با رویکرد بستهای که در دوره تازه مدیریت شبکه مستند در پیش گرفته شده و طیف وسیعی از مستندهای مهم سینمای ایران در این شبکه پخش نمیشود، این پرسش پیش میآید که آیا این شبکه ـ خواسته یا ناخواسته ـ به بستری برای تأمین برنامه بی بی سی فارسی تبدیل شده است؛ رویکردی که باید دستخوش تغییر شود، چون قطعاً به نفع کشور نیست و تبعات وسیعی دارد.
تابناک نوشت: مستندسازی در ایران شرایطی به مراتب پیچیدهتر و دشوارتر از کشورهای غربی دارد. با وجود آنکه مستندسازی یک ژانر جدی است و برخلاف فیلم کوتاه معمولاً یک دوره گذار برای ساخت فیلم بلند محسوب نمیشود، شرایط مالی تقریباً مشابهی دارد. معمولاً مستندسازان با سرمایه شخصی، فیلم میسازند و برخی از آنها که ارتباط لازم را دارند، از مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی، حوزه هنری، خانه مستند اوج یا شبکه مستند بودجهای در قالب مشارکت و نظایر این دریافت میکنند اما وزنه اصلی روی بخش خصوصی است.
بنابراین در زمان ساخت مستند عملاً نباید امیدی به بازگشت سرمایه داشت، مگر اینکه اساساً مستند به سفارش یکی از این مراکز و با مالکیت کامل آنها باشد و مستندساز صرفاً در نقش پیمانکار ظاهر شود. در دیگر کشورها به ویژه کشورهای اروپایی و آمریکای شمالی وضعیت متفاوت است و مستندساز پس از تولید اثرش مشتریان فراوانی هم در میان شبکههای تلویزیونی نظیر اچ بی او، بی بی سی، الجزیره، نشنال جئوگرافی و... دارد و هم در میان وی او دیها نظیر نتفلیکس و هولو میتواند به دنبال مشتری باشد. علاوه بر این، مستند مخاطب گستردهای دارد که حاضر است برای آن هزینه کند، حال آنکه چنین روحیهای نزد عموم مردم در ایران وجود ندارد و به همین دلیل بازگشت سرمایه مستند در کشورمان بسیار دشوار است.
در چنین شرایطی قاعدتاً تنها امکانی که برای مستندساز ایرانی میماند، امیدواری به دیده شدن مستندش و دلخوشی به این دیده شدن به همراه درآمد اندکی است که از رایت این فیلمها به دست میآورد. شبکه مستند در دوره مدیریت امیر تاجیک نه تنها در این زمینه گامهای موثری برداشت، بلکه بسیاری از مستندسازان که زاویه جدی با فضای حاکم بر صداوسیما داشت نیز به جمع خودیها راه داد و آثارشان را با خرید رایت در شبکه مستند پخش کرد؛ تغییر معناداری که باعث شد پس از استعفای تاجیک از مدیریت شبکه مستند، گروهی از مستندسازان شناختهشده در نامهای، خواستار تداوم رویهای شوند که او گذاشته بود.
در بخشی از این نامه آمده بود: «با تأکید بیان میکنیم که هدف از نگارش این نامه، حفظ شخصی خاص در مقام و مسئولیتش نیز نیست، بلکه درخواستی است برای حفظ رویهای درست؛ همچنان که بر پاکی سازمان زیر نظر شما افزود.»
با این حال پس از تغییر مدیر شبکه مستند، وضعیت به کلی تغییر کرد و از گروهی از مستندسازان و آثارشان دیگر استفاده نشد و در عوض گروهی دیگر به صحنه آورده شدند که بعضاً آثار حتی موفق به راهیابی جشنواره سینماحقیقت نیز نشده بود، چه رسد به جشنواره ملی فجر یا جشنواره جهانی فجر. این عدم استفاده البته با توجیهاتی همراه شد که آخرین بار سلیم غفوری مدیر شبکه مستند چنین مطرح شد: «علت عدم نمایش بعضی از فیلم ها این بوده که گاهی فیلم سازان ترجیح می دهند تا فیلم در جشنواره های خارجی یا بعضا گروه هنر و تجربه حضور داشته باشد.»
غفوری در ادامه ادعا کرد: «به هر حال تلویزیون چارچوب و اصولی برای نمایش فیلم ها دارد و آن تعداد فیلم هایی که به نمایش درنمی آید، معمولا با تعامل فیلمساز و با اصلاحات جزئی قابلیت نمایش پیدا می کند. در این میان تعدادی فیلم محدود هم وجود دارد که قابلیت نمایش در رسانه عمومی مثل تلویزیون را ندارد، برای مثال فیلم «متهمین دایره بیستم» که دو سال پیش جزء فیلم های برتر جشنواره بود و فیلم به زندگی شخصیتی می پرداخت که نمایش عمومی تصویر آن در تلویزیون، نقض حریم شخصی آن انسان بود. معمولا در این مواقع فیلمساز هم تمایلی به نمایش فیلم در تلویزیون ندارد.»
همین رویهای که غفوری و همکارانش درباره شماری از آثار مهم مستند ایران در جشنواره یازدهم سینماحقیقت در پیش گرفتند، در جشنواره دوازدهم نیز تکرار شد و با گذشت زمان قابل توجهی با شماری از مستندسازانی که آثارشان در این رویداد حضور داشت، حتی برای پخش مستندهایشان گفتوگوی فرمالیته نیز نشده است! همین وضعیت باعث شده شماری از مستندسازان شناخته شده فاصله بیشتری با این شبکه و عواملش بگیرند و جشنواره فیلم مستند که توسط غفوری و همکارانش برگزار میشود، اکنون با نامهای شناختهشده کمی برگزار شود.
سلیم غفوری درباره برگزاری جشنواره فیلمهای مستند از این شبکه و پیرامون غیبت آثار مستندسازان مطرح و شناختهشده در این رویداد تلویزیونی نیز به تازگی چنین توجیه کرده است: «شاید یک دلیل این باشد که سالن اکران جشنواره مستند، قاب تلویزیون است و برخی تا فیلمشان به جشنوارههای دیگر راه پیدا نکرده است، نمیخواهند در یک جشنواره تلویزیونی شرکت کنند. برخی از دوستان مستندساز هم در این سالها تولید شاخصی نداشتهاند و شاید دلیل نبود این نامهای قدیمیتر و شناختهشدهتر همین بوده باشد!» و این در حالی است که شماری از مستندسازان مطرح و پیشکسوت در یک سال اخیر تولید داشتهاند که برخی از آنها این آثار را در جشنواره سینماحقیقت رونمایی کردند.
در همین دوران شماری از بهترین مستندهای کشور که جوایز متعددی از جشنواره سینماحقیقت و جشنواره فیلم فجر بردهاند، سر از بی بی سی درآوردهاند، حال آنکه اگر همان رویکرد گذشته بود، باید از شبکه مستند پخش میشد. برخی از مستندهای ارزشی و شماری از مستندها درباره مسائل منطقه که در جشنواره سینماحقیقت و جشنواره فجر حضور داشتند، نیز از تلویزیون پخش نشده و احتمالاً باید منتظر پخش از تلویزیونهای رقیب صداوسیما باشیم.
بدین ترتیب عملاً شبکه مستند با عدم خرید رایت این مستندها و پخش آنها، پاس گل به رقبا داده و غیرمستقیم به بی بی سی فارسی برای تامین برنامه پاس گل داده است. شبکه مستند باید پایگاهی برای جذب رنگینکمانی از مستندسازان و آثارشان باشد و اگر جز این عمل کند، یک خطای راهبردی مرتکب شده که آثارش را میتوان در برنامه آپارات بی بی سی فارسی دید.