از خانمی پرسیدند: شنیدهایم به سلامتی، پسر و دخترت هر دو ازدواج کردهاند، آیا از زندگی خود راضی هستند؟
خانم جواب داد: دخترم زندگی خوشی پیدا کرده که من همیشه برایش آرزو میکردم. ابداً دست به سیاه و سفید نمیزند. صبحانه را در رختخواب میخورد. بعد از ظهرها هم دو سه ساعتی میخوابد. عصر با دوستانش به گردش میرود و شب هم با تفریحاتی مثل سینما و تلویزیون سر خود را گرم میکند. یقین دارم که دامادم هم با داشتن چنین همسری سعادتمند است!
اما پسرم بدبخت شده است. خدا نصیب نکند! یک زن تنبل و وارفتهای دارد که انگار خانه شوهر را با تنبلخانه اشتباه گرفته است. دست به سیاه سفید نمیزند. اصرار دارد که صبحانه را در رختخواب بخورد. تا ظهر دهن دره میکند. بعد از ظهرها باز تا غروب خبر مرگش کپیده! عصر هم از خانه بیرون میرود و تا نصفه شب مشغول گردش است.