«لبه تاریکی» داستانی بلند و عاشقانه که با رویکرد ادبیات بومی نوشته شده است. روایتی از دلدادگی دو جوان به یکدیگر که تناسبات و تعصبات قومی و روستایی برای ازدواج آنها مشکلاتی ایجاد کرده است و همین مسئله داستان را با تعلیق و کشش روبرو کرده است.
به گزارش نیستان، در مواجهه با این داستان و به شرحی که رفت شاید به نظر برسد که طیبه نجیب حرفی تازه برای رو کردن نداشته است، اما کار اصلی نجیب و لبه تاریکی را باید در نوع مواجههاش با مخاطب جستجو کرد. او به روایت و زبانی تازه در این داستان دست پیدا کرده است که بسیار جذاب و در عین حال شیرین و خواندنی است.
نجیب در داستان خود سعی کرده گویش محاورهای روستاهای ایران را زنده کند. دیالوگهایی او سرشار از شیرینی و عطر بکر بودن این زبان و الگوهای حاکم بر آن را دارد و بدون شک برای بسیاری از مخاطبان ادبیات و زبان فولکلور در ایران امری جذاب و خواندنی است.
نجیب همچنین با الهام از اصول و بنیانهای زندگی روستایی دست به توصیفهای خود توانسته تصویری زیبا و جذاب و متناسب با تم محوری داستان که روایتی از عشق سرشار دو جوان به یکدیگر است دست پیدا کند که بر زیبایی و قوام اثر بسیار افزوده است.
کتاب جدای از این گنجینهای است از باورها و اعتقادات بدنه جامعه روستایی در ایران و نمایشی از تنیده شدن و ریشه دواندن این باورها در ساختار و ساختمان زندگی آنها. از این منظر نویسنده به تناسب سن شخصیتهای حاضر در داستان توانسته الگویی برای این موضوع پیش روی مخاطب قرار دهد و به نوعی نگاه جامعهشناختی از شخصیتها و سنین مختلف زیست بوم روستایی دست پیدا کند و این همه را نیز در قالب داستان و روایت پر فراز و نشیب عاشقانه خود بازگو میکند.
«لبهتاریکی» به همین اعتبار داستانی است بسیار ایرانی و ریشه در تار و پود سنتهای کهن ایرانی و حتی میتوان به برخی از بخشها و ایدههای روایی در آن نگاهی اسطورهای داشت و از طرف دیگر ریشه دواندن باورهای دینی را در دل سنتهای زیستی خانواده روستایی ایران در آن جستجو کرد. این همه اتفاق در دل یک داستان بلند عاشقانه مهمترین اتفاقی است که با خوانش «لبه تاریکی» برای مخاطب داستان ایرانی رخ میدهد که عادت به خوانش کلیشههایی از پیش مشخص از داستانهای ایرانی داشته است.