عصرایران - 6 نفر از اعضای تحریریه عصر ایران به تماشای آخرین ساخته نرگس آبیار -« شبی که ماه کامل شد»- نشستند.
این فیلم برای نخستین بار در سی و هفتمین دوره جشنواره فجر به نمایش درآمد و با نامزدی در ۱۳ رشته این جشنواره، توانست ۶ سیمرغ بلورین بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، بهترین بازیگر نقش اول مرد، بهترین بازیگر نقش اول زن، بهترین بازیگر نقش مکمل زن و بهترین چهره پردازی را به خود اختصاص دهد.
در اینجا نظرات اعضای تحریریه عصر ایران در این باره را مرور می کنیم:
جعفر محمدی:
- فیلم "شبی که ماه کامل شد" را حتماً ببینید، اگر می خواهید یک فیلم خوب ببینید.
- فیلم "شبی که ماه کامل شد" را هرگز نبینید، اگر آدم دل نازکی هستید و نمی توانید یک داستان واقعی بسیار بسیار غم انگیز را تحمل کنید.
- بهترین "الناز شاکر دوست" تاریخ و بهترین "هوتن شکیبا"ی تاریخ را در "شبی که ماه کامل شد" ببینید. بهترین "نرگس آبیار" تاریخ هم در این فیلم شکل گرفته است. حالا دیگر از این سه، انتظارات بیشتری هست و مثلاً نمی توان الناز شاکر دوست را در فیلم های دم دستی و سوپرمارکتی پذیرفت.
- "شبی که ماه کامل شد" قصه تغییر انسان هاست و این که اگر حواس مان نباشد، هر کدام از ما می توانیم در توفان حوادث از یک انسان عاشق به یک درنده خوی تمام عیار تبدیل شویم. زندگی، راه رفتن روی لبه تیغ است.
مرثا والا:
مادر "فائزه" اصرار دارد که دختر به راه دور نمیدهد و مادر "عبدالحمید ریگی" اصرار دارد که پسرش به درد دختر نمیخورد و در این میان، عاشقانه ای در دل سنتهای زیبای بلوچ شکل میگیرد.
رمانتیک اولیه داستان، زودتر از تصور به جریانی بیهیجان و پراضطراب در دل بلوچستان ایران و پاکستان تبدیل شده و به روایت کشتار مردم توسط جندا... میپردازد؛ روایتی که این بار از نگاه یک زن خانهدار ترسیم میشود.
داستان نه به زندگی "عبدالمالک" ریگی پرداخته و نه به شکلی گسترده از عملیاتهای تروریستیاش حرف میزند. اما "آبیار" تلاش دارد طرز تفکر جندا... و نزدیکی وی به القاعده را در سکانسهای مربوط به ریگی برجسته سازد.
جنس "زنانه" و بهتر از آن، "مادرانه" فیلم شاهکار است. "غمناز خانم" که فرشته صدر عرفایی برایش سنگ تمام گذاشته، مرتب از بیارزشی جنس زنانهاش در برابر پسران میگوید و با این حال، درک بالایی از ناحقی آنها دارد.
شبنم مقدمی نیز در نقش مادر "فائزه"، تاثیربرانگیز و واقعی ظاهر شده است.جنس بازی شاکر دوست نیز کمی فرق دارد، هر چند نگاههایش بیشتر به کاراکتر بازیگر وفادار مانده، اما تلاش شده تا سادگی، معصومیت و درماندگی در "اکتهای" هنرپیشه رعایت شده و او را به همسر و مادری مطیع و فداکار تبدیل کند.
صحنههای درگیری مسلحانه نیز خطی و تکراری از آب درآمده و نمیتواند مانند درگیری فیلمهای هالیوودی هیجانانگیز ظاهر شود.
فیلم به هیچ وجه تاثیربرانگیزی فیلمهای "زندگی نامه ای" را ندارد و در پایان به یک تراژدی تبدیل شده و رنگ و بوی "درد و تلخی" میگیرد بدون آنکه الهام بخش باشد.
حمیدرضا غریب:
"شبی که ماه کامل شد" شما را تحت تاثیر خود قرار می هد؛حتی با توجه به زمان طولانی آن (حدود 139 دقیقه) احساس خستگی نمی کنید و کاملا با فیلم همراه می شوید.
کارگردانی خوب به همراه بازیگرانی که تمام تلاش خود را گذاشته اند تا از پس اجرای نقش های خود بر آیند تحسین برانگیز است.
موضوع فیلم با توجه با اینکه بر اساس یک داستان واقعی ساخته شده بسیار تکان دهنده بود و در درون خود حاوی پیام های متعددی برای مخاطب است . اینکه جهل چه بلایی بر سر انسان ها آورده و یک عاشق را به یک جانی تبدیل می کند موضوع این فیلم است. حتما برای تماشای این فیلم وقت بگذارید.
سید محمد مهدی شهیدی:
- "شبی که ماه کامل شد"، به محدوده ای سخت و دشوار قدم گذاشته که راه رفتن بر روی تیغ است: اقلیت قومی - مذهبی (بلوچ/اهل سنت) و تروریسم و این همه را از دریچه ی عشق روایت می کند.
هر چند کارگردان کوشیده است تا از زاویه عشق به موضوع تروریسم ورود کند اما در برخی از صحنه های فیلم می توان ردپای آشکار خوانشی ایدئولوژیک را دید: در توصیف مادر عبدالحمید از شیوه "تکفیری" پسرش که مبتنی بر نگاه امنیتی به موضوع است، با دیالوگی که واژه ها و اصطلاحاتش فرسنگها از شخصیت مادری بلوچ که داغ فرزند دیده فاصله دارد.
- سکانس خروج فائزه از خانه و رفتن به بازار قصابان که به تماس او با برادرش می انجامد از زیباترین و تکان دهنده ترین سکانس های فیلم است. استفاده از دوربین روی دست و صحنه های ذبح گوسفندان با ایجاد دلهره، ارجاعی پیشگویانه به سرنوشتی دارد که با تماس فائزه و برادرش در انتظار آنهاست.
- سلاخی میگریست
به قناری کوچکی دلباخته بود...
مصطفی داننده:
شبی که ماه کامل شد، هم عشق دارد هم نفرت اما به خاطر این تضاد نمیگویم این فیلم را ببیند. این فیلم را ببیند تا معنای «تعصب وجهل» را عمیق تر درک کنید. ببیند که تعصب میتواند چه بلایی سر یک زندگی بیاورد. ببیند که جهل، چگونه میتواند یک زندگی را نابود کند.
همه آنهایی که در سینما با ما این فیلم را دیدند، برای دقایقی بعد از پایان فیلم، روی صندلیهای خود نشسته بودند و احتمالاً به سرنوشت « فائزه منصوری» با بازی الناز شاکردوست و « عبدالحمید ریگی» با بازی هوتن شکیبا فکر میکردند. سرنوشتی که میتواند روزی برای همه ما تکرار شود اگر با تعصب و جهل پیوند بخوریم.
مهرداد خدیر:
اگر ماجرای فیلم واقعی نبود تأثیرگذاری آن به مراتب کمتر بود. از این رو میتوانم گفت کارگردان در شخصیتپردازی موفق نبوده حال آنکه سینما فضاسازی و شخصیتپردازی است.
تأثر و تأسف بیننده به خاطر سرنوشت قهرمان فیلم نیز نه به خاطر فیلم که به سبب واقعی بودن داستان است و از این منظر خیلی تفاوت دارد با فیلمهایی که شخصیت ها را کارگردان می آفریند، می سازد و می پردازد. توجه شما را جلب می کنم مثلا به سریال شهرزاد که تماشاگر به خاطر مرگ قباد که به ظاهر شخصیت منفی بوده متأثر می شود.
یا در فیلمی مانند «شعلهور» که در همین سیستان و بلوچستان ساخته شده هیولای درون نقشی که امین حیایی بازی می کند تأثیر گذار است اما در «شبی که ماه کامل شد» درنمییابیم که شوهر فائزه کی و چرا هیولا شد؟
خانم نرگس آبیار و نوع فیلمسازی او مرا به یاد آقای حاتمیکیا می اندازد که میداند چه سوژه ای را انتخاب کند تا امکانات قابل توجهی را جذب کند و به یاری آن بتواند فیلم پرهزینهای بسازد.
نقطه قوت فیلم البته به گمان من فیلم برداری سامان لطفیان است با دوربین روی دست و تدوین حمید نجفی. بازی الناز شاکر دوست و هوتن شکیبا هم گرچه خوب است ولی در حد این همه تبلیغ که بر روی آنها شد نه و شاید چون انتظار داشتم در جشنواره فیلم فجر نوید محمد زاده جایزۀ بهترین بازیگر مرد را بگیرد و برای دومین سال پیاپی این اتفاق نیفتاد این احساس در من درنگرفت.
به زبان روشن تر وقتی یاد داستان واقعی می افتیم تأثیر گذار است و مایلم از ستایش کنندگان فیلم بپرسم اگر این ماجرا واقعی نبود و زاده خیال نویسندگان فیلمنامه بود نیز آیا به همین اندازه تحت تأثیر قرار می گرفتید؟ همچنان که دربارۀ فیلم «از کرخه تا راین» هم می توان توصیه کرد یک بار بدون موسیقی «مجید انتظامی» بررسی شود.
در فیلم هایی که شخصیت پردازی به درستی انجام شده و کارگردان از عهده این مهم برآمده شناخت ما نسبت به بازیگر در پایان فیلم به نسبت آغاز آن کاملا تغییر کرده ولی در «شبی که...» فائزه یا الناز شاکردوست در آخر فیلم همان است که در آغاز بود جز این که به او ثابت شده مرد به درد او نمی خورده اما خود او چندان تغییر نکرده شاید چون در ماجرای واقعی چنین بوده و اگر داستانی بود انتقام برادر را باید می ستاند.
با این همه با این فیلم می توان به نقاطی سفر کرد که تا کنون ندیده بودیم... .
ایکاش چنین وضعی را برای فیلم های متوسط به بالا تدارک ببینید. تبریک و خدا قوت
واقعا اگر نمیدانستیم داستان واقعی است(که البته در موارد بسیار از واقعیت فاصله گرفته است) آیا اینقدر تحت تاثیر قرا می گرفتیم؟ استفاده از تیتر داستان واقعی حربه ای است که بسیاری از نویسندگان سطح پایین از آن استفاده میکنند تا ضعف شخصیت پردازی خود را پوشش دهند.
بازی الناز شاکردوست و هوتن شکیبا اگرچه نسبت به سطح خودشان بسیار بالاتر بود اما در حد سیمرغ نبود، آن سیمرغی که خانم مریلا زارعی گرفت کجا و این سیمرغ کجا.
اما نگاه های درمانده فرشته صدرعرفایی هنر این بازیگر را به غایت نشان داد.
من میخواستم پاسخ سوال آقای خدیر رو بدم
اتفاقا بنده تا پایان فیلم که اون چند خط توضیح راجع به عاقبت ریگی نوشته شده بود،نمیدونستم داستان واقعی هست اونجا تازه فهمیدم و البته با این وجود برام خیلی تاثیر گذار و سنگین بود طوری که بعد فیلم سردرد شدم
پس تاثیر گذاری فیلم به خاطر واقعی بودنش نیست
دست مریزاد به عوامل این فیلم
شما هنوز در تعریف سینما مانده اید بعد منتقد می شوید .این فیلم آیا ده درصد روی یک مخاطب غیر ایرانی تاثیر می گذارد ؟ اصلا و ابدا . پس سینما نیست . جفنگ است .
در کل شما نمایندگان جهل و نادانی عمیق یک ملت اید . همه چیزتان شبیه همه چیزتان است .
فرق سینمای ما با سینمای آنان مشابه تفاوت پراید 98 و فورد موستانگ 2019 است .