حسین زرینی/ پژوهشگر تاریخ و مدرس دانشگاه
دهقان ایرانی و مغول انیرانی(غیر ایرانی) برای کسی که تاریخ خوانده است واژگانی آشناست،اما شاید همگان این دو را به خوبی از هم باز نشناسند. با توجه به این که در شرایط امروزی جامعه ما گاه جای خالی دهقانان ایرانی احساس می شود ، قصد بر این است تا در این نوشتار کوتاه با برشمردن برخی ویژگی ها، شاخص های شناخت دهقان ایرانی از مغول انیرانی برشمرده شوند.
آن چنان که استاد مجتبی مینوی در کتاب "نقد حال" در شرح حال خواجه نظام الملک توسی آورده است:"طبقه دهقانان در ایران قبل از اسلام و در مدت چند قرن صدر اسلام عبارت از ملاکین درجه دوم بودند که جزو آزادگان و مردمان اصیل و نجیب محسوب می شدند و در حکم ستون فقرات جامعه بودند که استواری و بقای کلیه اصناف پایین تر یعنی برزگران و پیشه وران و کسبه و غیرهم به وجود ایشان بسته بود و وظیفه اداره کردن ناحیه ای که زمین های ملکی شان در آن بود ارثاً به ایشان مفوض(واگذار) بود و در مرافعات بین مردم قضاوت و حکومت می کردند و هر گاه ولایت مسکونی ایشان معرض حمله می شد به دفاع آن قیام می نمودند و در دوره اسلامی حفظ رسوم و سنن قدیمی ایرانی و فرهنگ و تاریخ و داستانهای ملی را عهده دار بودند."
همچنان که استاد مینوی هم گفته اند دهقانان طبقه ای از ساکنان همیشگی و پای بند این آب و خاک بوده اند که معاش آنها بیشتر وابسته به زمین و زمینداری بود. آنان در زمره طبقه حاکمه و یا خوانین محسوب نمی شدند اما رعیت و کشاورز بدون زمین هم نبودند. آنان معمولا میزان قابل توجهی زمین و احشام داشتند که زندگی آنان را تامین می کرد و تعدادی کشاورز و شبان نیز از سفره آنان نان می خورد.
برای این دهقانان تداوم آبادانی مزارع و باغ ها یک اصل بود. نگارنده معتقد است دهقانان نه فقط در چند قرن اول صدر اسلام بلکه تا سده اخیر همچنان در گوشه و کنار ایران زمین به حیات خود ادامه داده و می دهند. شاید بتوان اصلاحات ارضی دهه 40 شمسی را نقطه عطف کم رنگی دهقانان در تاریخ ایران برشمرد. در مقابل این طبقه ،تاریخ ایران شاهد حضور اقوام مهاجم بسیاری بوده است. برخی از این اقوام آمده و در ایران رحل اقامت افکنده اند.
بنابراین آنان حداقل بعد از یکی دو نسل نمی توان غیر ایرانی دانست اما گروه هایی دیگر قصد ماندن نداشتند فقط با هدف غارتگری روانه شهرهای پر نعمت ایران زمین می شدند. در راس این دسته می توان از مغولان نام برد. مغولان آن چنان که همگان می دانند ایرانی نبودند و در نتیجه دل در گرو این آب و خاک و آبادانی آن نیز نداشتند.
به گفته مولف تاریخ جهانگشای جوینی یکی از اهالی بخارا پس از واقعه مغول گریخته و به خراسان آمده بود. حال بخارا از او پرسیدند. گفت: "آمدند و کندند و سوختند و کشتند و بردند و رفتند". آری مغولان با سرزمینی که به آن تعلق نداشتند چنین کردند.در سطور زیر برخی ویژگی ها ی دهقانان و مغولان خاطر نشان می شود:
دهقانان ایرانی اهل دور اندیشی بودند. آنان منافع دراز مدت جمعی خود و افراد و دنیای پیرامون را بر منفعت فردی که بسیاری اوقات کوتاه مدت هم بود،ترجیح می دادند. دهقان ایرانی قنات حفر می کرد. کاری کارستان. گاه باید از دهها کیلومتر دور تر آب را از زیر زمین به درون مزرعه و آبادی هدایت می کرد.
کاری همانند حفر تونل های مترو امروزی، البته بدون پشتوانه و حمایت حکومتی. ایجاد قنات یک بخش کار بود و نگهداری و لایروبی های مستمر سالانه آن بخش دیگر. به خاطر همین اندیشه های دهقانی است که برخی قنات ها هزاران سال است در نواحی کم آب ما، همچنان فعال و مشغول حیات بخشی هستند. دهقان ایرانی درخت گردو،زیتون،پسته و ... می کاشت که سال های متمادی مراقبت لازم داشت تا به ثمر نشیند اما وقتی به ثمر می نشست بسیاری از ثمر آن خیر می دیدند. دهقان ایرانی کتاب می نوشت، همانند حکیم بزرگ توس فردوسی که خود اتفاقا از همین طبقه دهقانان بود. او سی سال زحمت کشید و خون جگر خورد تا شاهنامه ای بسراید که عجم را زنده کند و سند هویت یک ملت شود.
بنای شکوهمندی که آن را در همه این اعصار از باد و باران گزند نبوده و نیست. شاهنامه پشتوانه ماست و ما همه به آن مفتخریم. دهقان ایرانی همشهری دیگر او خواجه نظام الملک توسی بود که مدارس نظامیه را در 12 شهر بزرگ بنیان نهاد و به پرورش نیروی انسانی همت گماشت و چه سرمایه ای ارزشمند تر از نیروی انسانی قابل و نمونه های بسیار دیگر....
حال بنگریم آیا یک مغول دل در گرو حفر قنات،کاشت درخت ،سرودن شاهنامه یا ایجاد مدارس نظامیه دارد؟ هرگز. او آمده است که بردارد، ببرد و بسوزد.کیسه خود انباشته کند. اگر قنات کور شد بشود. اگر درخت ها خشک و یا از جا کنده شدند بشوند و اگر شاهنامه و مدارس نظامیه هم نباشند که چه بهتر،این گونه بهتر می شود یک ملت را به زانو در آورد.
او همین امروز را می بیند. منفعت شخصی اولویت اول اوست. اختلاس و احتکار برای او راحت است. جیب او پر باشد و اگر همسایه اش در گرسنگی ماند مشکل شخصی اوست. غافل از این که مشکلات را همین اندیشه های مغولی امثال او پدید آورده اند. سوء استفاده از قدرت و بیشترین بهره برداری شخصی از موقعیت برای روزی که به آن دسترسی ندارد، سرلوحه برنامه های اوست، چون این گونه می تواند منافع شخصی کوتاه مدت خود را برآورده سازد. گلیم خود را از آب می کشد و اگر دیگران را آب برد باکی نیست. از او انتظار بیهوده نباید داشت. دور اندیشی کار او نیست،چرا که اصولا این آب و خاک مال او نیست.
حافظه تاریخی یک جامعه را نباید دست کم گرفت. امروزه همچنان برخی تداوم سیرت دهقانان ایرانی را در وجود خود نهادینه دارند و برخی دیگر ناخودآگاه روحیات مغولی را که در طول سده ها دهقانان ایرانی با آن مواجه بوده اند را آموخته اند. بدون تردید اگر کفه ترازوی اجتماعی به نفع دهقانان سنگین تر شود، آینده روشن این سرزمین تضمین شده است. امید است این نوشتار کوتاه آینه ای فرا روی ما قرار دهد تا در آن بنگریم که خود بیشتر از کدام دسته ایم؟دهقان ایرانی یا مغول انیرانی؟