عصرایران، احسان محمدی- به الیزابت کوبلرراس روانپزشک آمریکایی- سوییسی لقب «پروفسور مرگ» دادهاند. زنی که بخش بزرگی از عمرش را با تحقیق در مورد مرگ گذراند. خلاصه تحقیقاتش را در مدلی ارائه کرد که به آن مدل کوبلر راس یا پنج مرحله اندوه و واکنش انسان در برخورد با مرگ میگویند.
کوبلر راس میگفت: انسان در هنگام مواجهه با احتمال مرگ خود یا عزیزانش پنج حالت انکار، خشم، چانهزنی، افسردگی و پذیرش را از خود نشان میدهند.
در اولین قدم خبر مرگ را انکار میکند که نه، دکتر اشتباه میکند! بعد عصبانی میشود که چرا من؟ چرا عزیز من؟، بعد از این مرحله چانهزنی از راه میرسد، برای بیشتر زنده ماندن معامله میکند، تولد فرزندم را ببینم، بعدش بمیرم. افسردگی مرحله بعدی است؛ افسرده میشود و پیشاپیش برای خودش عزا میگیرد، بعد از این چهار مرحله به پذیرش میرسد و میپذیرد که به زودی خواهیم مُرد و مرگ، یک قانون جهانشمول است. همه میمیرند، ما هم!
در فوتبال ایران نقل قول بسیار پرتکراری از بیل شنکلی سرمربی افسانهای لیورپول وجود دارد که گفته: «برخی معتقدند که فوتبال موضوع مرگ و زندگی است، برای این نوع نگرش بسیار متأسفم. مطمئن باشید فوتبال بسیار بسیار مهمتر از این چیزها است».
اگر واقعاً نگاه او همین برداشتی باشد که عموم فوتبال دوستانی از این جمله شورانگیز دارند، من مخالفم، چون نخستین کارکرد فوتبال را لذت میدانم و ارتقا آن تا سر حد مرگ و زندگی را فقط در اذهانی میدانم که هرگز نه زندگی کردهاند و نه با مرگ از نزدیک مواجه شدهاند تا ببینند در آن لحظه آدم به همه چیز فکر میکند جز فوتبال!
اما این روزها واکنش عموم هواداران پرسپولیس به خبر جدایی برانکو ایوانکوویچ ذهنم را به سمت مدل الیزابت کوبلر راس بُرد. اگر موضوع جدایی برانکو را نه مرگ که یک فاجعه قلمداد کنیم – از دریچه نگاه هواداران- باز هم همین مراحل پنج گانه وجود دارد.
اول انکار کردند که برانکو و جدایی؟ مگر مدیران باشگاه دیوانهاند که یک مربی برنده را از دست بدهند؟ بعد عصبانی شدند که چرا رفته و چرا اجازه دادهاند برود؟، بعد چانهزنی شروع شد که شکایت می کنیم، حالا یک فصل برگردد، تیک مربی پرسپولیس را در اینستاگرام برنداشته، دو برابر الاهلی برایش پول جمع کنیم و ...، الان اما مرحله افسردگی است.
فضای مجازی لبریز از کلیپهایی با تصاویر برانکو و موسیقیهای پراندوه است، جمعی از هواداران مینویسند که شب با قرص میخوابند و تصور پرسپولیس بدون برانکو آنها را افسرده می کند ... اما مرحله آخر اندک اندک از راه میرسد: پذیرش! باور اینکه برانکو به الاهلی پیوست، شایعه نیست، او دیگر برنمیگردد و حالا باید به آینده فکر کرد. به مسیر پیش رو.
ماه پیش پرسپولیسی ها حتی به این موضوع فکر نمیکردند. وسط شادمانی و پایکوبی ناشی از فتح سومین جام پی در پی لیگ برتر بودند، باد به پرچم سرخ میوزید، آماده فتح جامحذفی بودند و برای رقیبانی که به هم ریخته بودند کُری میخواندند، حالا اوضاع وارونه شده، تراکتورسازی با دنیزلی، استقلال با استراماچونی و سپاهان با قلعه نویی به پیش میتازند، بازیکن میگیرند و پرسپولیسی مشغول تجمع جلوی باشگاه و خودزنی هستند.
در اینکه هواداران حق دارند گلهمند باشند کسی شک ندارد اما نه شیوه مدیریت باشگاه در برخورد با برانکو قابل دفاع است و نه حتی سبک سرمربی سابق پرسپولیس برای خداحافظی با هواداران.
او در این سالها به محبوبترین مرد پرسپولیس تبدیل شد میتوانست محترمانهتر با هواداران خداحافظی کند، نه اینکه بعد از به هم ریختن اوضاع، معلق ماندن هواداران، فوران اخبار و شایعات این همه دیر در یک اینستاگرامش پستی منتشر کند و بگوید قصه تمام شد. حتی اگر دلخور و شاکی باشد، گناه هواداران نیست و آنها سزاوارند که احترام بیشتری ببینند.
حتماً برانکو که اتفاقاً بیشتر باهوش است تا احساساتی برای اخذ این تصمیم بزرگ همه جوانب را سنجیده است اما بازنده بزرگ در این میان هوادارانی اند که احساس میکنند به چاهی پرتاب شدهاند که انتها ندارد.
با این همه آنها چارهای ندارند جز اینکه باید به مرحله «پذیرش» برسند و بدانند که باشگاههای بزرگ و ریشهدار مثل درختهای قدیمی شاید در مقابل توفانها سر خم کنند اما نمیشکنند تا تندی و تیزی آن بگذرد. دنیا به آخر نرسیده و زندگی پیش رو قرار دارد. چون جدایی برانکو، مسئله مرگ و زندگی نیست. پیش از این هم نمونههای مشابهی در دنیای فوتبال رخ داده است و هیچ مربییی قرار نیست تا ابد در یک تیم بماند. شفر را به یاد بیاورید یا کیروش، همین استراماچونی را نگاه کنید و به خاطر بسپارید ...
مرگ این است که وقتی میتوانیم در زندگی بجنگیم و امیدوار باشیم، دستهایمان را به نشانه تسلیم بالا بگیریم.