عصر ایران؛ مهرداد خدیر- «تغییرات شکلی در هیأت حاکمۀ آمریکا، تأثیری بر اِدراک ایران ندارد.»
این سخن را آقای علی شمخانی دبیر شورای عالی امنیت ملی در واکنش به برکناری جان بولتون مشاور جنجالی امنیت ملی رییس جمهوری آمریکا بیان داشته است.
این در حالی است که برکناری یا اخراج بولتون از کاخ سفید از غروب سه شنبه به این سو یکی از مهمترین خبرهای جهان بوده و تحلیلها و تفسیرهای مختلفی دربارۀ آن انتشار یافته و کنار رفتن سومین مشاور امنیت ملی و به تعبیری رییس شورای امنیت ملی در آمریکا مهم ارزیابی شده است. (اولی مایکل فلین بود که به خاطر دروغ گفتن به اف بی آی و دادگاه مقصر دانسته و اخراج شد و دومی هم اچ ارمک مستر بود که در مخالفت با خروج از برجام کنار رفت و پس از این دو ترامپ، جان بولتون را آورد که به توسعه طلبی به جای معامله باور داشت.)
جالبترین و صریحترین واکنش در این باره البته توییت خانم «الیزابت وارن» سناتور شاخص دموکرات و منتقد جدی دونالد ترامپ است که نوشته است: «برای آمریکاییها خوب شد که جان بولتون دیگر در کاخ سفید نیست. برای جهانیان هم بهتر خواهد شد اگر کسی که بولتون را بر سر کار آورده بود نیز برود.»
وزیر خارجه ایران البته موضع طعنه آمیزی اتخاذ کرده و گفته «ما در امور داخلی آمریکا دخالت نمی کنیم» اگرچه میدانیم آقای ظریف اصطلاح گروه «ب» را ابداع کرده و جان بولتون یکی از اضلاع چهارگانه آن بود (جان بولتون، بن سلمان، بن زاید و بنیامین نتانیاهو) و حالا از این چهار نفر (که نام یا نام خانوادگی آنان با حرف "ب" شروع میشود) دو نفر کنار رفتهاند: بن زاید با تغییر یا تعدیل مواضع دولت امارات و بولتون هم با اخراج.
اگر منظور آقای شمخانی این باشد که اصل کاری که همان «دونالد ترامپ» باشد همچنان در کاخ سفید است، یا به کمتر از رفع تحریمها رضایت نمیدهیم سخن درستی است اما اگر از این باور و انگاره حکایت کند که آدمها هیچ نقشی ندارند یا نقش روی دیوار سیاستاند و از این رو متقابلا یک سیاست واحد را در هر حالت باید در پیش گرفت با اقتضائات سیاست ورزی منفعت گرایانه انطباق ندارد.
چرا که سیاست، فن اولویت ها و علم مقدورات است و همین به ما می گوید بین جان بولتون که در میتینگ های مجاهدین خلق سخنرانی و پول دریافت می کرد و آشکارا از براندازی سخن می گفت با اسلاف او تفاوت بود و چه بسا با خلف او باشد و مهم تر این که به عنوان نماد جنگ و آتش افروزی و اجتناب از راه حل های دیگر شناخته می شد.
از ابتدای جمهوری اسلامی البته این سخن را زیاد شنیده ایم که رییسان جمهوری آمریکا با هم تفاوتی ندارند و فونداسیون و پی ثابت است و اینها نما یا دکورند اما در عمل اتفاقا واکنش ها یکسان نبوده و تفاوت ها به رسمیت شناخته شده چرا که اگر غیر این بود گروگان های آمریکایی را درست در لحظۀ سوگند یادکردن رونالد ریگان در فرانکفورت تحویل نمی دادیم.
شاه در مرداد 59 مُرد و حل و فصل مناقشه گروگان ها در همان ماه یا شهریور یا مهر آن سال می توانست به برگ برندۀ جیمی کارتر در انتخابات آبان ماه بدل شود اما به عکس علیه او به کار رفت.
در مجلس ایران که تازه تشکیل شده بود دو چهرۀ متعلق به دو طیف متفاوت و منتقد هم هر چه فریاد برآوردند گروگان ها را زودتر آزاد کنیم تا کاخ سفید به دست جمهوری خواهان نیفتد همان تفکر که معتقد بود تفاوتی ندارند اعتنا نکرد و کاخ سفید 12 سال به دست جمهوری خواهان افتاد و هشت سال جنگ ما هم در این بازۀ زمانی جای می گیرد.
آن دو نماینده یکی ابراهیم یزدی بود؛ وزیر خارجۀ دولت موقت که سال ها در آمریکا زندگی و تحصیل و تدریس و فعالیت سیاسی کرده و با زیر و بم تفاوت های دو حزب آمریکا آشنایی داشت و دیگری محمد منتظری که به عنوان چهره ای رادیکال و مخالف نهضت آزادی و دکتر یزدی و لیبرال ها شناخته می شد اما به سبب دوستی با معمر قذافی و فعالیت های انقلابی در خارج از کشور تفاوت ها را می دانست و او هم اصرار داشت کاخ سفید را تحویل جمهوری خواهان ندهیم و از جیمی کارتر بازنده نسازیم.
تفکر «هر دو مثل هم اند» یا «آدم ها کاره ای نیستند» و «سیاست شان تغییر نمی کند» اما غلبه یافت و گروگان ها ماندند و ماندند و وقتی آزاد شدند که جیمی کارتر بازی را به رونالد ریگان واگذار کرد.
آقای شمخانی می گوید: «ملاک ارزیابی ایران، سیاست واقعی و عملکرد آمریکا به ویژه در قبال پای بندی به تعهدات بین المللی است و رفع تحریم ها علیه مردم ایران». این سخن البته درست است اما مشخص نیست مراد از این جمله چیست: «تغییرات شکلی در هیأت حاکمۀ آمریکا، تأثیری بر ادراک ایران ندارد.»
البته ایشان بعدتر توضیح می دهند « اوباما و ترامپ، هر دو سیاست تحریم ملت ایران را دنبال کردند.»
با این حال این پرسش پدید می آید پس چرا با اوباما مذاکره و توافق شد و با ترامپ نمی شود؟ با منطق «هر دو مثل هم اند» چه کار داریم اوباما بر سر کار است یا ترامپ. البته ایشان قبل تر گفته بود «امضای برجام، کاری اشتباه بود» و شاید از همین منطق برخاسته که همه مثل هم اند.
می توان حدس زد که ایشان نگران احتمال دیدار رییس جمهوری ایران با رییس جمهوری آمریکا در چارچوب نشست 1+5 و نه جداگانه و دربارۀ برجام یا تحریم ها و نه اختلافات فی مابین باشد یا در این جایگاه صلاح نمی داند ذوقزدگی نشان دهد اما آیا واقعا در سیاست همه مثل هم هستند؟
این گفتار بر آن است این نظر را طرح کند که آدم ها همه جا تأثیر دارند و هر چند در چارچوب یک سیاست قرار گیرند اما باز با هم تفاوت دارند.
بهترین گواه هم خود دریابان علی شمخانی دبیر کنونی شورای عالی امنیت ملی است که با سلف خود –آقای سعید جلیلی – تفاوت دارد با این که هر دو در کلان یک سیاست را پی می گیرند. قبلی اما خشک و متصلب بود و دربارۀ آقای شمخانی به گواه همین متن می گوییم و می نویسیم و نزدیکان او مدام با نمایندگان رسانه ها نشست می گذارند.
در همین جمهوری اسلامی و در سی سال پس از درگذشت رهبر فقید انقلاب، مگر 4 رییس جمهوری بر سر کار نیامده اند؟ عین هم بوده اند یا تفاوت ها داشته اند؟
هاشمی رفسنجانی به توسعۀ آمرانه اقتصادی باور داشت و خاتمی دلباختۀ توسعۀ سیاسی بود هر چند در عمل سیاست های اقتصادی و معیشتی او به بار نشست و در نگاه مردم بهترین دوران را به رغم شعارهای سیاسی در اقتصاد رقم زد.
احمدینژاد به توزیع ثروت باور داشت و کارهایی چون حذف یارانه های غیر مستقیم در دوران او صورت پذیرفت و حسن روحانی تابوی مذاکره با آمریکا را چه با گفت و گوهای طولانی مدت وزیر خارجه اش با همتای آمریکایی در ژنو و وین و چه 15 دقیقه مکالمۀ تلفنی خودش با باراک اوباما در نیویورک شکست.
آیا می توان گفت «ادراک» ها متفاوت بوده است؟ شاید آری و شاید نه. اما سیاست ها قطعا متفاوت بوده و هر چهار هم رییس جمهوری ایران بوده اند.
خود آقای شمخانی نه تنها با آقای جلیلی تفاوت دارد که با دیگر وزیران دولت اصلاحات. چون هیچ یک با رییس خود وارد رقابت بر سر ریاست جمهوری در سال 1380 نشد اما او شد.
اگر آدم ها با هم تفاوت نداشتند مربیان فوتبال را این قدر تغییر نمی دادند. مثال دیگر در تفاوت اشخاص وضعیت مجمع تشخیص مصلحت نظام در حیات و ممات هاشمی رفسنجانی است.
آیا مجمع پس از مرگ او و در این قریب سه سال که عملا به محاق رفته با قبل از 95 قابل قیاس است؟ مگر چه اتفاقی افتاده جز خروج یک نفر؟
اگر آدم ها تأثیر ندارند چرا رسانه ها بعد از روی کار آمدن آقای رییسی اکنون به نسبت آزادانه مطالب مربوط به قوۀ قضاییه را منتشر می کنند و در زمان آقای صادق لاریجانی کسی جرأت نداشت دربارۀ این دستگاه، نازک تر از گل بگوید؟
در همین عربستان، دوران پادشاه فعلی با ولیعهدی که یادآور صدام حسین است با عصر ملک عبدالله فقید تفاوت ندارد؟
بهترین مثال اما همچنان خود گوینده است که نه تنها با سلف خود – آقای جلیلی- تفاوت دارد و نه تنها با وزیران دیگر خاتمی، چون ردای رقابت با رییس خود را پوشید که با دیگر منصوبان رییس جمهور روحانی، چون مواضع متفاوت دارد و حتی با کثیری از سپاهیان، چون وارد ارتش شد و از او با عنوان دریادار یاد می شد و اکنون دریابان.
در این تصور یا تفکر که ما با ساختارهای متصلب طرف هستیم و نه با افراد متنوع و منعطف، بیم هایی مغایر با منافع ملی مستتر است.
بیم هایی از این دست:
1. از پاره ای فرصت ها که معلوم نیست تکرار شوند یا نه نتوانیم استفاده کنیم. چقدر احتمال دارد بار دیگر چهره ای با خاستگاه باراک اوباما قدرت را در آمریکا در دست گیرد؟ واقعا چقدر امکان داشت با آدمی جز اوباما بتوانیم به توافق برسیم؟ اگر همه را مثل هم ببینیم اوباما و غیر اوباما ندارد اما اگر به تفاوت ها بها دهیم از فرصت بهره می بریم. یکی از تعاریف سیاست همین است.
جمال امامی نخست وزیری را به دکتر مصدق تعارف کرد و گفته می شود سید ضیا نزد شاه و منتظر پاسخ منفی مصدق در مجلس بود اما مصدق که همواره از قبول نخست وزیری امتناع می کرد پیشنهاد جمال امامی را روی هوا قاپید و دست روی چشم گذاشت و گفت به چشم! چون می دانست چنین فرصتی دیگر به دست نخواهد آمد.
بعد هم وقت خود را به همایش ها و دیدارهای بیهوده نمی گذراند و در همان 27 ماه به اندازه ده ها سال کار کرد. چون می دانست این فرصت چه بسا تکرار نشود. حالا ما بگوییم اوباما و ترامپ فرق ندارند و بولتون با قبلی ها و بعدی ها؟
2. یکی از مهم ترین تفاوت افراد خاص با عوام «تفکیک» است. چرا منِ نویسندۀ این سطور نمی توانم مانند یک موزیسین از ارکستر سمفونی لذت ببرم؟ چون نمی توانم سازها را از هم تفکیک کنم. از نخبگان انتظار می رود تفکیک کنند. در دکان های میوه وتره بار هم دیگر اجازه می دهند مردم «سوا» کنند. در سیاست هم نمی توان «درهم» کالا عرضه کرد.
3. اگر قرار باشد همه را یکسان ببینیم قدرت پاسخ دهی به نشانه ها را از دست می دهیم. در تعریف انسان می گویند انسان یعنی «حافظه و واکنش». اگر فراموش کنیم و قدرت واکنش را از دست بدهیم نشانه مخاطره آمیزی است.
سیاست هم جز این نیست. نه حافظه شامل به یاد داشتن بدی ها را باید از دست بدهیم و نه واکنش به اتفاقات جدید را. یکسان نگری اما توان واکنش را زیر سؤال می برد.
4. اگر به این باور برسیم که آدم ها کاره ای نیستند وتنها سیستم عمل می کند یک نسخۀ واحد را در حالات مختلف تجویز می کنیم و طرف های خارجی از گفت و گو با ما احساس ملال می کنند چون مدام یک جمله را تکرار می کنیم و به عبارت دیگر ناگزیریم رو بازی کنیم.
5. متقابلا همین تصور به خارجی ها هم القا می شود و آن گاه تغییر دولت ها در ایران را جدی نمی گیرند. در داخل هم چنین انگاره ای شکل می گیرد.
تا قبل از 28 مرداد 1332 سیاست های ایران با تغییر دولت ها تفاوت می کرد و مردم چنین باوری داشتند اما اواخر کار به جایی رسید که تغییر 4 نخست وزیر در یک سال هم افاقه نکرد و مردم بین جانشینان متعدد و متنوع جمشید آموزگار (شریف امامی، ازهاری و بختیار) تفاوتی قایل نبودند و مستقیم خود شاه را مخاطب شعارها قرار دادند.
آیا شکل گیری چنین انگاره ای به نفع امنیت ملی است یا روشی که امام خمینی برای حل مناقشۀ گروگان ها در سال 1359 در پیش گرفت و گفت: راه حل را از من نخواهید. مجلس باید تصمیم بگیرد و نهایتا هم مجلس گره را گشود.
مثالها فراواناند که نشان دهد چقدر آدمها در عین شباهتها و محدود و محصور بودن در چارچوبها متفاوتاند هر چند که قابل درک است که آقای شمخانی میخواهد بگوید ذوقزده نشدهایم و دنبال کسب امتیازهای بیشتر است اما اصرار بر نفی تفاوتها از منظر داخلی میتواند مغایر امنیت ملی هم باشد چرا که در حال حاضر نیز حجم تبلیغات سنگین رسانه های خارج از ایران علیه شرکت در انتخابات حول این محور است که سیاستها ثابت اند و تغییر افراد تغییری ایجاد نمی کند.