عصرخبر - رضا دانشمندی: اکنون که مسؤولی جرأت کرده و پیش از آغاز محرّم از «مدّاحان اسرائیلی» گفته، به نظر میرسد کار به همین جا ختم نمیشود.
با پذیرش این پیشفرض که مدّاحِ اسرائیلی پیامدِ مجموعۀ شرایط فرهنگی-اجتماعی ما نیست و توطئۀ صهیونیسم است، میتوان نتیجه گرفت که قاعدتاً مدّاح اسرائیلی باید بخشی از پروژۀ بزرگتر «عزاداریِ صهیونیستی»، و نیز تکیه، موکب و ایستگاه صلواتیِ «سامری» باشد.
در این صورت، طراحان پروژۀ «مدّاحِ اسرائیلی» با مطالعه و بررسی روند شکلگیری انقلاب اسلامی و تأثیر فرهنگ عاشورایی بر آن، احتمالاً به این نتیجه رسیدهاند که «انقلاب از همان جاییکه آغاز شد، باید پایان یابد». به بیان دیگر، «عاشورا» که منشأ جنبشهای ظلمستیز بسیاری در تاریخ بوده، باید تهی، مبتذل و عقیم/نازا گردد. اما چگونه؟ با واژگونکردن معنای عزاداری.
تعطیلی مسجد
عزاداریِ اسرائیلی لابد برای تحقق نیازمند فضا و مکانی است؛ مسجد که متوّلیِ دینشناس (امامِ جماعت) دارد. تکیه و حسینیه هم دارای واعظِ دینشناس است. ضمناً در هر دوی اینها دیندارانِ آگاه حضور دارند. پس در این اماکن سنّتی، تاریخی و هنجارمند کمتر جایی برای ابداع، تحریف و مخدوشکردن عزاداری وجود دارد. اما خیابان و پیادهرو ظاهراً عمومی و بیمتولّی است، پس با «مکانزُدایی» از عزاداری، این مراسم به کف خیابان کشیده و از هر قیدوبندی رها میشود.
بیرونقی منبر
با مکانزُدایی از عزاداری، مستمعانِ آگاه که پس از منبر احتمالاً با واعظ مجلس گفتوگو و از او پرسش میکردند، به تماشاچیان، نوشندگان چای و شنوندگان مداحیهای ترانهوار تبدیل میشوند (مستمعانِ مجالس عزاداری سنّتی که مثلاً در دو دهه، 45 دقیقه صبح و 45 دقیقه شب، پای منبرِ معارف دینی و تاریخ اسلام مینشستند، با معیارهای دانشگاهی دست کم دو واحد درسی میگذراند).
چای بیروضه!
گذشتگان چایِ انتهای مجلس عزای سیّدالشهدا(ع) را شفابخش میدانستند و به حبّه قندی از این مجالس تبرّک میجُستند. اما با کارناوالیشدن عزاداری، نیازی به شرکت و حضور در مجلس عزای حسین(ع) نیست و پذیرایی در خیابان صورت میگیرد. بدین ترتیب اندک انگیزۀ افراد سُست ایمان برای نشست پای منبر و شنیدن معارف دینی هم از بین میرود. غذا خوردن هم دیگر آداب ندارد، ایستاده و کنار خیابان هم میشود انجامش داد.
اختلاط زنومرد
با کارناوالیشدن عزاداری دیگر خبری از غیرتِ برادری چون ابوالفضلالعبّاس(ع) و بانوان حرم اباعبدالله(ع) بهویژه زینب کبری(س) نیست. نه از پردۀ میان مردان و مردان در حسینیه و مسجد خبری است و نه تفکیک، بلکه اختلاط و ....
نقضِ حقالنّاس
با کارناوالیشدن عزاداری ایجاد/تشدیدِ ترافیک، وقتِ مردم و سر و صدا و خلاصه حقّالنّاس کماهمیت میشود و تازه با تحریف شعر دیگران، ادّعا میشود که «شهر باید به منِ هیأتی عادت بکند». (ظاهراً شعر از جابر نوری است و با این بیت شروع میشود: حكم در دست شما نیست، ولی سر هستید / داغ یك غزوه ندارید، پیمبر هستید و در بیت آخر میگوید: برود هر كه دلش خواست شكایت بكند / شهر باید به من اَلكلی عادت بكند).
*
آنچه گفته شد اگر حاصل توطئه و طراحی بدخواهانِ خارجی یا داخلی نباشد، پدیدهای است که حسن محدّثی گیلوایی (استاد جامعه شناسی دانشگاه آزاد اسلامی) آنرا «کارناوالیشدن عزاداری عاشورا»، تجلّی تقابلِ عمیقِ فرهنگ غیررسمی و فرهنگ رسمی، بازپرداختِ تراژدی عاشورا و تقلیل آن به کمیکی مفرّح توصیف میکند و پژوهشگرانِ دیگر هم از «معنازُدایی از عاشورا» و «تهیسازی سرمایههای تاریخی و معنوی» میگویند.
به بیان دیگر، توطئهاندیشان/باوران از کارناوالیسازیِ عزاداری (فعل متعدّدی) سخن میگویند و دستی که از بیرون مشغول تحریف و بدعت است و پژوهشگرانی که بهدنبال تبیینهای عینی و اثباتپذیر هستند، از کارناوالیشدن عزاداری (فعل لازم) صحبت میکنند.
با احتیاط برای دوری از مغالطۀ «زمانپریشی» anachronism، و همچنین توجّه به این ادّعای جامعهشناسان که عزاداری محرّم همیشه ظرفیت کارناوالیشدن داشته است، شاید بتوان پرسید که اگر صهیونیستها نیمقرن پیش بهفکر پرورش مدّاحان اسرائیلی و پروژۀ تهیسازی میراث عاشورا میافتادند و آنرا در اختیار شاه قرار میدادند، احتمالاً پهلوی دوم با تبدیل «حسینیۀ ارشاد» به ایستگاه صلواتی یا «موکبالارشاد»، نمیتوانست مسیر حرکت انقلابی دینداران را تغییر دهد؟