تاري كامروا-
روشنفكري در اصل كلمه به معناي تفكيك دو امر از يكديگر است. تميز دادن و انتقاد كردن از مهم ترين خصوصيات و توانايي فرد روشنفكر است
چند درصد از جامعه ما خود را روشنفكر مى دانند؟
درصدش را نمى دانم اما بطور حسي مى گويم، دور و بر ما جمعشان اندك نيست
تا چه اندازه همان دو امر مميزي و منتقدي را كه از مهمترين خصايص روشنفكري است انجام مى دهند؟
تا جايي كه بتوانند. حتي مى توان گفت، تا پاي جان. شبانه روز مشغولند. اين را مي توانيد از سر زدن به صفحات مجازي شان به درستي درك كنيد. اين نازنيان اين دو توانايي ارزشمند خود را براي تحليل و نقد عارفانه اشعار مولانا و آخرين ترجمه گلي امامى، بررسي دلايل افزايش قيمت هويج فرنگي، نقد تحولات سياسي و تاريخي در حبشه قبل و پس از اسلام و انطباق ان با وضعيت كنوني سريلانكا، صحت موضوع تقلب در آكشن هاي هنري، عوارض تغذيه بدون تراريخته ها، تفسير آخرين فيلم كوبريك از نظر محسن افشانى، علت قهر و آوارگي و فرار فلامينگوها از درياچه اروميه، دلايل حسرت عمومي از فوت پدر ستون فقرات ايران، تحسين شرف مرد روستايي براي نگهداري از يك بزغاله و تجاوز دسته جمعي به دختران يزيدي و ...همواره و در مرور زمان به كار مى گيرند و ما را هدايت مى كنند.
حاصل آن چيست؟
صفحاتي پر از مطالبي، كه فاقد هر نوع نقد و مميزي باشد. روشنفكران امروز به جاي نقد فقط ريپست مى كنند. روشنفكران ما امروز به جاي توليد محتوي و تغذيه فكر، با افتخار دست به بازنشر اطلاعاتي مى زنند كه در اتاقهاي تاريك و بدون پنجره توليد شده اند. روشنفكران امروز به جاي راهبري افكار، خودشان دنباله رو شده اند. قدرت آنها و آنچه ايشان را از ديگران متمايز مى كند، نه به ناب بودن تراوشات ذهنشان، بلكه به تعداد دنبال كنندگانشان يا همان فالوئرهاست. روشنفكران به جاي روشنگري، با انتشار اخبار زرد، ديوار وجود ما را سياه مى كنند. روشنفكران به جاي تنوير اذهان عمومي، خودشان گول مى خورند، خودشان كوركورانه تعقيب مى كنند.
سوال آخرم اينجاست: چرا روشنفكران ديگر فكر نمي كنند؟
پاسخ اينبار از شما