عصرایران؛ سمیه یوسفی*- میدانم که زندگی گاهی چنان فشار خردکنندهای به انسان وارد میکند، که هیچ چیز تسکینبخشتر از مرگ به نظر نمیرسد. میدانم که گاهی همه منابع درونی شخص برای ایستادگی در مقابل مشکلات ته میکشد و انسانی را به این نتیجه میرساند که زندگی ارزش زیستن ندارد. با این همه اگر در حال خواندن این نوشته هستید و توی ذهنتان فکر خودکشی جولان میدهد، میخواهم بگویم شهامت گفتوگو درباره بنبستهای درونتان را به دست آوردید، کمک بخواهید و بگویید مثل شمعی در حال تمام شدن هستید. جرأت کنید و حرف بزنید چون نمیدانید چه جسارتی میخواهد که بازماندگان شما پس از اینکه شما به مرگ سلام دادید، به زندگی ادامه دهند.
صدمات ناشی از خودکشی با پیامدهای انواع دیگر مرگ آنقدر متفاوت و ویرانگر است که برای نخستین بار در سال ۱۹۹۹ در ایالات متحده امریکا روزی ملی برای بازماندگان خودکشی در نظر گرفته شد. هری رید، از سناتورهای امریکایی که پدرش را بر اثر خودکشی از دست داده بود، طی یک قطعنامه در مجلس سنای ایالات متحده این روز را نامگذاری کرد.
درد ناشی از دست دادن با خفقان شدید احساسات و پرسشهای آزاردهنده و جانفرسای بیپاسخ همراه است. تمام جنبههای زندگی و باورهای فرد در مواجهه با مرگ یکی از نزدیکان بر اثر خودکشی زیر و رو میشود و بهداشت روان فرد به شکل قابل توجهی کاهش مییابد.
بازماندگان خودکشی عموماً از احساس گناه رنج میبرند و اگر در جامعهای سنتی زندگی کنند، احساس شرمساری و ننگ نیز به آن اضافه میشود. تابو بودن خودکشی، منع مذهبی برای خودکشی و گناه دانستن این نوع مرگ به شدت در شکلگیری شرمساری و در نتیجه آسیب جدی به سلامت روان مؤثر است. از طرفی، عمل خودکشی به شدت عزت نفس و احساس ارزشمندی بازماندگان را کاهش میدهد و همین فرد را به سکوت وا میدارد. درست در جایی که فرد باید بتواند از آسیبها و احساساتش صحبت کند، شرمساری سبب میشود فرد از گفتگو اجتناب کند و حمایت عاطفی دوستان و نزدیکانش را از دست بدهد.
افزون بر این خودکشی یک فرد میتواند در ذهن بستگان او به ویژه همسرش به معنای رهاشدگی و ترک شدن معنا شود. شکلگیری چنین احساسی در فرد او را از اعتماد به دیگران و شروع یک رابطه سازنده و مفید باز میدارد و گاه فرد مبتنی بر الگویی که در ذهنش شکل گرفته رفتار میکند و روابط ناپایدار و پرخطر و پرآسیب را تجربه میکند.
احساس خشم، چه خشم معطوف به خود و چه معطوف به به فردی که خودکشی کرده است نیز اجازه نمیدهد تا بازمانده با تجربه عمیق و واقعی اندوهش بتواند به رهایی برسد.
از میان رفتن عزت نفس و جریحهدار شدن غرور فرد از آسیبهای جدی خودکشی به بازمانده است. همچنین بازماندگان از احساس عدم امنیت و این امر آزاردهنده که یک نفر دیگر از بستگان نیز ممکن است مرتکب خودکشی شود یا فاجعه دیگری رخ دهد، رنج میبرد. گاه بیمعنا شدن زندگی، احساس بیهودگی و سردرگمیای که خودکشی پدید میآورد، تلاش برای تجربه زندگی جدید را با دشواری اساسی مواجه میکند. خودکشی برای بازماندگان درست مثل یک زلزله است که هرچه به کانون زلزله نزدیک باشی ویرانی بیشتری را متحمل خواهی شد.
هیچکس نمیداند بازماندگان یک خودکشی باید چه جانی بکنند تا دوباره به زندگی بازگردند. اگر به خودکشی فکر میکنید یک لحظه سعی کنید خودتان را از فکر وسوسهانگیز آرامش مرگ رها کنید و به عزیزانتان و رنج غیرقابل تصور آنان فکر کنید. همیشه راه حلی وجود دارد و همیشه کسانی هستند که میتوانند شما را در پیمودن سنگلاخ زندگی همراهی کنند. به زندگی و امید فرصت دوباره بدهید و زندگی و امید نزدیکانتان را نگیرید. درباره بنبستهای ذهنیتان صحبت کنید. از متخصصان کمک بگیرید. هیچکس حق ندارد شما را برای آنکه منابع درونیتان در برابر مشکلات تمام شده است، سرزنش کند.
اگر کسی شما را در جریان خودکشی خودش گذاشته است موعظه نکنید. ممکن است منطق او عمل نکند اما احساساتش کاملاً واقعی است. فقط گوش بدهید. بگذارید همه افکار و احساساتش را از طریق سیستم زبانی به بیرون از دنیای ذهنیاش منتقل کند. حتی به او نگویید درکش میکنید چون احتمالاً از درک کردن او عاجز هستید. با او مشفقانه رفتار کنید و شرایط را مهیا کنید تا از یک متخصص کمک بگیرد.
اگر با بازماندگان خودکشی مواجه شدید هرگز کاری نکنید یا حرفی نزنید که احساس گناه، شرمساری، یأس و درماندگی فرد بیشتر شود. هرگز درباره چگونگی خودکشی نپرسید. این پرسش که چطور متوجه نشدید، مگر نگفته بود، به دوستانش خبر نداده بود، نامهای نوشته و مانند اینها سوهان روح بازماندگان است. فرد عمیقاً به شفقت و همدلی نیاز دارد. اگر نمیتوانید همدلی کنید، سکوت کردن بهتر از همدردیهای سطحی و حرفهای کلیشهای است.
اگر از بازماندگان خودکشی هستید از درمانگران کمک بگیرید. با افرادی که مانند شما بازمانده خودکشی هستند دیدار کنید و از تجربهها و احساساتتان صحبت کنید. اجازه بدهید کسی که تجربهای مانند شما دارد درکتان کند و از حمایت عاطفیاش بهرهمند شوید. با اینکه تجربهای بسیار هولناک را از سر گذراندهاید، آنقدر هولناک که برای بیانش ظرف کلمات کوچکاند، اما باور کنید از سرگیری زندگی غیرممکن نیست.
*مشاور خانواده
دوما خیلی از تفریحات رو گرفتن مثل کنسرت و خیلی جشن های باستانیمون،
سوما دولت میتونه انجمن هایی مثل همینی که شما اشاره کردین درست کنه، مثلا انجمن بازماندگان خودکشی و یا انجمن مبارزه با افسردگی تا کسانی که افسردگی دارند با همدردانشان بتونن دیدار کنن، یعنی مشکل داران هم درد بتونن هم رو ملاقات کنن و بدونن تنها اونا توی دنیا نیستند که از این مشکل رنج میبرند، مثلا انجمن افراد منزوی و گوشه گیر که بتونن با هم صحبت و ارتباط برقرار کنن،
و چهارما، باز هم تقصیر دولته که در دوران ابتدایی به خوبی و تخصصی استعداد یابی درست نمیکنه تا هر کسی بتونه سمت فطرت خودش بره و در زمینه ی ای که لذت میبره و استعداد داره پیش بره و به جبر بی پولی مجبورن افراد برن شغلی یا رشته ای که ازش متنفرن ولی مجبورن برن که بتونن نونی در بیارن