شیخ را گفتند (به شیخ ابوسعید ابوالخیر گفتند): فلان کس بر روی آب میرود (راه میرود)!
گفت: «سهل است (آسان است)! وزغی (قورباغه) و صعوهای (پرنده کوچک آوازخوان) نیز بر روی آب میرود»
گفتند که: فلان کس در هوا میپرد!
گفت: «زغنی (نوعی پرنده از راستهٔ بازهاست) ومگسی در هوا بپرد».
گفتند: فلان کس در یک لحظه از شهری به شهری میرود.
شیخ گفت: «شیطان نیز در یکنفس (یک لحظه) از مشرق به مغرب میشود (میرود)، این چنین چیزها را بس (بسیار) قیمتی (ارزش) نیست. مرد (انسان واقعی) آن بُوَد (آن کس میباشد) که در میان خلق بنشیند و برخیزد و بخسبد (بخوابد) و با خلق ستد و داد کند (معامله) و با خلق درآمیزد (در ارتباط باشد) و یک لحظه از خدای غافل نباشد.
ابوسعید ابوالخیر
منبع: ویکیپدیا