مجتبی نیک سرشت
رمان در من هوا سرد است، به قلم طیبه نجیب نوشته و انتشارات کتاب نیستان نشر این اثر را در این روزگار سرد به گردن گرفته است. رمان واگویههایی از زندگی مینا به عنوان راوی و شخصیت اصلی اثر است که به صورت اول شخص نگارش یافته است.
درد تبعیضی که از کودکی گریبانگیر مینا بوده و تا حال و آینده ادامه خواهد داشت. تمام شخصیت های زن این رمان به جز مادر مورد آزار روحی و جسمی توسط مردان زندگی خود قرار میگیرند و گویا صدای فریاد تمام آنها را مینا در این دفتر نوشته است تا صدایش به گوش دیگران برسد. صدایی که هیچ گاه در طول داستان چیزی از آن نمیشنویم و با سکوتی خودخواسته اجازه قربانی بودن را به خود میدهد و شاید از این حالت نیز تا حدودی خوشش بیاید. چرا که در صحنههایی که باید برای خودش بجنگد پاپس کشیده است و کوتاه آمدن برایش امری عادی شده است. به جایش زورش را سر تمیزکردن خانه خالی میکند و دایم مشغول شستشو است چه بسا آن وقتی که مجروح یا مصدوم میشود.
مینا به زعم نویسنده نماینده بانوانی است که خود را فدا میکنند تا زندگی به حالت عادی خود برقرار و بردوام باشد. نویسنده، مینا را به حدی منفعل ساخته است که گاهی خواننده میخواهد سر مینا را به سقف بکوباند که در این لحظات با هوشیاری نویسنده، خواهر مینا مهرنوش وارد میشود و با طنز کلامی و گزنده خود سعی میکند ناراحتی مخاطب از رفتار مینا را برطرف کند اما در ادامه با فهمیدن اینکه خود مهرنوش نیز با وجود در اجتماع بودن و کاربیرون داشتن نمیتواند از پس مشکلاتش بر بیاید، امیدهای مخاطب نقش بر آب میشود.
این همانیِ خانواده پروین خانم و خانواده مینا و یارکشی در داستان در جایی که مادر میگوید:« مهرنوش ما و نیلوفر شما مثل دوقلوها دمبشون به هم وصله» و نزدیکی مینا و مریم با وجود هشت سال فاصله تعداد زنان آسیب پذیر را در داستان بالا میبرد. لحن حرف زدن مریم مانند مینا است و او نیز قربانی سکوت شده است.
داستان با زیرلایههای روانشناختی خود سعی در کالبدشکافی روان زنانی دارد که برای فرار از موقعیتی دشوار انتخابی اشتباه انجام میدهند. برای مثال پس از پاره کردن دفتر شعر مینا توسط مهران به دستور مادر که خود سیلی محکمی به مخاطب میزند، مینا پسری را که در خیابان به او ابراز علاقه کرده است، رها میکند و با مرتضی ازدواج میکند. یا مریم که با انتخاب غلط نادر و سکوت مینا زندگی خود را نابود میکند.
در دنیای «در من هوا سرد است» تمامی زنان مورد ظلم قرار میگیرند و تمام مردان اگر نگوییم نقشی منفی نقشی بازدارنده دارند اما اثر به سمت فمنیستی شدن نمیرود و مقصر را مرد معرفی نمیکند. گواه این مدعا خلق شخصیتهای مادر و پدر است. مادر همواره مینا را مورد آزار قرار داده و احساسات او را سرکوب کرده است. مادر پسر دوست است و دوست دارد دخترش فقط بوی آشپزخانه بدهد. پدر اما حامی است. احساسات و اشعار دختر را تشویق می¬کند و میخواهد در خانه به عدالت بین دختر و پسر رفتار کند. اما نتیجه چه میشود؟ زندگی پدر و مادر هم سراپا مشکل است. پدر دائم خود را در کتابخانه محبوس کرده و دیگر حرفی نمیزند و چیزی به نام رابطه بین آنها وجود ندارد.
پس مشکل این جماعت چیست؟ داستان در پی حل مشکل بر نمیآید. هرچند در انتها دخترِ مینا اعلام استقلال میکند و بر علیه نظر غالب قیام میکند اما باز هم انتظارات مخاطب برآورده نمیشود. در واقع رمان «در من هوا سرد است» یک روانکاوی از مشکل بیان می¬کند و نه دنبال تجویز راه حل است و نه نشان دادن مقصر و تشکیل دادگاه برای آن! داستان از این منظر، خود را از ورطه¬ی زرد بودن نجات میدهد و مخاطب را دعوت به تفکر می¬کند. شاید کلید اصلی این رمان در صفحه 143 باشد آنجا که راوی می-گوید:« مرده شور این جمله "خوبیت ندارد زشت است" را ببرند که هر کاری آدم انجام می¬دهد، مادر این جمله را به کار می¬برد. دلم می¬خواهد از دست این حرفهای مادر فریاد بزنم. اما نمیزنم. مثل همیشه سکوت می¬کنم. مثل همیشه ای که دیگران می¬خواهند حرفهای خودشان را برای من به کرسی بنشانند، فقط خودخوری میکنم و هیچ نمیگویم. چه میتوانم بگویم؟ اصلا مگر جواب دادن من دردی را دوا میکند؟ مرتضی یک چیز میخواهد، مادر یک چیز. بچهها یک چیز دیگر میگویند و ده نفر دیگر هرکدام یک چیز. باید همه را راضی کنم که مبادا ناراحت شوند. که مبادا دلشان بگیرد و کدورتی پیش بیاید. پس مینا چه؟ پس چه کسی هوای مینا را دارد و برای او دل میسوزاند؟
هیچ کس!...»
اینجاست که ما متوجه میشویم شخصیت اصلی رمان دچار تله¬ی اطاعت است. نیازهای خود را فدای نیازهای دیگران کرده است و اجازه میدهد همه سوار او شوند. اما در پایان با بارش برف و فکر کردن به جملهی من میتوانم به این نتیجه میرسد که باید کمی تغییر کند. همانطور که میدانیم داستانها در مثلث "تعادل- عدم تعادل- تعادل ثانویه" در نوسان هستند و پرداختن بیش از حد به یک بخش باعث غافل ماندن از بخش دیگر می¬شود. در این رمان شکل این مثلث متساوی الاضلاع نیست چرا که در لحظهای که شخصیت در آستانهی تغییر است، رمان به پایان می¬رسد و شاید این تعادل ثانویه دیر رخ میدهد و از لحاظ ساختاری رمان را دچار مشکل کند که باید منتظر قسمت دوم رمان ماند تا فهمید تعادل ثانویه در شخصیت چه نمودهایی خواهد داشت. مگر اینکه مثلث نامتناسب موردپسند مخاطب واقع شود.
در داستانهای روانشناختی به علت پرداختن به روان و سیر بیش از حد در گذشتههای دور و نزدیک، نویسنده اجازه¬ی تصویرسازیهای موردپسند در رمان را ندارد و چون حرف نویسنده برایش از تصاویر مهمتر است کمتر به مقوله¬ی فضاسازی می-پردازد. همچنان که در پایان رمان که نویسنده حرفش را می¬زند، تازه یادش میافتد که میتواند از تصاویری همچون برف برای رنگ آمیزی اثرش نیز بهره ببرد. شاید در نگاه اول این نوع پرداخت برای یک رمان 214 صفحهای ضعف به نظر برسد و مخاطب با خود فکر کند که با یک اثر زنانه طرف است که تنها حرف میزند اما فراموش نکنیم که حرف زدن نیز یکی از از راههای ارتباط با مخاطب است که کاش نویسنده ابتدا ارتباط تصویری با مخاطب برقرار میکرد تا مخاطب بدون خستگی حرفهای خوب و داستانش را بهتر متوجه شود.
در مجموع رمان « در من هوا سرد است» رمانی موفق در گونهی خود است که می¬توانست به جای نگهداشتن این سرما در خود کمی از آن را به مخاطب انتقال دهد تا مخاطب هم حس سرمایی را که در وجود شخصیت اصلی است، بهتر درک کند و با خواندن رمان بگوید:« در ما هم هوا سرد است.»
طیبهی نجیب با این رمان نشان داد میتوان از مشکلات زنان گفت بدون این که انگشت اتهام را سمت دیگران گرفت و برای حل مشکل از خود شروع کرد. رمان « در من هوا سرد است» اثری نه ضد زن و نه ضد مرد است و این خاکستری بودن به مخاطب تلنگر می¬زند که به جای دنبال مقصر گشتن از خود شروع کند.