد.
برای «ترامپ» فرقی نمیکند «اوباما» را متهم به امضاء توافقی مانند برجام کند و یا «بوش» را مقصر حمله به برجهای دوقلو کند. او نیاز وافر به ایجاد نظمی نوین دارد، نظمی که از تحریم شرکت «هوآووی چین» گرفته تا تعلیق پیمان «پاریس»، تهدید به خروج از «ناتو» و مبارزه علنی با اتحادیه اروپا، حمایت مستقیم از «بوریس جانسون» بهعنوان گزینه نخست وزیری انگلستان در پی استعفای «ترزا می» (که در ادبیات سیاست بینالملل کاملاً غیرحرفهای و خارج از عرف است،) همگی عطش سیری ناپذیر «دونالد ترامپ» برای نشان دادن به جهانیان در خصوص نظمی است که مؤکداً اصرار بر ایجاد آن از سوی خویش دارد.
اما در روی دیگر سکه «دموکراتها» که دو تجربه پیشین استیضاح یعنی پرونده «نیکسون» و «بیل کلینتون» را در دههی ۷۰ و ۹۰ ولی با موفقیت پشت سر گذاشتند، حال با آرامش در حال چیدن پازل خود برای تکرار آنچه که با «نیکسون» کردهاند را دارند. بدون شک سیاستمدار کهنهکاری جون «نانسی پلوسی» در رأس مجلس نمایندگان، با بهرهگیری از این دو تجربه، مترصد شرایط زمانی و مکانی است تا بتواند «ترامپ» را مانند «نیکسون» به حضور «کنفرانس خبری» سوق دهد که در آن همه اشتباهات خود را بپذیرد.
نیکسون در یک نشست خبری در آگوست ۱۹۷۲ همه اتهامات را با لبخندی ساده رد کرد و دو سال بعد در نهم آگوست ۱۹۷۴ تمامی اتهامات را پذیرفت و بدون ورود به فرایند استیضاح، جای خود را به «جرالد فورد» معاون خود داد.
«رفتارشناسی سیاسی» دو رئیس جمهور علیرغم برخی تفاوتها نشان از تشابهات انکارناپذیری میدهد که حتی «هنری کسینجر» ۹۵ ساله را وادار کرده تا از انتشار مطالب خود در خصوص «نیکسون» به دلیل تشابهات بسیار با «دونالد ترامپ» خودداری کند.
باید منتظر ماند و دید که «ترامپ» حتی در صورت انتخاب مجدد در انتخابات ۲۰۲۰ ریاست جمهوری، از حرکت آهسته دموکراتها در راستای استیضاح مصون خواهد بود و یا اینکه به قول «رئیس جمهور» که نیروهای نظامی را همسوی خود خواند و تلویحاً تهدید به کودتا را گوشزد کرد.
این در حالیست که "نانسی پلوسی" سرانجام به این جمع بندی رسیده است که مجلس نمایندگاناستیضاح "دونالد ترامپ" را (که پیش بینی میشود این بار اکثردموکراتها به آن رای مثبت دهند) به جریان انداخته و از اواخر پاییز روند استیضاح را فعال سازد.
جمهوری خواهان نژاد پرست
«... شب گذشته تاکید کردم که چیزی را که من در تلویزیون مشاهده کردم، تماشا کن... آن میمون ها را از کشورهای آفریقایی (لعنت به آنها) که هنوز کفش های این مدلی را می پوشند»
در اکتبر سال 1971، یک روز پس از آنکه سازمان ملل متحد رای به پذیرش “جمهوری خلق چین” داد، این جملات غیر متعارف در مکالمه تلفنی “رونالد ریگان” فرماندار وقت ایالت کالیفرنیا 1971 با رئیس جمهور”ریچارد نیکسون” رد و بدل شد. مکالمه ایی که پس از فاش شدن از آرشیو ملی، دو رئیس جمهورجمهوری خواه سابق دولت ایالات متحده را به گرایش های نژاد پرستانه متهم میکرد.
توییت های معنادار دونالدترامپ با موضوع چهار زن نماینده کنگره آمریکا نمونه دیگری از گرایش های نژاد پرستانه است. او در در این این توئیت این چهار زن را به خروج از آمریکا و بازگشت به سرزمین اصلی ترغیب کرد و در گامی فراتر از ناتانیاهو خواست که از سفر دو تن از آنها به اسرائیل جلوگیری نماید.
رفتار سنجی ترامپ و نیکسون، نشان می دهد که دو رئیس جمهور در موضوع مهاجرت خارجیها به این کشور (آمریکا) واکنش های مشابه و یکسانی دارند.
به عنوان مثال ترامپ، برای جلوگیری از ورود مهاجرانی مکزیک به کشورش اقدام به کشیدن دیوار 5 میلیارد دلاری به قیمت تعطیلی یک ماهه دولت فدرال، کرد.
" نیکسون" نیزدر سال 1968، با بهانه قراردادن نامه یک دختر 19 ساله که به مواد مخدر اعتیاد داشت، و مطرح این سوال از سوی او که رئیس جمهور آینده آمریکا در صورت پیروزی برای دختران معتاد چه اقدامی خواهد کرد، وارد کارزار انتخاباتی شد. نیکسون این نامه را دست آویزی برای جنگ با مواد مخدر قرار داد و در سال 1969 پس از پیروزی، با متهم کردن مکزیک برای ورود مواد مخدر به دولت این کشور تاخت. وی با هزینه ای نزدیک به 30 میلیون دلار مرز دو هزار مایلی آمریکا و مکزیک را تحت کنترل شدید امنیتی قرار داد. دیواری که به گفته رئیس جمهور مکزیک "دیاز اورداز"، دیوار توهم نام گرفت. (در گزارشی که در سال 2003 ازسوی آرشیو امنیت ملی آمریکا منتشر شد تاثیر مستقیم این اقدام نیکسون را بر اقتصاد و تجارت خارجی 250 میلیارد دلار اعلام شد.)
نیکسون هم مانند ترامپ مهاجران و مواد مخدر را بعنوان اهداف دوم و سوم خود می انگاشت، چرا که هزینه هایی که بابت عملیات صرفاً تبلیغاتی در دوره هر دو رئیس جمهور صرف شد بسیار بیش از دستاوردهای آن بود و آنهم تقسیم بندی و دسته بندی کشور به دلیل نژادپرستب بود. به طور کلی، جنگ اقتصادی و تجاری، نژاد پرستی، مبارزه با مهاجران، برهم زدن نظم فعلی و جایگزین کردن آنچه به عنوان دستاورد دولت خود می دانند از مهمترین ویژگی های مشترک" دونالد ترامپ" و "ریچارد نیکسون" به شمار می روند.
در شرایط فعلی آنچه قدرت دولت ترامپ رو تهدید می کند، پرونده دخالت روسیه در انتخابات 2016 به نفع دونالد ترامپ و تایید آن از سوی کمیته اطلاعات سنا می باشد. این موضوع ، درست یکسال پیش از انتخابات 2020، راه را برای دموکرات های کنگره در خصوص استیضاح رئیس جمهور را همواره تر کرده است.
در واقع شطرنج بین " نانسی پلوسی" دموکرات با تجربه و ترامپ می تواند نگاه دنیا را به خود معطوف نماید. دوئلی که مشخص می کند آیا در سال آینده دنیا به سمت بی نظمی بیشتر حرکت میکند و یا اینکه سیاسیون داخلی ایالات متحده به این نتیجه و جمع بندی خواهند رسید که دونالد ترامپ به جز"پدیده آنارشیسم سیاسی و اقتصادی" ، دستاور دیگری را برای کشور به ارمغان نیاورده است.
به نظر می رسد، ترامپ حتی در صورت پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری 2020، نباید زیاد خوش بین باشد. (گرچه بر اساس آخرین نظرسنجی ارائه شده توسط CNN ، سطح نارضایتی از ترامپ به نزدیک 60 درصد رسیده است) چون با نگاهی به کارنامه هم حزبی خود«ریچارد نیکسون» می تواند به وضوح دریابد حتی با آرای بالای 60 درصد (در صورت پیروزی مجدد) نیز، به نوعی از نظر ذهنی دچار شکست سیاسی شده است. امری که رهبران جمهوری خواه به خوبی آن را درک کرده و تنها به دنبال برون رفت و کاهش حداقل هزینه های سیاسی استیضاح رئیس جمهور هم حزبی خود هستند.
به قول "کارل مارکس" : «تاریخ دوبار، تکرار میشود، بار اول به صورت تراژدی و بار دیگر به صورت کمدی.»
His speaks are full of self-overestimation and threatening.
he is a man with an ill brain, focused on himself and blind to his environment, he could have been a Sadam , should he have the right circumstances.
He has all the specification of a dictator and a modern Nero.