عصر ایران؛ مهرداد خدیر- ماجرای قتل و در واقع مُثله کردن «جمال خاشقجی» روزنامهنگار منتقد سعودی در کنسولگری عربستان در استانبول، به یک بحران جدی برای حکومت پدر و پسر حاکم در این سرزمین بدل شده و مشخصا مهمترین چالشی است که «محمد بن سلمان» را درگیر کرده و او را از چشم جامعۀ جهانی انداخته است تا جایی که دونالد ترامپ رییس جمهوری آمریکا و مهم ترین متحد و حامی او را دچار دردسر جدی کرده و رسوایی چنان جدی است که وزیر خزانه داری ایالات متحده نیز به این نتیجه رسیده که در نشست سرمایه گذاری ریاض شرکت نکند.
تنها اتفاقی که می تواند این ننگ را بزداید این است که جمال را نکشته باشند و به ریاض برده باشند و همان بازی سعد حریری را تکرار کنند اما این فرض با شواهد متعدد کاملا رنگ باخته و از این منظر مثل همان ماجرای خسرو گلسرخی در ایران است که برخی میگفتند اعدام نشده و او را به فرانسه فرستادند! در پاسخ گفته میشد چرا باید هزینۀ رسوایی کاری را که انجام نداده و خونی را که نریختهاند بپردازند؟
درست است که جمال خاشقجی ارتباطاتی با دیگر اعضای خاندان سعودی داشت که مورد غضب و طرد جانشینان ملک عبدالله قرار گرفتند اما صفت و شهرت غالب او روزنامهنگاری بود چندان که پس از مهاجرت به ایالات متحده همکاری خود با یک روزنامۀ معتبر آمریکایی را به عنوان انجام حرفۀ اصلی ادامه داد.
قتل روزنامهنگاران به دست حکومتهای استبدادی و اقتدارگرا اما انگی نیست که زدوده شود و روزی دامان مسببین را می گیرد واین همان نکته ای است که احتمالا بن سلمان در محاسبات خود نیاورده بود.
در تاریخ معاصر ایران نیز قتل چند روزنامهنگار چه به صورت ترور و چه با حکم اعدام بسیار برای حکومت گذشته گران افتاد با این تفاوت که رسانه ها مانند امروز گسترده نبودند و همه مطلع نمی شدند اما با این حال آن خون ها گریبان و دامان مرتکبین را رها نکرد.
در سال های پیش از انقلاب 57 نام چند روزنامه نگار به قتل رسیده یا اعدام شده به عنوان اسطوره روزنامهنگاران مطرح بودند و خون آنان سرانجام دامان حکومت پهلوی دوم را گرفت و در دلایل سقوط، نمی توان به این موارد نپرداخت.
جالب تر از همه مورد «محمد مسعود» مدیر نشریۀ « مرد امروز» است که در تمام سی سال پس از وقوع در افکار عمومی به دربار نسبت داده می شد و تازه بعد از انقلابی که آن دربار را ساقط کرد فاش شد که اتفاقا کار حزب توده بوده نه دربار منتها آن قدر دربار بدنام شده بود که در تمام آن سی سال نخواست یا نتوانست از خود رفع اتهام کند.
از صبحگاه پنجشنبه 29 مرداد 1321 که اولین شماره مجله هفتگی «مرد امروز» به صاحب امتیازی و مدیر مسؤولی «محمد مسعود» منتشر شد تا شامگاه 23 بهمن 1326 که او به قتل رسید لحن خود را تندتر میکرد تا جایی که یک هفته قبل از آن در مقالهای به اشرف پهلوی خواهر دوقلوی شاه به خاطر خرید پالتو پوستی بسیار گرانقیمت و پوشیدن آن در منظر دیگران به شدت تاخت و آن را نمک پاشیدن به زخم مردم فقیر و تازه برخاسته از آسیب های دوران جنگ دانست و تنها توضیح این بود که خریداری نشده بلکه هدیه گرفته است.
«مرد امروز» در توضیح عکسی با این پالتوپوست نوشت: «یک میلیون و پانصدهزار ریال قیمت پالتو پوست شاهزاده والا تبار ماست که همیشه در تشویق از صنایع داخلی و حمایت از فقرا و بینوایان پیشقدم بودهاند»؛ طعنه ای آشکار به سخنان خواهر شاه در آیین افتتاح یک واحد نساجی در توصیه به پوشیدن پوشاک داخلی.
شامگاه 23 بهمن 1326 و کمی مانده به یازده شب، محمد مسعود به آرامی از محل دفتر مرد امروز در خیابان لالهزار خارج شد و به طرف اتومبیل خود رفت. دو گلوله شلیک شد و به زمین افتاد. دو روز بعد تیتر اول روزنامه مرد امروز این بود: «پریشب محمد مسعود کشته شد».
انگشت اتهام متوجه دربار بود. روزنامه «مردم» ارگان حزب توده ایران در سرمقاله خود نوشت: «قتل محمد مسعود اعلام خطری است برای تمام کسانی که از تجدید دوران دیکتاتوری گذشته وحشت دارند. اگر دولت در کشف ریشههای قوی این جنایت سهلانگاری کند آن وقت ملت ایران حق دارد مظنون شود و تصور کند که مقامات بالاتر در این نقشه بیباکانه و فجیع بیدخالت نیستند.»
درتمام سال های حکومت شاه، متهم اصلی قتل مسعود، دربار و شخص اشرف بود تا این که بعد از انقلاب و با اظهارات صریح احسان طبری تئوریسین حزب توده فاش شد: «محمد مسعود، بر اثر گلوله یک تروریست کشته شد. ارگانهای رسمی حزب نمیدانستند که تروریست، سروان عباسی و آمر آن خسرو روزبه بوده است.روزبه، بعدها این گونه توجیه کرد که می دانسته قتل صددرصد به حساب دربار تمام خواهد شد».
در آغاز دهۀ 30 هم سید حسین فاطمی وزیر خارجه دولت دکتر مصدق اعدام شد. اما علت اعدام او وزارت در دولت مصدق نبود. چون هیچ وزیر دیگری چنین سرنوشتی نیافت. فاطمی اولین ایرانی بود که در خارج از کشور به دریافت دکتری در روزنامهنگاری نایل آمد (برپایۀ قول دکتر هادی خانیکی استاد سرشناس ارتباطات) بر خلاف آنچه در زندگی نامه های او از دکتری حقوق نوشته میشود.
صفحه اول روزنامۀ باختر امروز در 26 مرداد 1332 و فردای شکست کودتای اول (25 مرداد) و تیتر «خائنی که می خواست وطن را به خاک و خون بکشد فرار کرد» بیش از هر نوشته و گفتۀ او کار دست فاطمی داد و سال بعد در آبان ماه در برابر جوخۀ آتش قرار گرفت.
در همین دهه البته کریمپور شیرازی مدیر روزنامه شورش هم در زندان قصر سوزانده شد و این یکی هم به اشرف نسبت داده شد و این بار دیگر خسرو روزبهی در کار نبود تا اتهام زدایی کند و افکار عمومی واقعا کار شاه می دانست.
(ذر سحر گاه 27 مهر 1333 و درست در 60 سال قبل مرتضی کیوان نیز در کنار 9 افسر توده ای اعدام شد. درست است که مرتضی کیوان هم روزنامه نگار بود اما بیشتر مجلات حزبی مانند کبوتر صلح و پیک صلح را اداره می کرد و شهرت سیاسی او بر جنبه مطبوعاتی می چربید و به همین خاطر در این فهرست نام او را در جمع اصلی نیاورده ام اما اعدام او از بزرگ ترین اتفاقاتی بود که بر احمد شاملو اثر گذاشت و آن شعر جاودانه را سرود: به یاد آر/ عموهایت را می گویم/ از مرتضی سخن می گویم...)
روزنامهنگار مشهور دیگر در آغاز دهۀ 50 خورشیدی اعدام شد و او خسرو گلسرخی بود و چون تلویزیون بخش هایی از محاکمۀ او را پخش کرد در ذهن مردم بیشتر ثبت شد.
رژیم شاه تصور می کرد تأکید خسرو گلسرخی بر مارکسیست بودن خود، او را از چشم مردم مذهبی میاندازد اما از قضا سرکنگبین صفرا فزود و جامعه تحت تأثیر نطق احساسی او قرار گرفت خاصه آنجا که از مولا حسین سخن گفت.
انقلاب که پیروز شد خود مردم نام پارک فرح را به پارک گلسرخی تغییر دادند و به چشم دیدم پلاکارد آن را نصب می کنند هر چند بعدتر شورایی در شهرداری این نام گذاری را مناقشه انگیز دانست و نام پارک به لاله تغییر یافت. نام خیابان آریامهر را هم به دکتر فاطمی تغییر دادند.
محمد مسعود مربوط به قبل بود و گرنه نام او را هم بر خیابانی می گذاشتند.
خون روزنامهنگاران دامان حکومت ها را رها نمیکند و این نه یک استثنا که یک قاعده است. حتی اتهام قتل محمد مسعود، اشرف پهلوی را به بدنام ترین چهرۀ رژیم سابق تبدیل کرد.حتی سلطنت طلبان نیز تقصیراتی را متوجه او می کردند هر چند بعدها معلوم شد این فقره کار اشرف نبوده است. با این حال قتل او تا به اشرف نسبت داده می شد دامان پهلوی ها را گرفت و وقتی معلوم شد کار حزب توده و خسرو روزبه بوده دامان او را و حزب توده را بدنام کرد. چرا که خون روزنامه نگاران دامن گیر است.
این سیاهه البته محدود به سه یا چهار نفر نیست و قطعا بیشتر است اما همین سه یا چهار نام کافی است تا نشان داده شود قتل یک روزنامهنگار فقط قتل یک نفر نیست.
رضا براهنی در سال 1354 در مجموعۀ شعر «ظل الله» گناه قتل خسرو گلسرخی را چنان سنگین می داند که همه افتخارات و دستاوردهای حکومت شاه پس از افزایش قیمت نفت را زیر سؤال می برد:
« شما خسرو گلسرخی را کشتهاید
گرچه مطبوعات فقط افتخارات شما را به رخ میکشد
گرچه آقای ژرژ پمپیدو هم شاعر است
ولی ما میدانیم که شما شاعری بنام خسرو گلسرخی را کشتید
آخر ما هم بین آجانها، گروهبانها و ماموران سازمان امنیت جاسوسانی داریم
- شما خسرو گلسرخی را کشتهاید-
این به افتخارات شما در مطبوعات مربوط نیست»
قتل هایی از این دست چنان ننگین است که کارنامه های عمرانی را هم زیر سؤال می برد.
قتل های سیاسی مانند آنچه بر سر تیمورتاش آمد و حتی دربارۀ دکتر منوچهر اقبال هم گفته می شد مرگ او طبیعی نبوده و مسموم شده یک طرف، خون روزنامه نگاران اما بدجور دامن گیر است و اگر شکی باقی نماند که قتل جمال خاشقجی کار ولیعهد سعودی بوده او هم قسر در نمی رود و دامن او را میگیرد. حالا چه ده سال بعد و چه بیست سال بعد... درباره بن سلمان البته خیلی زود این رسوایی شروع شده است.
ذهن خواننده این سطور البته به جاهای دیگر هم می رود اما چون صحبت از مورد مشخص «قتل» است نمیتواند به صراحت فقرات پیش گفته موارد دیگر را برشمرد اما این قدر هست که قتل روزنامهنگار انگار از جنس قتل های دیگر نیست...