عصر ایران؛ جعفر محمدی - حکم شهرداری "پیروز حناچی" صادر نشده است. می گویند علت اش این است که وزارت اطلاعات هنوز پاسخ استعلام شورای شهر را به طور صریح نداده است. باز می گویند علت این تردید و تأخیر، برادرِ حناچی است که گویا در یکی از گروه های ضد انقلاب عضویت دارد.
من در جریان آنچه پشت پرده هاست نیستم و تمایلی هم برای ورود به این مسائل ندارم. همین اندازه می توانم به تأسی از عقل، قانون و شرع بگویم که اگر به واسطه کارنامه فردی، برادرش را مجازات کنند، خلاف عقل، قانون و شرع عمل کرده اند.
آیا واقعاً فهم این موضوع ساده که هر کسی مسؤول عملکرد خودش است، اینقدر سخت است؟ مگر در تاریخ 40 ساله جمهوری اسلامی کم داشته ایم افرادی را در درون نظام که نزدیکانشان عضو گروهک های ضدانقلاب بوده اند؟
این که جامعه را از خدمات نیروهایش محروم کنیم، آیا خدمت به مردم و نظام و انقلاب است یا حرکت در مسیر همان گروه های ضد انقلاب؟!
اگر عقل و قانون و شرع می گویند که نباید به کسی که برادرش عضو ضدانقلاب است پست داد، پس چرا در طول سال های گذشته پیروز حناچی حتی در مقام معاونت وزیر نیز کار کرده است و کلی سمت در شهرداری، وزارت مسکن، وزارت آموزش عالی، کمیسیون زیربنایی دولت، سازمان میراث فرهنگی،دانشگاه تهران و ... داشته است؟ تازه فهمیده اند برادر او در گروه های ضد نظام عضویت دارد؟!
وقتی حناچی در پشتیبانی و مهندسی عملیات مطلع الفجر گیلانغرب، والفجر مقدماتی، خیبر، والفجر 8 و ... حضور داشت و در کنار سپاهیان و بسیجیان و ارتشیان از میهن و انقلاب دفاع می کرد چرا نگفتند تو به خانه برگرد، برادرت عضو فلان گروه ضدانقلاب است؟!
اگر خودش مشکلی دارد، بگویند و شهر را از بی تکلیفی درآورند ولی اگر معطل برادرش هستند که باید تأسف خورد که در دهه چهارم عمر جمهوری اسلامی، هنوز چنین نگاه ها و رویکردهایی وجود دارد! واقعاً به بازخورد چنین رفتارهایی بین مردم فکر کرده اند؟!
گاهی وقت ها آدمی فکر می کند به عصر قصه ها و افسانه ها برگشته و مثلاً در دوران این داستان زندگی می کند که حاکم بلخ، شکایت آهنگری را به پادشاه نوشت؛ پادشاه دستور گردن زدن آهنگر را مکتوب کرد و به پای کبوتر نامه رسان بست. کبوتر اما به جای بلخ راهی شوشتر شد و در امارت حاکم این شهر فرود آمد. حاکم شوشتر که نامه را دید دستور داد آهنگر شهر را برای اجرای حکم بیاورند، اما شهر آهنگری نداشت و از این رو برای این که حکم پادشاه بر زمین نماند، مسگر بی نوایی را یافتند و در میدان شهر گردنش را زدند:
گنه کرد در بلخ آهنگری
به شُشتر زدند گردن مسگری
به قول مرحوم عمران صلاحی، حالا حکایت ماست.
خانواده سالم مهم تر از خود شخصه