1- جلسه دفاع
چندی پیش برای حضور در جلسه دفاع پایان نامه ارشد یک دوست و همکار، در یکی از واحدهای دانشگاه آزاد حاضر شدم. پیش از برگزاری جلسه دفاع مربوط به همکارم، جلسه دیگری در جریان بود و ما هم از ابتدای جلسه حضور داشتیم.
دانشجویی که از پایان نامهاش دفاع میکرد یکی از مدیران بیمه بود و درباره آثار خصوصیسازی بر عملکرد کارکنان در یکی از شرکتهای بیمه تحقیق کرده بود. صرفنظر از اینکه اساسا صدها موضوع نظیر این به عنوان پایان نامه تصویب و نگارش شده است و این سیستمی که با تغییر یک "واو" می توان موضوعی که ده ها بار راجع بع آن تخقیق شده به عنوان پروپوزال مصوب کرد و با نادیده گرفتن این امر که دهها مورد مشابه از این موضوع و موضوعات دیگر در گوشههای قفسهها خاک میخورد و غیر از بالابردن تصنعی آمار تولید علمی و افتخارات کم مایه و بینتیجه ای نظیر رشد علمی و اول شدن در خاورمیانه و امثال آن هیچ کاربرد دیگری ندارد، نحوه نگارش پایان نامه ، نوع دفاع و اتفاقاتی که درآن جلسه افتاد بسیار رقت آور و غم انگیز بود.
یعنی واقعا چشمتان روز بد نبیند ! من که نه سرپیاز بودم و نه ته پیاز استرس تمام وجودم را گرفته بود و نهایتا به این فکر میکردم که آن آقا اساسا با چه رویی آمده و به خود اجازه داده از چنین مطالبی آن هم به این شکل دفاع کند. قصد اطاله کلام ندارم ، همینقدر بدانید که در نهایت به دلیل اینکه دانشجو چند ترم پول داده و نمیشود کسی را در پایان نامه مردود کرد و .... به شرط انجام تغییراتی که در لیستی بلند بالا تهیه شده بود، نهایتا با نمره 15 مشروط به اصلاح پایان نامه، پذیرفته شد.
دوستانی که پایاننامه نگاشته و دفاع کردهاند میدانند نمره 15 در پایان نامه یعنی چه!
اما مسئله این است که این آقای عزیز یکی از مدیران بیمه است، با چنین پایاننامه و چنین نمراتی موفق به اخذ درجه کارشناسی ارشد میشود، احتمالا به زودی قدری هم ارتقا پیدا میکند و در جایگاه حساستری قرار میگیرد و قرار است برای صنعت بیمه کشور و مشتریان آن تصمیمگیری کند.
2- درمانگاه
چند روز پیش پسر 6 سالهام به شدت سرما خورده بود. به درمانگاه محل سکونتمان مراجعه کردیم و خانم دکتری فرزندم را معاینه کرد و نسخهای نوشت. داروها را تهیه کرده و طبق دستور پزشک به فرزندم دادیم.
متاسفانه بهبودی حاصل نشد و تب بالای 39 و 40 درجه و سرفههای شبانه و حال عمومی بسیار بدش نگران کننده بود. روز چهارم که از محل کار به خانه مراجعه کردم وضع فرزندم به مرز خطر رسیده بود، بنابراین او را با عجله به بیمارستان تخصصی و فوق تخصصی کودکان مفید رساندیم.
پزشک کشیک نسخه قبلی را چک کرد و اظهار نمود که داروها از اساس اشتباه و با دوز نادرست تجویز شده است. نسخه جدیدی نوشت و حدود دو سه روز پس از مصرف داروهای جدید، الحمدلله حال فرزندم رو به بهبود گذاشت.
3- دکتر میشویم !
یکی از مهمترین خبرهای امسال خبر اعتراض دانشجویان رشته پزشکی دانشگاه آزاد اسلامی به نتیجه کنکور بود که عمدتا اعمال سهمیهها ، اشتباهات و برخی مسائل باعث شده بود رتبههای چهارقمی و پنج رقمی موفق به تحصیل در رشته های پزشکی شوند. این مسئله واکنش مسئولین وزارت بهداشت و شخص وزیر بهداشت وقت را هم برانگیخت.
در کنار این اظهارات دکتر مجید حسینی ، استاد دانشگاه را در خصوص ترکیب دانشجویانش در یک دانشگاه دولتی و تنوع سهمیه هایی که در گزینش دانشجویان اعمال میشود به یاد بیاوریم که گفت نیمی از آنان با عناوین و سهمیههای گوناگون و بدون احراز صلاحیت علمی و به صرف مسئولیت در رده های بالای دولتی دانشجو شده اند و هدف هم قاعدتا چیزی جز اعطای مدرک به آنان نیست.
4 – نیروی انسانی
اهمیت نیروی انسانی بر کسی پوشیده نیست. این موضوع هم مورد تاکید بزرگان دین بوده، هم عالمان علوم انسانی و مدیریت سالها عمر خود صرف آن کردهاند و هم بزرگان نظام بر آن تاکید مکرر داشته و صحه گذاردهاند؛ نیز دهها نظریه و پژوهش درخصوص اهمیت و نقش نیروی انسانی در پیشرفت و توسعه جامعه، رفاه و امنیت مردمان و بقای حاکمیت نگاشته شده است.
شاید به نظر برسد که سوال کلیدی این یادداشت آن است که که عملکرد نظام آموزش و پرورش و نظام آموزش عالی کشور در زمینه پرورش نیروی انسانی به چه صورت بوده است و احتمالا چه راههایی برای بهبود آن وجود دارد؟
هرچند این عملکرد تقریبا آشکار است ، نتایج آن دیده میشود و مدام مورد انتقاد متولیان امر است که البته این هم از عجایبی است که از خصایص نظام اداری کشور ماست؛ اینکه متولیان یک امر بزرگترین منتقدان آن هم هستند!
اما موضوع اصلیاین یادداشت این است که اساسا چه کسانی، در چه موقعیتهایی، با چه شرایطی و با دخالت چه عواملی از همین نظام آموزش عالی نصفه و نیمه، بخصوص در مقاطع کارشناسی ارشد و دکتری بهرهمند هستند؟
معیار ارزیابی برای ورود و ادامه تحصیل افراد در مقاطع بالاتر آموزش عالی چیست. درحال حاضر چه کسانی در صندلی های رشته های پزشکی و دندان پزشکی و نظایر آن در دانشگاههایی که صرفا با دادن شهریه میتوانید درآنها ثبت نام کنید (منکر آزمون ورودی فرمالیته نیستم!) نشسته اند، دانشگاههایی که روز به روز بر تعداد آنها افزوده میشود و مهمترین معیار پذیرش توانایی داوطلب در پرداخت شهریه، یا وابستگی او به فلان ارگان دولتی و نهاد غیر دولتی و بهرهگیری از سهمیه است و در آن سطح دانش علمی و میزان تلاش فرد نقشی جندانی ندارد!
حال تصور کنید 10 تا 15 سال دیگر نیروی انسانی کشور در چه وضعیتی خواهد بود ؟ مدیرانی که صرفا به دلیل دارا بودن پست های سازمانی وارد مقاطع کارشناسی ارشد و دکتری شدهاند، بدون هیچ انگیرهای برای یادگرفتن و صرفا به خاطر دریافت مدرک و ارتقای سازمانی در کلاسها حضور یافتهاند و یا اساسا نیافته اند، با اتکار به نفوذ خود فارغ التحصیل شدهاند و حالا برای مقدرات کشور تصمیم میگیرند؛
پزشکانی که با سهمیه و اشتباه در گزینش دانشجو و پرداخت شهریههای کلان دکتر شدهاند و از تجویز داروی مناسب برای یک سرماخوردگی ساده هم عاجزند و اتفاقا چون خودشان یا ابوی گرامی شان پول دارند توانایی سرمایه گذاری و تاسیس بیمارستان و درمانگاه و ... را هم همینها دارند؛
مهندسانی که در شرایط مشابه فارغ التحصیل شدهاند و قراراست برای من و شما خانه و بیمارستان و ورزشگاه و جاده و پالایشگاه و ... بسازند؛
مدیرانی که صرفا به خاطر وابستگیهای گوناگون به افراد و نهادها بر مسند تصمیمسازی و تصمیم گیری نشستهاند و بر مقدرات من و شما کشورمان حکم میرانند.
البته این مدیران و آقازادهها و ژنهای خوب همین الان هم بسیاری از مسندها را قبضه کردهاند، منتها تفاوت در این خواهد بود که با این روندی که آموزش عالی درپیش گرفته، در آینده دیگر کارشناس به دردبخوری هم وجود نخواهد داشت که اشتباه نورچشمیها را جبران کند و یا با جان فشانی و به قیمت تحمل انواع فشارها و مشکلات و تهمت ها سعی در اثرگذاری بر تصمیمات آنان داشته باشد.
در کنار همه این ها مهاجرت نخبگان و به اصطلاح پدیده فرار مغزها و سرخوردگی و مهاجرت به درون مغزهایی که توانایی فرار و مهاجرت به بیرون را نداشته اند و بازنشسته شدن و خروج از چرخه منابع انسانی قدیمیها و باتجربه ها و عواملی نظیر این را در نظر بگیریم و تصور کنیم به راستی 10 تا 15 سال دیگر ترکیب نیروی انسانی ما چگونه است و به اصطلاح ریش و قیچی دست چه کسانی خواهد بود؟
بدبینی صفت خوبی نیست و ما هم بدبین نیستیم، ولی آیا واقعا ماجرا به همین سادگی است؟ به همین سادگی و به خاطر حب مال و موقعیت و فرزند و هوا و هوس های دنیوی و ندانمکاری، عدهای درحال تیشه زدن به اساسیترین زیرساخت این کشور هستند؟ ایرادی ندارد، من هم تا این لحظه همین را باور میکنم و به آن معتقدم. اما اگر قدری سختگیر باشیم و جدی تر به ماجرا بنگریم داستان به این سادگی هم نیست و بوهایی میآید!
به نظر میرسد از هر درچه ای به این موضوع بنگریم، چه وطن پرست باشیم، چه دلمان برای دین مان بسوزد، چه صرفا به فکر مسائل شخصی و آینده خود و فرزندانمان باشیم و چه وظیفه سازمانیمان ایجاب کند، باید با حساسیت بیشتری به این موضوع بپردازیم و برای آن راه چارهای پیدا کنیم. سردواندن جوانان و سعی در کاهش و یا تعدیل تقاضای کار، آمارسازی و ادای توسعه و پیشرفت درآوردن، پروار کردن نورچشمیها و اطرافیان و به اصطلاح حال دادن به آنها، ایجاد درآمد برای دولت و ... هدف از این نوع عملکرد در آموزش عالی هرچه باشد، به نظر میرسد این روش درحال ایجاد هزینههای غیرقابل جبران برای کشورو حاکمیت است و تا دیر نشده باید کاری کرد، والا درآینده کسی را نداریم که بلد باشد کاری بکند، حتی اگر بخواهد.