عصر ایران ؛ کاوه معینفر - در زمانهای او را "عزّت سینمای ایران" و "آقای بازیگر" میخوانند که برخی از هنرمندان، در هر زمان و مکانی از هر فرصتی استفاده میکنند تا دیده شوند و انواع و اقسام فعالیتها و هنرنماییها از خود بروز میدهند که گاهی باعث حیرت و سرسام می شوند.
اگر یک شخص خارجی نا آشنا با ایران، بیوگرافی و شرح فعالیتهای برخی از هنرمندان را مطالعه کند احساس می کند با حکمایی چون عمر خیام، ابوریحان بیرونی یا فارابی و ... طرف است؛ چون بعضی از این دوستان بازیگر، نویسنده، فیلمساز، مجری، خواننده، اهنگساز، عکاس و ... هستند.
همه کاری می کنند اما باز اثری ماندگار در کارنامه آنها به چشم نمیخورد، و خودشان هم انگار این احساس را دارند که در همه زمینهها فعالیت میکنند و می دانند که نهایتا در گذر زمان است که مشخص مي شود چه کساني ماندگار هستند و در قلب و حافظه مردم خواهند ماند.
فردوسی را هرگز نمیتوان از خاطر ایرانیان زدود، همچنان که حافظ و سعدی را و حتی خیام را با هشتاد نود رباعی از پس زمانی به درازای نزدیک به هشتصدسال...
عزتالله انتظامی وقتی در فیلم "گاو" داریوش مهرجویی نقش "مش حسن" را بازی کرده بود 45 سال داشت و یکی از بیادماندنیترین شخصیتهای تاریخ سینمای این مرز و بوم را رقم زد، بسیاری بر این اعتقادند که اگر انتظامی همان یک نقش را هم بازی کرده بود برای ماندگار شدن او کافی بود.
در بیش از 70 سال فعالیت هنری عزت الله انتظامی خصوصیتهایی چون تواضع و فروتنی، وقت شناسی و نظم کاری، میل به یادگیری، حفظ شخصیت هنری و تسلیم نشدن، صداقت و رو راستی و ... زبانزد همگان بود چه کسانی که زمان زیادی با همکاری داشتند یا کسانی که فقط برای چند دقیقه او را دیده بودند.
محسن مخملباف نقل کرده است: «زمان ساخت فیلم "ناصر الدین شاه آکتور سینما" هر روز ساعت 6 صبح به کاخ گلستان میرفتم ولی آرزو به دل ماندم که یک روز قبل از انتظامی برسم، هر روز او قبل از من سر صحنه حاضر بود و مشغول انجام نرمش صبحگاهی»
باز اضافه می کند «بعد از اتمام فیلمبرداری متوجه شدم که در زمان تولید ایشان یک مشکل جسمی داشت که باید عمل جراحی انجام می داد، ولی نگذاشته بود که من متوجه شوم تا یک وقت در زمان فیلمبرداری به دلیل این مساله او را از انجام بعضی کارها معاف نکنم»
نیما حسنینسب (منتقد سینمایی) خاطرهای از انتظامی نوشته است : « وقتی قرار شد برای پرونده بازیگران برگزیده منتقدان با عزتالله انتظامی گفتوگو کنم، قبلش دو سه بار تلفنی حرف زدیم. میخواست بداند چهها میپرسم و مضمون سوالها چیست تا آماده باشد.
میگفت مصاحبه هم مثل بازیکردن سخت است و باید قبلش مهیا باشم. روز مصاحبه سر ساعت خودم را رساندم و دیدم جلوی حیاط خانه قدمزنان منتظر است. سوالها را بهدقت گوش میداد، گاهی ازم میخواست تکرار کنم، قبل از پاسخ کمی مکث میکرد و بعد به قالب نقش خودش میرفت و جواب میداد، و گاهی جوابش را با جملهبندی تازه و تصحیح کلمهای تکرار میکرد...
یک شب متن پیادهشده را برایش فرستادم تا بخواند و اگر لازم است چیزهایی را تغییر بدهد. فردا صبح زود تلفن زنگ زد. اولش اظهار لطف و بعد تمام چند هزار کلمه مصاحبه را پشت تلفن واو به واو خواند؛ پرسشهای من را عادی و خبری میخواند و به جوابهای خودش که میرسید، لحن صدایش عوض میشد. مثل یک مونولوگ تئاتری، شبیه پیشپرده و نقالی، عین سخنرانی میخواند و هر جا را که به دلش نبود عوض میکرد.
گاهی ازم پیشنهاد میخواست که چه کلمهای جایش بگذاریم و بعد جمله را یک بار با آن کلمهی جایگزین میخواند. خواند و خواند و تغییر داد و تکرار کرد تا راضی شد. گفت حالا درست شد، این خوب است، برازنده است... و من تمام این یک ساعت و اندی از پشت تلفن تنها مخاطبِ یک نمایشِ شنیداریِ تمامعیار بودم، از مردی که برای خودش و هنرش چنان احترامی قائل بود که اجازه ندهد چیزی خدشهدارش کند و منزلت نمایشگری و بازیکردن در نظرش چنان مهم و والا بود که همهی عمر در هر وضعیتی بازیگر ماند.»
عزت الله انتظامي خود در جایی بیان میکند « من خيلي بدم ميآد از اونهايي (هنرمنداني) که خودشون رو مفت در اختيار مي گذارند، هر سريال و هر فيلمي، نه نه نه تماشاگر يادش نميره، [...] هيچ کاري نگرفتم بعد بيام بگم، اي داد بيداد کاشکي نمي کردم. خوشحالم، الهي شکر يه بار اي داد بيداد، کاشکي نمي کردم را نگفتم.خيلي خوشحالم که تونستم خودمو حفظ کنم.»
در نهمين دوره جشن حافظ هم پشت ميکروفن خطاب به همکاران و هنرمندان حاضر در سالن گفت: « من خيلي دلم ميخواد شما ارزش اين کار رو بدونين، خودتونو زياد خرج نکنين، آبروتونو نگه دارين، بسيار کار مهم و ارزنده اي است، به زمان و مکان هم نگاه نکنيد، ببينيد هنر چه کار ميکنه مثل رودخونه است و حرکت ميکنه ميره جلو ...»
این وجوه شخصیتی آقای بازیگر باعث میشود پی ببریم که این عشق، مسئولیتپذیری و تعهد کاری راز ماندگاری او را رقم میزند، نه هیچ چیز دیگری.
برای رسیدن به چنین جایگاهی باید هنرمند در درون خودش اتفاقاتی را از سر گذرانده باشد والا با بسیاری از اتفاقات ریز و درشت بیرونی، جز یک شو و نمایش چند روزه اتفاقی رقم نمیخورد و به سرعت هم از یادها فراموش میشود.